کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

۱

 
 

   

برگردان داکتر خلیل الله وداد

    

 
پیشینه تاریخی پیدایش معضل پشتونستان و ایجاد ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد)
 

 

 

 

ادامه ترجمه بخش یکم


 

قسمت دوم برگردان


مگر کلید گذر به کوتل خیبر در دست مهاراجه پنجاب رنجیت سنگ بود.37  و. آ. رومودین مینویسد که در سال ۱۸۳۳ انگلیسها آمادهء سفربری شاه شجاع به کابل شده و به این مرام از کمک رنجیت سنگ بهره بردند. بتاریخ ۱۲ مارچ سال ۱۸۳۳ مذاکرات شاه شجاع و رنجیت سنگ به عقد «معاهده دوستی و اتحاد» انجامید که برشالودهء آن مهاراجه رنجیت سنگ به او در امر اعادهء تخت سلطنت کمک نموده و وی (شاه شجاع) از ادعای حاکمیت بر پشاور، کشمیر، ملتان و نواحی دیگر به نفع سیکها چشمپوشی میکرد.38  و.ای. کوچنیف همچنان مینویسد که در ماه مارچ سال ۱۸۳۳ مهاراجه به شاه شجاع در هنگام سفربری به کابل کمک کرد. وی میخواست درصورت پیروزی مواضعش را در ساحل راست رودخانه هند مستحکم نموده و از استقرار نهایی انگلیسها در افغانستان خودداری کند. 39

شاه شجاع در ماه فبروری سال ۱۸۳۳ به سفرِ کابل آغاز کرد. دوست محمد تلاش نمود تا حکمرانان ولایات افغانی را برعلیه اش متحد سازد، مگر بارکزاییهای پیشاور دربرابرش موضع دشمنانه گرفتند. بااینهم در ماه جون ۱۸۳۴ در روستای قلعه عظیم در نزدیکی قندهار شجاع شکست خورده  و با ترک لشکرش فرار کرد. رنجیت سنگ بااستفاده از فرصت واحدهایش را برای راندن قطعات بارکزاییها به پیشاور فرستاد. به این ترتیب سردار جنگی سیک هری سنگ پیشاور را بصورت قطعی تسخیر کرده و به زمامداری سرداران افغان در پشاور پایان داد.40

دوست محمد که ادعای سلطنت در همه سرزمینهای افغانی را داشت نمیتوانست تسلط مطلق سیکها در پیشاور را بپذیرد. او به رنجیت سنگ نامه یی فرستاده و طی آن خواستار اعادهء پیشاور شده و درضمن جبران خساره را (به رنجیت، مترجم) پذیرفت. در غیر آن دوست محمد تهدید به جنگ میکرد. مگر این اخطارها جایی را نگرفتند. و رنجیت سنگ از دادن پیشاور خودداری کرد. دوست محمد که از پشتیبانی روحانیون برخوردار بود، لشکر آماده نموده و بسوی پیشاور حرکت کرد، مگر کار به نبرد سرنوشت ساز نیانجامید. رنجیت سنگ به اقداماتی جهت انشعاب در جبههء دشمن متوسل شد. چنانچه سلطان محمد (طلایی، مترجم)[1] و برادرانش را با وعدهء دادن حاکمیت بر چند ناحیه بخود جلب کرد. درصورت پیروزی دوست محمد آنان به چنین چیزی دست نمیازیدند. در نتیجهء چنین اقداماتی یگانهای نظامی زمامدار کابل که بیشترینه از داوطلبان (ملیشه) های قبایلی تشکیل شده بودند، ازوی رویگردان شده و ازهم گسیختند، بنابراین لشکرکشی به ناکامی انجامید. 

مگر این امر مانع دوست محمد برای گرفتن پیشاور نشد. وی با امیدِ بدست آوردن پشتیبانی کمپنی هند شرقی او به نزد مسوولان آن نمایندگانش را فرستاد.  مگر بادرک این نکته که شانس امید به حمایت انگلیسها کم است،  دوست محمد تصمیم گرفت پشتیبانی روسیه و فارس را  بدست آورد.  در پایان سپتامبر سال ۱۸۳۴ سردار حاجی علی حسین با خانواده اش  به حیث فرستادهء زمامدار افغانستان نزد امپراتور روسیه به شهر لینکوران رسیده و اعلام کرد که عازم شهر پتربورگ است.41  چالش مسأله در این بود که او اسناد لازمی را نداشت. مگر نیکولای ۱ به وی اجازه داد تا به پتربورگ بیآید، چون روسیه علاقمند برقراری مناسبات خوب و در گام نخست روابط تجاری با افغانستان بود.

مگر حاجی علی حسین برای اسناد لازمی بکابل برگشت. در پایان سال ۱۸۳۵ او و فرستادهء دیگر بنام  میرزا محمد با نامه یی از مأمور اول دولت افغانی عبدالصمدخان هنوانی والی اورنبورگ به آنجا رسیدند42.  در نامه از جمله تذکر رفته بود: «دلیل ارسال این مکتوب عبارت است از: شاه شجاع الملک بطور قطعی به انگلیسها پیوسته است، و اینکه از طرف سدوزاییها برضد ما اعلام خصومت و مخالفت شده است. به سبب این مخاصمت که باعث تأثر قلبی امیر صاحب (یعنی امیر دوست محمد خان، مؤلف) شده وی به شما مراجعه نموده و از شما میخواهد که اجازهء استقرار روابط دوستانه  میان دو دولت عالیه را دهید تا با توسعهء همه جانبهء این همکاری و مناسبات به اتحاد ارتقأ یابند».43

با درک این نکته که غصب سرزمینهای افغانی ازسوی سیکها و یا انگلیسها به منافع بازرگانی روسیه و افغانستان ضربه میزند بقول ن. خالفین، و. آ. پیروفسکی والی (اورنبورگ) پیشنهاد کرد که فرستادگان بدون تبلیغات در پتربورگ پذیرفته شوند. و.آ. پیروفسکی  افسر پایین رتبه و جوانی را بنام  ویتکویچ بحیث همراه شان پیشنهاد نمود. 44 در بارهء مأموریت ویتکویچ مؤلف مشهور انگلیسی ج. او. سپین نیز نگاشته است. گرچه در نبشته اش نکات گنگی وجود دارد. چنانچه او خرد ضابط ویتکویچ را بنام تورن واکویچ یاد میکند.45 پیرامون این موضوع و.آ. رومودین مینویسد که ایوان (یان) ویتکویچ پولندی الاصل در سن ۱۴ سالگی بخاطر شرکت دریک انجمن مخفی به اورنبورگ بحیث سرباز عادی فرستاده شد. در هنگام سفر در روسیه دانشمند نامور آلمانی آ. فون گومبولدت متوجه استعداد ویژه ویتکویچ در آموزش زبانها شد. او نه تنها به زبانهای زیاد اروپایی مسلط بود بلکه به زبانهای شرقی نیز صحبت میکرد. چنانچه او را نزد سلطان قزاق (کازاخ) برای مٔاموریت گسیل نموده و درسال ۱۸۳۱ به افسر ارتقایش دادند. سپس او با عین مأموریت از بخارا برگشت.46 حاجی حسین با رسیدن در پتربورگ گواهی نامهء امیر افغان را به وزیر خارجه روسیه پیشکش نمود. در نامه ، امیر از مناسبات خصمانه سدوزاییهای رقیبش که از حمایت انگلیسها و رنجیت سنگ برخوردار بودند، نوشته و خواستار پشتیبانی و همکاری روسیه شده بود. به این موضوع شعبهء آسیا وزارت خارجه رسیدگی کرد. در این اداره نتیجه گرفتند که اگر درخواست نامبردهء حاکمان کابل و قندهار رد شود، آنان به امید اینکه خاکهایشان را فقط برای خود و نه آیندگان (اخلاف) شان حفظ کنند،47 به دست انگلیسها افتاده و بدون تأمل پیرامون استقرار امنیت ممکن در افغانستان میتوان گفت که بهتر است تا اتحاد حاکمان افغان در تحت الحمایگی فارس بمیان آید، چونکه روسیه بعلت دوری  ودشواری راه نمیتواند به افغانها کمک واقعی نماید48.  بادرنظرداشت اینکه به حکومت انگلیس بهانهء اتهام به مداخله در امور درونی کشورهای منطقه داده نشود، پیشنهاد شد تا این مسأله به سفیر فوق العاده (وزیر مختار) روسیه در دربار شاه فارس ای. او. سیمونیچ سپرده شود  تا وی با مراعات احتیاط به آن بپردازد.   

هنگام اقامت حاجی علی حسین در پتربورگ در سال ۱۸۳۶ مآمور بلندرتبهء بخارا قراول بیگی قربان بیگ- عاشوربیگ نیز به آنجا آمد. او آگهی داد که انگلیسها به بخارا اجنتهایشان را برای برقراری مناسبات بازرگانی خوب با بخاراییها فرستاده اند و بادرنظر داشت تهدیدهای رنجیت سنگ زمامدار کابل نماینده اش را به بخارا برای کسب توافق جهت کمک نظامی گسیل نموده است. به این منظور تصمیم گرفته شده بود تا ای. و. ویتکویچ را که برتبهء بریدمن ارتقأ کرده بود، برای بدرقهء فرستادهء افغان استخدام نمایند. مسوولیت عمدهء وی تلاش برای آشتی زمامداران کابل و قندهار و پذیرفتن سرپرستی و حمایت دولت فارس بود، چون روسیه بعلت دوری و بعد مسافه نمیتواند، کمک عملی کند مگر با پادرمیانی فارس میتوانست این امر را عملی کند.49

با رسیدن به تهران ای. و. ویتکویچ با ای. او. سیمونیچ وضع موجوده را ببررسی گرفت. در پایان سپتامبر ۱۸۳۷ ویتکویچ به نیشاپور به قرار گاه ارتش فارس که آمادهء تسخیر هرات بود، رسید. بروز ۱۶ نوامبر ۱۸۳۷ ای. و. ویتکویچ به قندهار و بروز ۷ دسامبر به کابل رسید. در اینجا پیش از او هیأت «بازرگانی» انگلیس در رأس نمایندهء نائب السلطنه هند لارد اوکلند (۱۸۴۲-۱۸۳۶) کپتان (تورن) بِرِنس رسیده بود. او بیشتر وظیفهء جمعاوری اطلاعات استخباراتی  را داشت تا معلومات بازرگانی.50

زمانیکه برنس برای «مأموریت بازرگانی» بکابل رسید، بطور بسیار دوستانه از جانب امیر دوست محمد که امیدوار کسب حمایت بریتانیا در ادعای شاه فارس بالای هرات بود، پذیرفته شد. دوست محمد  موقف مستقل آنزمان هرات را میپذیرفت درصورتیکه به او پیشاور و خاکهای باقیماندهء گرفته شده توسط سیکها برگشتانده میشد. برنس گفت که  چنین توافقی عقد خواهد شد. در پاسخ دوست محمد به اقدامات درمقابل شاه فارس دست یازید. او والی قندهار را که تصمیم الحاق به فارس را داشت قناعت داد تا با وی همسو شود. دوست محمد به بیسج نیروی رزمی برای گسیل به غرب افغانستان آغاز کرد. مذاکرات با انگلیسها در فضای دوستانه صورت گرفتند. در کابل همچنان آگاهی حاصل کردند که روسیه از اقدامات فارس دیگر پشتیبانی نمیکند. 51

در اغاز اکتوبر سال ۱۸۳۷ میان دوست محمد و ا. برنس گفتگوهای درازی برگذار شدند. برنس بیدرنگ از مذاکراتش به سکرتر اداره سیاسی و مخفی گورنرجنرال هند و. ماکونین اطلاعات لازمه را رسانده و به او خبر داد که کلید روابط انگلیس- افغان پیشاور است. اگر در استرداد افغانستان به امیر کمک شود، همهء پیشنهادات و خواسته های بریتانیا برای انکشاف روابط بازرگانی- اقتصادی با کابل با آمادگی پذیرفته خواهد شد.52

ویتکویچ بتاریخ ۱۹ دسامبر با نامه یی از نیکلای ۱ و سیمونیچ بکابل رسید. برنس از این امر خیلی نگران بوده و از لارد اوکلند خواستار دستور لازم شد. این دساتیر را او درماه جنوری سال ۱۸۳۸ بدست آورد. در این دستورها بطور جدی از افزایش صلاحیتهایش در مذاکرات با دوست محمد پیرامون پیشاور هوشدار داده شده و تاکید شده بود. نائب السلطنه پافشاری میکرد که سیکها متحد توانمند بریتانیا در هند میباشند. پیشاور به آنها تعلق دارد و خواهد داشت. 53 به اینگونه انگلیسها جانب رنجیت سنگه را برگزیده و و. ماکونین به برنس اطلاع داد که دوست محمد باید ازهرگونه امیدی برای برگرداندن پیشاور بوی دست بشوید.54

پژوهشگر بریتانیایی سپین مینویسد که گویا ویتکویچ به دوست محمد گفته بود که ارتش پنجاه هزار نفری آماده دارد تا اورا به تسخیر هرات کمک کرده و پس از گرفتن آنجا در امر حمله بالای سیکها همکاری نموده و در برگرداندن پیشاور و برخی از پنجاب همکاری کند. با رد این پیشنهاد بخاطر غیر عملی بودن آن دوست محمد  به فشارش بالای برنس برای دستیابی به توافق پیرامون دادن پیشاور به وی، ادامه داد. مگر بنابر شرایط نامبرده برنس هیچکاری نمیتوانست. بتاریخ ۲۴ مارچ ۱۸۳۸ دوست محمد از لارد اوکلند تقاضا کرد به شکایات افغانها گوش داده و از آنها حمایت کند. آنچه مربوط به برنس است میتوان گفت که وی هوادار جدی استقرار منسبات دوستانهء بریتانیا با دوست محمد بود، که موضع دشمنانهء ادارهء هند برتانوی در اینمورد باعث ختم ماموریتش شد. بتاریخ ۲۶ اپریل سال ۱۸۳۸ برنس با ناامیدی و شرم کابل را ترک کرد.

ویتکویچ مأموریتش را انجام داده و با مراجعت به تهران به سیمونیچ از کارِ کرده اش گذارش داد. باینترتیب نفوذ روسیه برقرار شده و شالودهء اتحاد آیندهء روسیه- افغانستان برضد هند برتانوی هِشته شد. همزمان روسیه تهران را زیر فشار قرار داده بود. سیمونیچ باسرسختی اصرار میورزید که فارس هرات را پیش ازآنکه خیوه و یا کابل بگیرد، تسخیر کند. هنگامیکه ازین مطلب در لندن آگهی حاصل کردند، صدراعظم بریتانیا پالمرستون به سفیر انگلستان در تهران ایلیس سپارش کرد، اعتراض حکومت خویش را درینمورد اعلام نماید. ایلیس به سیمونیچ خاطرنشان نمود که افغانستان باید همچون مرز ما با امپراتوری هند دیده شود؛ و هیچ ملت اروپایی نمیتواند مناسبات بازرگانی و یا سیاسی با این کشور داشته باشد.56 این به معنای هوشدار واضح به روسیه در مذاکراتش با کابل علیه کشور سومی و یا توسعه طلبی در افغانستان بود. ازینجا برمیآید که بریتانیا میخواست افغانستان را همچون کشور پوشالی (حایل) میان سرزمینهایش در هند برتانوی و روسیه میدید.

مگر پیشدستی شاه ایران که مهرهء عمدهء این بازی شطرنج بود، درواقع باعث ایجاد نخستین بحران در مبارزهء بریتانیا و امپراتوری روسیه شد. چنانچه در پایان سال ۱۸۳۷ پیش از آنکه برنس درکابل بالای تصامیم افغانستان تأثیر بگذارد، و بدون درنظر گرفتن پیشنهادات ایلیس، پادشاه ایران محمدشاه با لشکری بسوی هرات شتافت. سیمونیچ اعتراض ایلیس را نادیده گرفته و به شاه از حمایتش اطمینان داد. خود این گراف (اشراف زاده) روسی هم همراه با لشکر مهاجم بوده و نقش مهمی را در طرحریزی عملیات بازی میکرد. هرات در اینزمان بر مبنای سلیقهء جغرافیادانان گاه شامل نقشهء افغانستان و گاه خارج آن بود. مگر واکنش ایلیس بطور واضح نشان داد که بریتانیا بخود حق میدهد تا هرات را جزء افغانستان اعلام کند. در اینزمان لندن اعتراضش را به سنت پترزبورگ پیرامون اقدامات سیمونیچ هویدا ساخت. سنت پترزبورگ مجبور شد، از عمل او فاصله گرفته و به وی وظیفه دهد، تا شاه را به توقف جنگ معتقد سازد. با اینهم سیمونیچ در میان لشکر شاه در جوار هرات باقی مانده و محاصرهء آنجا دوام کرد. 57

پس ازین حکومت بریتانیا تصمیم گرفت از وسیلهء دیگر فشار بر ایران استفاده کند. در ماه جون سال ۱۸۳۸ از بمبئی به سوی خلیج فارس واحد بحری- نظامی انگلیس گسیل شد. این گردان ناحیهء کراک را تسخیر کرده و آوازههای پیشروی ارتش بریتانیا از شیراز آغاز شده، بهمهء کشور پخش گردیده، بهرات رسیده و باعث هراس و ترس در لشکر شاه شد. 58

انگلیسها دوباره به شاه خبر دادند که تسخیر هرات و یا بخشی دیگر از افغانستان همانند واکنشی دربرابر بریتانیا تلقی شده، چنانچه در خلیج فارس نیروهای بحری انگلیس جابجا شده اند و شاه حکومت بریتانیا را مجبور میسازد، دست به اقداماتی در راستای دفاع از حیثیتش بزند و شاه بیدرنگ باید از هرات خارج گردد.59

پس از دوماه باوجود اصرار سیمونیچ بر ادامهء محاصره لشکر فارس بسوی تهران عقب نشینی کرد. در انگلستان هیاهوی مبنی بر اقدامات روسها در افغانستان طنین افگنده بود. ۴ می همانسال سفیر بریتانیا در پتربورگ لارد کلانریکارد به وزیر امور خارجه روسیه ک.و. نیسیلرود احتجاجیه یی را داد که در آن روسیه به اعمال دشمنانه در ایران و افغانستان متهم شده و آمده بود که گویا در نتیجه این اقدامات حاکمیت انگلیس در هند و منافعش در آسیا بخطر مواجه شده اند.  گرچه حکومت روسیه این اتهامات را رد میکرد، مگر نیکلای یکم فرمان سبکدوشی ای. او. سیمونیچ را از پست وزارت مختاری در فارس امضأ نمود. سیمونیچ از سوی امپراتوری روسیه احضار شد، و به معاونش صلاحیت داده شد، بشاه آگهی دهد که روسیه در هیچ جنگ داخلی و اقدامات دیگر زمامداران افغان سهم نمیگیرد، مگر اینکه از آن درخواست مداخله شود. 60

سرنوشت ویتکویچ بگونهء تراژیک پیان یافت. روز ۸ می سال ۱۸۳۹ مردهء او را در مهمانخانهء «پاریس» در پتربورگ که پس از برگشتش از سفر در آنجا میزیست، یافتند. در یادداشتی که وی از خود گذاشته بود، یادآوری شده بود که او تمام اسناد آورده باخود را آتش زده و تصمیم به خودکشی گرفته است.61 

دراین میان رنجیت سنگ که در پیشاور مستقر شده بود، به تهاجم علیه قبایل سرکش ادامه داد. در سال ۱۸۳۶ سرلشکرش هری سنگ رزمندگان قبیلهء خودوخیل را شکست داده و رییس آنان وات خان که در زمانش به سید احمد کمک کرده بود، را مجبور ساخت، به سیکها مالیه و غرامت بپردازد. سپس او به تطمیع طوایف و خیلهای دیگر در وادی پیشاور ادامه داد. حتی در سال ۱۸۳۴ هری سنگ ازسوی مهاراجه (رنجیت، مترجم) فرماندار مرزی تعیین شده بود. چنانچه در زیر فرمانش ۱۰ تا ۱۱ هزار نفر قرار داشتند. در هر حالت جمعآوری مالیه به نحوی به لشکرکشی تبدیل شده بود و هری سنگ آنهارا بشکل متواتر انجام میداد. آخرین نبرد بزرگ واحدهای دوست محمد و سیکها در بخش شرقی گذرگاه خیبر در دژ نظامی جمرود ساخته شده توسط سیکها رخ د اد. این جنگ شدید در پایان ماه اپریل سال ۱۸۳۷ بوقوع پیوست. رهبری افغانها را در این نبرد فرزند دوست محمد اکبرخان و از سیکها را هری سنگ داشت. افغانها دراین جنگ ۱۱ هزار نفر و سیکها ۶ هزار نفر تلفات داشتند. هری سنگ کشته شد، با آنهم افغانها نتوانستند که قلعهء نامبرده را بگیرند. اکبر خان با تعقیب سیکها بسوی پیشاور رفت، مگر رنجیت سنگ وادی پیشاور را با تعداد بیشمار قطعات مستحکم کرد، درنتیجه افغانها بسوی کوتل خیبر عقب نشستند و شخص اکبر خان را دوست محمد بکابل خواست.62  

رنجیت سنگ جنرال ایتالیایی آویتابلی (که قبلاً در ارتش ناپلیون بوناپارت) را که نزدش خدمت میکرد، بحیث حاکم پیشاور تعیین کرد. او در آنجا تا سال ۱۸۴۲ حکمرانی کرده و ویژه گیهایش را با قاطعیت و خشونت نشان داد. ملکها و خانها با حرص مالیات را جمعآوری نموده و با بیمیلی آنها را با زمامداران سیک تقسیم مینمودند. حتی اگر از دست شان برمیآمد به نبرد مسلحانه با سیکها برمیخاستند، و اگر نمیتوانستند، بکوهها فرار نموده و مردم را بسرنوشت شان تنها میگذاشتند. در همان سال ۱۸۳۸ در ناحیهء بنو دژ رنجیت سنگ ساخته شد (و پس از مرگش در سال ۱۸۳۹) اخلافش اختیاردار کل این سرزمینها شدند.63 

انگلیسها که برنامهء تطمیع افغانستان را داشتند، برای این مرام دولت سیکها را نیز استفاده میکردند. شخص مهاراجه پنجاب با دوست محمد نه تنها برگرداندن مناطق پشتوننشین را که وی تسخیر کرده بود، بلکه پرداخت مالیه را نیز همچون رعیتش میخواست، که واضح است واکنش منفی دوست محمد را باخود داشت.

در ماه می سال ۱۸۳۸ سکرتر امور خارجی نایب السلطنه هند و. مکناتن به پیشبرد مذاکرات با سیکها توظیف شد. موضوع اصلی مذاکرات کسب حمایت رنجیت سنگ برای انتصاب پادشاه پیشن شاه شجاع به تخت سلطنت افغانستان بود. در نهایت معادهء باصطلاح «سه جانبه» میان انگلیسها، رنجیت سنگ و شاه شجاع عقد شد. برشالودهء این عهد نامه دربرابر تخت سلطنت افغانستان شاه شجاع وعدهء دادن ناحیه سند را داده و همچنان تعهد میکرد «بطورهمیشه» از پیشاور، ملتان، کشمیر و خاکهای دیگر گرفته شده توسط مهاراجه به نفع سیکها دست بشوید. او همچنان از ادعای حاکمیت هرات نیز چشمپوشی مینمود. مطابق این عهدنامه سیاست خارجی افغانستان و پنجاب باید زیر کنترول کمپنی هندشرقی قرار میگرفت. رنجیت سنگ لشکری پنجاه هزار نفری را در اختیار شاه شجاع برای حمله بکابل قرارداده ولی با گذشتن واحدهای انگلیسی از خاک پنجاب موافقت نکرد.

زمامداران انگلیس که به مرامشان مبنی بر عقب نشینی لشکر فارس از هرات و ناکامی دیپلماسی روسیه دست یازیده بودند، بسرعت آمادگی جنگ علیه افغانستان را گرفتند. بتاریخ ۱ اکتوبر سال ۱۸۳۸ گورنرجنرال هند لارد اوکلند در سیمله اعلامیه یی را پخش کرد که  نظر به شرمگینی، چاپلوسی و دروغ از همهء اسناد خجلت آمیز تاریخ سیاسی استعمار برجسته است. در این اعلامیه تاکید شده بود که دوست محمد به  متحد دیرینهء انگلیسها رنجیت سنگ و خود بریتانیایی ها نشان داد، تازمانی او کابل را در اختیار داشته باشد، «ما نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که در همسایگی ما آرامش برقرار بوده و منافع امپراتوری هند خدشه دار نمیشوند.» بقول اوکلند «تمامیت سرزمینهای انگلیس در شرق»، «میطلبد که ما در مرزهای غربی خویش متحدی را که هودار قطع تجاوز و استقرار امنیت باشد، داشته باشیم نه زمامداران و حکوماتی را که ناسنجیده و دشمنانه برنامه های متجاوزانه را پیش ببرند.» در ادامه تذکر رفته بود که لازم است تا تاج سلطنت افغانستان به شاه شجاع داده شده و در پایان آمده بود که همهء اینها فقط برای امنیت سرزمینهای سطلنت بریتانیا و همچنان بخاطر «تأمین اتحاد و آسایش مردم افغان» صورت میگیرد.64 پس از پخش  این اعلامیهء اوکلند انگلیسها احضارات واحدهای شان را برای پیشبرد جنگ و جابجایی شان در نقاط مهم بسرعت بپایان رساندند. 

به این گونه آمادگی جنگ مستدل شده و گویا برای «جلوگیری» از اشغال هرات توسط نیروهای فارس که بحمایت روسیه صورت میگرفته عملی میشد. مگر اوکلند میدانست که محاصرهء هرات پایان یافته است. با اینهم لشکر مختلط بریتانیای- سیک- افغان در فیروزپور جابجا شد. در چنین حالتی اوکلند تصمیم به آغاز اقدامات جنگی گرفته و فرماندهی لشکر مشترک را بعهده گرفت.65 این امر خود گواه روشن اهداف اصلی این ماجراجویی جنگی بود.

عملیات جنگی در ماه نوامبر سال ۱۸۳۸ آغاز شدند. پس از نبردهای سنگین بتاریخ ۷ اگست سال ۱۸۳۹ نیروهای اشغالگر به کابل داخل شدند. دوست محمد پیش ازین پایتخت را ترک کرده بود. سلطنت شاه شجاع احیا شده و در کابل گارنیزون انگلیسی جابجا شد. در جریان یکسال اوضاع تقریبا دگرگون نشد. مگر این حالت در ماه اگست سال ۱۸۴۰ از ریشه تغییر یافت. یک ماه تمام کابل در محاصره یگانهای دوست محمد قرار داشت. واحدهای بریتانیایی مجبور شدند شهر را ترک گفته به هند برگردند. و آ. برنس که بازهم نمایندگی انگلیس را بعهده داشت، هنگام عقب نشینی کشته شد. در ماه جنوری سال ۱۸۴۱ انگلیسها تمام نیروهایشان را از افغانستان بیرون کردند.

هرج و مرج و ماجراجویی انگلیس در جریان سال ۱۸۴۱ و ۱۸۴۲ نیز دوام داشت. با اینهم دوست محمد بدست انگلیسها افتاده و به هند گسیل شد. مگر مقاومت مردم بی وی نیز دوام کرد. چنانچه دواطلبان قبایلی انگلیسها را آرام نمیگذاشتند.لارد اوکلند بازهم دست به مجراجویی زده و لشکری را بکابل برای حفظ آبرویش فرستاد، مگر این بار نیز آنها را بعلت مقاومت شدید افغانها در حومه کابل دوباره و بسرعت بیرون نمود. انگلیسها مجبور شدند دوست محمد را آزاد نمایند. او دوباره آمده و به تخت امارت نشست.  برای شاه شجاع این جنگ با مرگش بپایان رسید. به این گونه، ماجراجویی جنگی بریتانیا در افغانستان در سال ۱۸۳۸- ۱۸۴۲ با شکستی شرم آورمواجه شد.

در سال ۱۸۴۰ تازمانیکه انگلیسها در کابل بودند، قول اردوی اعزامی روسی با تشکیل پنجهزار نفر با بیست و دو عراده توپ و ۱۰ هزار شتر به شهر اورنبورگ برای نجات روسهایی که در خانات خیوه به بردگی کشانده شده بودند، داخل شد. اقدام روسیه عملاْ واکنشی برای نشاندان توانمندی ارتش روسیه و همچنان نفوذ آن در ژرفای آسیا همانند بریتانیا بود. مگر این واحدهاهی نظامی مجبور به برگشت شدند. 

در سال ۱۸۳۹ بنیانگذار دولت سیک پنجاب رنجیت سنگ پدرود زندگی گفت. سپس جنگ نخستین سیکها و انگیسها در سالهای ۱۸۴۵- ۱۸۴۶ آغاز شد که در نتیجه کمپنی هند شرقی کنترولش را به پنجاب برقرار کرد. ساحهء دولت سیکها بکلی محدود شده و استقلال آن به کمترین حدی رسید. حاکم انگلیسی عملاً صاحب لاهور شد.66

در ماه اپریل ۱۸۴۸ در ملتان واحدهای ارتش سیک قیام کردند. نیروهای مستقر در هزاره، پیشاور و بنو نیز به آنان پیوستند. در ماه نوامبر ۱۸۴۸ قطعات بریتانیایی بدون اعلام جنگ به خاکهای سیکها هجوم آوردند. جنگ دوم انگلیس- سیک (۱۸۴۸-۱۸۴۹) آغاز شد. دوست محمد دانست که خطر اصلی سیک نه بلکه انگلیسها اند. در پایان سال ۱۸۴۸ در پاسخ بدرخواست نایب الحکومه هزاره چتر سنگ دوست محمد با او عهد نامه یی را عقد نمود که مطابق آن در برابر این کمک (به سیکها) برگشتاندن ایالت پیشاور به زمامدار افغان وعده داده شده بود. دوست محمد در پاسخ به افسر کمپنی هند شرقی که میخواست اورا از اتحاد با سیکها برحذر دارد، نوشت:«من قطعاتم را به پیشاور آورده م تا آن به مرادم که همواره پیش ازاین میخواستم... برسم. یعنی خاک آبایی ام را ازسلطهء سیکها آزاد بسازم.67

مگر اوضاع به نفغ سیکها نبود. در ماه فبروری ۱۸۴۹ انگلیسها به سیکها در نبرد گجرات ضربهء سنگینی وارد کرده و پنجاب را اشغال نمودند. در ماه مارچ ۱۸۴۹ الحاق رسمی پنجاب به خاکهای هند برتانوی اعلام گردید. مبارزه بعدی برای ولایت پیشاور خطر رویارویی با انگلیسها را بیشتر میساخت. دوست محمد تصمیم به عقب نشینی گرفته و باشندگان افغان سرزمینهایی که قبلا توسط سیکها اشغال شده بودند، به تابعیت انگلیسها در آمدند.68 در نتیجهء اشغال پنجاب توسط انگلیسها خاکهای واقع در ساحل راست رودخانهء هند که بیشترینه شان پشتونها بودند، (مانند پیشاور، کوهات، بنو و دیره اسماعیل خان) نیز بدست انگلیسها افتاد. 69

پس از غصب خاکهای ساحل راست رودخانه هند در سال ۱۸۴۹ حاکمان استعماری انگلیس تمام این مناطق را زیر ادارهء دو کمیشنربا قرارگاههایی در پیشاور و دیره اسماعیل خان درآوردند. به حکومت نخستین نواحی پیشاور، کوهات و مناطق واقع در ساحل راست هند مانند نواحی هزاره متعلق بوده و به دومی دیره اسماعیل خان و بنو مربوط بودند. 70 ادارهء همهء این ساحات بکلی توسط انگلیسها پیشبرده شده و در دست معاونان کمیشنرها قرار داشت. این مناطق به تحصیلها تقسیم شده و در رأس هر کدام تحصیلدارها قرار داشتند که از میان خانهای محلی پشتون برگزیده میشدند.71 در سال ۱۸۵۰ ساحات پشتوننشین شامل ولایت پنجاب شده و در نقاط کلیدی واحدهای ارتش منظم استعماری جابجا شدند. امور نگهبانی و امنیتی توسط پولیس، «نگهبانان پنجابی» و محاکم استعماری اجرا میشد. «نگهبانان پنجابی» از میان پشتونها و پنجابیها که بیشترینه شان مسلمان بوده و زیر فرمان افسران انگلیسی قرار داشتند، انتخاب میشدند. 72 در امور درونی قبایل پشتون و اجتماعات کهن آنها ادارات انگلیسی مداخله نمینمودند. حقوق خانها و ملکهای پشتون که برضد نیروهای انگلیس رزمیده بودند، تأیید شده و همچنان حقوق فیودالهای پشتون که توسط سیکها رانده شده و یا پس از حملات سیکها فرار نموده بودند، نیز اعاده شد.73 با اینگونه اقدامات زمامداران انگلیسی مواضع شان را در خاکهای غصب شده تحکیم نمودند. 

منافع بریتانیا در منطقهء یی که اکنون بنام آسیای میانه یاد میشود، ناگذیر با منافع روسیه که همچنان نفوذش را در این ساحه گسترش میداد، تصادف میکرد. حکومت انگلیس اعلام کرده بود که مرامش تأمین امنیت خاکهای هند برتانوی از روسیه میباشد. این سیاست و همچنان رقابت دو امپراتوری در این منطقه از سوی نویسندهء مشهور انگلیسی ر. کیپلینگ بنام «بازی بزرگ»[2] یاد شده است. در سال ۱۹۲۲ کمیته ویژهء بررسی مناطق شمالغربی سرحدی از سیاست تقریباً یک قرنهء بریتانیا چنین نتیجه گیری کرد: مرام اصلی سیاست مرزی امنیت هند و مسأله اصلی آن کنترول بالای قبایل سرحدی بود. 74 برای انگلستان افغانستان خطر درجه یک بود، در حالیکه در پس این ادعا خطر واقعی و یا مجازی امپراتوری روسیه تبلیغ میشد. ثبات داخلی (هند) از جانب عشایر غیر قابل کنترول تهدید میگردید.

تا پایان حاکمیت بریتانیا هم در انگلستان و هم در هند مسألهء اینکه در کجا توسعه طلبی در شمالغرب را متوقف نموده و چگونه پشتونها را اداره نمود؟ پراهمیت بود. پیرامون مسأله امنیت هند برتانوی دو گزینه پیشبرده میشد: «سیستم مرزهای بسته»[3] یک گزینه بود که هوادارانش میپنداشتند، حکومت هند نمیتواند مسوولیت برقراری امنیت نواحی یی را بگیرد که بصورت یکپارچه زیر کنترولهند برتانوی قرار داشته باشد. گروهی که هودار مشی سختگیرانه بودند، رودخانه هند را مرز طبیعی هندوستان دانسته و حاضر بودند از این خط عقب روند. معضل اینجا آن بود که میان هندوستان و افغانستان کمربند مرزی کوچیها قرار داشت. در این منطقه عشایر نیرومندی مسکون بودند که میتوانستند به تابعیت افغانستان و یا روسیه درآیند. در «سیستم مرزهای بسته» با شیوههای دیپلماتیک از انکشافِ اینچنینی حوادث میشد جلوگیری کرد.

گزینهء دیگر نسبت به این چالش شیوهء «سیاست پیشرونده»[4] یعنی مشی تعرضی نسبت به همسایه های هند بود. برشالودهء این رویکرد بریتانیا باید تا آنچه که ممکن است جلو روسیه را  در راستای گسترش خاکهایش در شمال و غرب بگیرد. برخی هواداران جدی این مشی تأکید میورزیدند که آمودریا مرز طبیعی هند میباشد. برخی دیگر میگفتند که مرز طبیعی هند خطی است که از کابل گذشته و به غزنی و قندهار میرسد. هواداران همهء این گزینه ها «خلای» مرزی میان هند و افغانستان را که در نتیجهء سقوط حکومت سیکها پدید آمده بود، بدیدهء منفی نگریسته و میخواستند تا این نواحی را زیر کنترول شدید قرار دهند.75  

این سیاست بریتانیا را پژوهشگر پاکستانی خان عبدالولی خان (فرزند خان عبدالغفار خان پیشتر تذکر رفته) بنام روسی ستیزی یا «روسو فوبی» یاد کرده و تذکر میدهد که دلیلش هراسی بود مبنی بر اینکه امپراتوری روسیه تا جنگ اول جهانی و روسیهء پس از انقلاب بلشویکی باعث درهم شکستن حضور انگلیسها در هند خواهد شد.76    

خیزش مردمی  در هند برضد استعمار انگلیس که بنام قیام سپاهیان مشهور بوده و از سربازان تطمیع شده از مردم محلی تشکیل شده بود، به مناطق پشتوننشین نیز رسید. در بهار سال ۱۸۵۷ واحدههای ۵۵ و ۶۴ پیادهء بنگالی چنانکه انتظار میرفت، بالای کوچیها حمله کردند. در ماه می در پیشاور آوازههایی پیرامون قیام پخش شد و افسران انگلیسی به کنترول نامه های دریافتی سربازان پرداختند. واضح شد که سربازان امادهئ برقراری ارتباط با قیام کنندگان اند، بنابراین برای تقویهء نیروهای انگلیسی قول اردوی گارد گسیل شد. قطعات سپاهیان بسرعت خلع سلاح شدند.

هسته واحد بنگالی (که از حدود ۶۰۰ سرباز تشکیل شده بود) از فرمان خلع سلاح سرپیچی نموده و تصمیم گرفت به کوههای کشمیر رفته و از مهاراجه درخواست پناهجویی کند. پس از مارشیکه در کوهها و در مناطق قبایل دشمن صورت گرفت از این قطعه دوصد نفر باقیماند که آنان نیز خود را به انگلیسها تسلیم نمودند. تقریباً همهء آنها از دهن توپ پرانده شدند. انگلیسها آنها را به دهن میلهء توپ بسته و با آتش آن آنها را پارچه پارچه میکردند. این اعدامها در محلات مسکونی صورت میگرفت تا باعث رعب و ترس در میان سزبازان و مردم شود.77  

ماموران انگلیسی هراس داشتند که در میان مردم بومی بازهم قیامی بوقوع بپیوندد. از کلکته آنها دستور گرفته بودند که تا آخر پایداری کنند. ماموران میپنداشتند که اگر مردم پنجاب، سیکها، پشتونهای مناطق مرزی دست به خیزش زده و به آنان دوست محمد از کابل کمک کند، در آنصورت پایان کار بریتانیا فرا میرسد. مگر پنجاب به آنان وفادار ماند و دوست محمد مداخله نکرده و روابط دوستانه اش را با انگلیسها درست مطابق عهدنامهء سال ۱۸۵۵ عقد شده در پیشاور حفظ کرد. همچنان باشندگان نواحی پشتوننشین مرزی نیز ازاین خیزش پشتیبانی نکرد. چنانچه پشتونهای قبیلهء افریدی چندین جرگه دایر نمودند، مگر به هیچ اقدام ضد انگلیسی دست نیازیدند. با ارزیابی این واقعیت ج. او. سپین نتیجه گیری میکند که این امر بدلیل آن صورت گرفت که آنها هنوز خودرا جزء هند نپنداشته و از مبارزهء انگلیسها و هندوها خودرا دور میگرفتند. 78  

خان عبدالقیوم خان فعال نامور پشتون در بارهء نقش پشتونها در قیام سپاهیان چنین نوشته است: هنگام قیام سال ۱۸۸۵ نیروهای هندی به هواداری با قیام کنندگان مضنون شدند. همهء واحدهای مستقر در مناطق پشتونها خلع سلاح شدند. انگلیسها به جلب پشتونها جهت خدمت سربازی پشتونها در محلات زندگی شان ادامه دادند که گواه پیشرفتهای ماموران انگلیس بود. پشتونها از قیام پشتیبانی نکردند. آنها بسوی دهلی حرکت کرده و در جانب انگلیسها قرار داشتند. 79

در آسیای میانه پس از سال ۱۸۶۷ آرامش برقرار شد، زمانیکه نیروهای روسی با جنگ تاشکند را گرفتند.  در سال ۱۸۶۸ امپراتوری روسیه بدون عملیات جنگی استقلال نامهاد سمرقند را که پیشتر مربوط امیر بخارا بود بدست گرفت. امیر کابلستان دوست محمد در سال ۱۸۶۳ پدرود زندگی گفت و هرج ومرج مروج در چنین حالاتی تا سال ۱۸۷۰ دوام کرد. فرزند او شیرعلی خان به تخت سلطنت نشست. تا این زمان بریتانیا بخشهای زیاد خاکهای هند را که هنوز مستقل بودند، غصب نمود. حاکمان انگلیس مواضع شان را در سرزمینهای پشتونها مستحکم نمودند. الحاق نواب نشین تانک در سال ۱۸۷۵ در منطقه دیره اسماعیل خان نمونهء آن است. با حمایت حکومت (هند برتانوی- مترجم) شفاخانه های میسیونری خیریه، مکاتب، دواخانه ها گشایش یافتند که داروهای رایگان ارائه میکردند. در پیشاور نخستین کالج پشتون گشایش یافت. پشتونها جوان برای تحصیل روانهء لاهور میشدند. در مراکز اداری کلیساهای مسیحی ساخته شدند. همچنان مواردی مبنی بر پذیرش مسیحیت از سوی پشتونها موجود اند. برعلاوه جابجایی پشتونهای کوهنشین در وادیهای

هموار تشویق میگردید. افزون بر این ساختمان راههای مهم نظامی- استراتیژیک از گذرگاه کوهات آغاز شد.80     

سیاست بریتانیا  (درنیمقاره و پیرامون آن – مترجم) در پایان سالهای ۶۰ سدهء ۱۹  وارد مرحله (فاز) نوی شد. در ماه فبروری سال ۱۸۶۸ لارد دیربی جای نخست وزیر محافظه کار ب. دیزراییلی را گرفته و بدنبال آن لارد مایو که هودار مشی خشن سیاسی بود بحیث نایب السلطنه هند بجای ج. لاورنس مقرر شد. مگر پیش ازینکه حکومت محافظه کار توجه اش را به امور آسیا متمرکز کند، استعفا نموده و جایش را به حکومت لیبرالها در رأس نخست وزیر او. گلادستون واگذاشت. بلادرنگ پس از قرارگرفتن در رأس حکومت لیبرالها گلادستون به سنت پتربورگ پیشنهاد ایجاد منطقهء بیطرف در آسیای میانه را کرد. واکنش روسیه دراینباره مثبت بوده و وزیر امور خارجه روسیه گورچاکوف اشاره نمود که چنین ساحه (زون) بیطرف میتواند افغانستان باشد. پیشنهاد روسیه میتوانست برای جانب انگلیسی قابل پذیرش باشد، چونکه گواه عدم منافع روسیه در افغانستان بود  که برای بریتانیا با ارزش بود. وزیر خارجه انگلیس لارد کلارندون پیشنهاد نمود که رسمیت شناختن آمودریا را همچون خطی که نمیتوان آنرا با نیروی نظامی عبور نمود، ببررسی باید گرفت. مطابق عهدنامهء سال ۱۸۷۳ میان روسیه و انگلستان آمودریا همچون خط حایلی بین خاک افغانستان و روسیه برسمیت شناخته شد. به اینگونه روسیه از شناخت افغانستان همچون ساحهء منافعش خودداری میکرد. درپاسخ انگلستان استقرار نفوذ روسیه در تمام خانات شمال آمودریا را ازجمله در آنجاهایی که بنام با کابل متحد بودند، را برسمیت شناخت. نه انگلیسها و نه روسها پیرامون این مسأله با امیر (کابل)  هنگام عقد آن مشوره نکرده بودند.81

این رویدادها زمانی بوقوع پیوست که حکومت گلادستون استعفا کرده بود. در سال 1874 دیزراییلی بازهم صدراعظم و لارد دیبری وزیر خارجه انگلستان، لارد سالسبری سکرتر دولتی هند و لارد لیتون نائب السلطنه (وایسرای) هند شدند. تیم جدید از اقدامات معتدلانه دیپلماسی شکیبایی هوادار نمیکرد. همچنان این گروه تمایلش را به مشی پیشروانه یا «فارورد پالیسی»[5] که مرام آن کاربرد نیرو برای دستیبای به هدف بود را پنهان نمیکرد. یکی از مقاصد این مشی چنانکه یکی از هواداران این سیاست نوشته بود، محو قطعی «گستاخی  روسی» و «خطر روسیه» در این منطقهء آسیا برای همیش بود.82

پس از آمدن لیتون به هند، تشنج اوج گرفت. روسها با امیر شیرعلیخان تماس برقرار نمودند. لیتون میخواست که اورا به شرکت در کنفرانسی پیر امون پیشاور در سال ۱۸۷۶ متمایل سازد، مگر شیرعلی حتی به فرستادن هیأت انگلیسی به کابل نیز علاقه نداشت. او بگونه علنی از تبادلهء مکاتیب با روسها یاداوری میکرد. پس از یکسال رویارویی با انگلیسها باوجود اعلام مخالفت شیرعلی مبنی بر پذیرش آن لیتون تصمیم گسیل هیأت را گرفت. این هیأت که در رأس آن نیویل چمبرلین قرار داشت، از کوتل خیبر توسط افغانها بتاریخ 25  اگست به همراهی نظامیان افغان دوباره برگشتانده شد.83

لارد لیتون که از سوی سالسبیری برای پیشبرد «فارورد پالسیی» تعیین شده بود و لارد گریتبروک که جای سالسبیری را بحیث سکرتر دولتی هند گرفته بود، به دادن یک درس عاجل به شیرعی پافشاری میکردند. به این منظور اولتیماتومی مبنی بر توضیح رخداد خیبر و پذیرش بیدرنگ هیأت انگلیسی بکابل فرستاده شد. موعد اخطار که بتاریخ ۲ نوامبر ۱۸۷۸ صادر شده بود، بتاریخ ۲۰ نوامبر پایان مییافت. شیرعلی تلاش میکرد، بگونهء مثبت به این درخواستها پاسخ دهد، مگر انگلیسها این تلاشها را درنظر نگرفته و جنگ دوم افغان و انگلیس در گرفت.

زیر فشار انگلیسها شیرعلی مجبور شد به مزار شریف عقب نشسته و متحدان خویش را به دوام جنگ فراخواند، مگر بتاریخ ۲۱ فبروری سال ۱۸۷۹ در آنجا وفات کرد. فرزند وی یعقوب با انگلیسها ملاقات نموده، خواستار متارکه شده و آمادگی اش را برای پذیرش همه درخواستهای انگلیسها نشان داد. مهمترین درخواستهای آنها (از افغانستان) عبارت بودند از: استقرار نمایندگی درازمدت بریتانیا در کابل، پیشبرد تمام سیاست خارجی افغانستان از طریق حکومت بریتانیا، تعهد اینکه با هیچ دولت خارجی پیمانی را نبسته و هیچ جنگ را با هیچ جانبی به استثنای دشمنان امپراتوری انگلستان پیش نمیبرد. مناطق کُرم، پشین و سیبی که گذرگاههای جنوبی را زیر کنترول داشتند، همانند کوتل مهم خیبر و گذرگاه میچین از جانب امیر به هند برتانوی واگذار شدند. اینها بودند شرایط معاهده گندمک که مطابق آن انگلیسها تعهد کردند سالانه ۶۰۰ هزار روپیه مستمری (سوبسایدی) به امیر افغان بپردازند. برای کنترول فعالیتهای امیر و نحوهء مصرف مستمری ارائه شده به وی باید در کابل نمایندگی انگلیس با محافظان مسلح خویش مستقر میبود. بروز ۲۴ جولای سال ۱۸۷۹ مطابق به معاهده گندمک سفیر انگلیس جگرن (سرگرد) لویی کاوانیاری[6] با سه افسر و گارد محافظ  به کابل آمد. مگر بتاریخ ۳ سپتامبر ۱۸۷۹ او  وهمهء سفارتش توسط قطعات شورشی افغان و مردم بپاخاسته کشته شد. یعقوب خان هیچ کاری نمیتوانست. 84 در پاسخ به این ارتش بریتانیا دوباره به غرب کشور وارد شد. لارد رابرتس در رأس یک لشکر سریع العمل به کابل رسیده، تصمیم سقوط یعقوبخان را گرفته و بدنبال آن وی را به هند فرستاد. حکومت محافظه کار بریتانیا مشی تهاجمی را با خشونت بیشتر به پیش میبرد.85

در هفته های نخست مارچ سال ۱۸۸۰ در کابل خبرهایی مبنی به رسیدن برادر زاده شیرعلی عبدالرحمان خان که بیش از دهسال را در ترکستان روسی سپری کرده  و به شهر شمالی بلخ آمده بود، رسید. آوازه شده که او از سوی روسها برای تحقق اهداف آنان گسیل شده است. 86 باوجود این انگلیسها با او به مذاکره پرداخته و پس از چهار ماه یعنی بتاریخ ۲۲ جولای سال ۱۸۸۰ عبدالرحمان خان به تخت امارت افغانستان جلوس کرد. مگر مقاومت دربرابر نیروهای انگلیس ادامه یافت. ن. آ. خالفین (مورخ شوروی) مینویسد که در روستای میوند قطعات افغانی زیر فرماندهی حاکم هرات محمد ایوبخان یک لوای مکمل انگلیس زیر قوماندهء  جنرال انگلیس بیروز را درهم شکسته و شهر قندهار را به محاصره کشیدند. درنهایت نیروهای انگلیس با تلاشهای فراوان توانستند، محاصرهء ایوبخان را درهم شکنند.87 پس از یکسال عبدالرحمان خان توانست، حاکمیتش را در سراسر افغانستان بگستراند.88

به اینگونه در نتیجهء جنگ دوم افغان و انگلیس بریتانیا پیروز شده و معاهدات غیرعادلانه یی را به افغانستان تحمیل نموده و آنرا به کشور وابسته یی تبدیل نمود. در نتیجه در نیمهء دوم سدهء نزدهم برشالودهء معاهدات  ۱۸۵۴، ۱۸۷۹ و ۱۸۹۳ بلوچستان و نواحی شمالی پشتوننشین آن (مناطق پیشین و سیبی) به هند برتانوی واگذار شدند. دستآورد مهم جنگ دوم افغان و انگلیس آن بود که انگلیسها به گذرگاههای خیبر، کُرم و بولان مسلط شدند. بریتانیا همچنان سیاست خارجی افغانستان را بدست گرفته و روسیه دیگر تأثیری به این کشور نداشت. تا پایان قرن ۱۹ انگلیسها توانستند، کنترول شان را با وسایل نظامی و دیپلماتیک- نظامی به نقاط نهایی شمالغرب هند برتانوی گسترده، مواضع شان را در مناطق مسکونی قبایل پشتون و بلوچ مستحکم نموده و همزمان با اتکأ به سران جماعات محلی به تقویت نفوذ و حاکمیت شان دست یازند.89 تثبیت بریتانیا در سرزمینهای پشتونها بدون شک به معنی گسترش نفوذ انگلیسها در خود هند بود.90  

سرزمینهای مدغم شدهء پشتونها به هند برتانوی به دو بخش تقسیم شده بودند: نواحی اداری و نوار قبایل. در نتیجه در این سرزمینها دو مرز (سرحد) بوجود آمد: داخلی و خارجی. داخلی- آن میان نواحی اداری و نوار قبایلی بود. سرحد خارجی آن- مرزهای میان هند برتانوی و افغانستان بودند. قابل یادآوریست که انگلیسها در نوار قبایلی باصطلاح نمایندگیهای سیاسی (پولیتیکل اِجنسی) را ایجاد نموده بودند. در سال ۱۸۸۱ در ناحیهء خیبر و در سال ۱۸۸۷ در ناحیهء بودو باش کاکرها (کاکرستان) و در سال ۱۸۷۹ در منطقه کُرم اینچنین نمایندگیها گشایش یافتند. مسوولین این اِجنسی ها عموما مأموران انگلیسی بودند. این اجنتها در امور درونی قبایل مداخله نکرده و پشتونها مطابق به قوانین سنتی و رسوم خویش زندگی میکردند.91  

همچنان در مناطق قبایل کوهنشین پشتون بریتانیاییها واحدهای ارتش و یا ژاندارم را جابجا نمیکردند. مسوولیت نظم عامه را ملیشه سرحدی که از باشندگان محلی تشکیل یافته بود، انجام میداد، که بنامهای ملیشه های کُرم، خیبر و زهوب یادمیشدند. این ملیشه از حساب خزانهء انگلیس تمویل شده و فرماندهی آنرا افسران انگلیس بعهده داشتند. برای تمرکز ادارهء این ساختارها در سال ۱۸۹۲ «پولیس نظامی سرحدی» ویژه ایجاد شد که تمام یگانهای سرزمینهای پشتونهای شرقی زیر ادارهء آن قرار گرفتند. برعلاوه در تمام واحدهای اداری (پیشاور، کوهات، دیره اسماعیل خان و بنو) واحدهای قابل ملاحظهء اردوی انگلیس جابجا شدند. پشتونها نیز به اردوی استعماری جلب و جذب میشدند.92 

در آغاز سالهای ۹۰ قرن نزده خطوط مرزی میان افغانستان و هند برتانوی معین شدند. این مرزبندی بنام «خط دیورند» که از نام فرستادهء انگلیس سِر مورتیمر دیورند، گرفته شده است، شهرت یافت. مطابق این سند بخش بزرگ قبایل «آزاد» پشتون در زیر ادارهء بریتانیا قرار گرفت. نقشه کشی خطوط مرزی در مناطق تحت کنترول هند برتانوی و افغانستان توسط انگلیسها صورت گرفته و از سوی دیورند و امیر افغانستان در سال ۱۸۹۳ امضأ شد.93

امیر افغان عبدالرحمان خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱) زیر فشارِ تهدید جنگ «خط دیورند» را همچون مرز برسمیت شناخت که برشالودهء آن تقریبا نیم پشتونهای کوهنشین نوار مرزی در خارج از سرحد افغانستان قرار گرفتند. بیشترینه قبایل بزرگ (مومندها، شینواریها، افریدیها، وزیریها، کاکرها وغیره ) توسط «خط دیورند» تقسیم شدند. 94 ایجاد خط دیورند را باید از زوایهء رویاروییهای بریتانیا و روسیه در آسیا نیز دید. م. دیورند در کتابش «ساختن سرحدات» میگوید:« اهمیت منطقهء مرزی بصورت عموم مشروط به نزدیکی پُست های اولی روسی است... من در بالا از روسیه یادآوری کردم، که منظورم بحث روی امکانات حمله روسیه بالای هند نیست. این امپراتوری بزرگ که سایهء پهناور آنرا ناپلیون با چشمان پیامبرانه دیده بود- در جهات بیشمار رشد میکند. آسیای میانه دیگر به آن تعلق دارد، و افراد نظامی آن و آنهم مستعد ترین آنها- به امکان تسخیر هند باورمند نیستند، به این امر هرکسی که امکان بررسی مسأله را داشته باشد، میتواند، معتقد شود. راستی، دیپلماتهای آنجا نیز به  امکان چنین اقدامی بیباور اند؛ آنها غرق کار در جاهای دیگر میباشند. و بااینهم آنها با احتیاط راه پیشروی به مرزهای هندی مارا احساس میکنند. امروز پامیرها قورت میشوند، فردا این کار سرنوشت ترکستان چینی و یا بخشی از فارس خواهد بود.»95

باید گفت که در آغاز سالهای ۹۰ در سرزمینهای پشتونهای شرقی مردم بومی علیهء حاکمانِ استعماری محلی به مبارزهء پیگیر شان ادامه  میداند. افسران و ماموران انگلیس و خاینان همکار از میان خوانین پشتون بقتل میرسیدند. لشکریها (مجاهدین قبایل کوهنشین) حملات پیگیری را در ساحات مراکز اداری انجام میدادند.96  در نیمهء سال ۱۸۹۷ در مرزهای شمالغربی هند برتانوی بازهم آتش قیام مسلحانه شعله ور شد که اینبار تمام سرزمینهای سرحدی را دربر گرفت.97 بدون شک علت اساسی قیام ۱۸۹۷-۱۸۹۸ سیاست غاصبانه، تجاوزی انگلستان در خاکهای قبایل پشتونهای کوهستانی و اجرای اقدامات استعماری برای  استقرار حاکمیت و نفوذ آنکشور بود.98 در پایان سال ۱۸۹۸ قیام قبایل پشتون مناطق شرقی پایان یافت. آنها قادر نشدند انگلستان را به چشمپوشی از معاهده سال ۱۸۹۳ که با امیر عبدالرحمن خان بسته بودند، وادارند. یکی از دلایل شکست آنها این بود که آنان منفردانه عمل کرده و در امر مبارزهء شان با یکی از توانمندترین قدرتهای جهان که دارای بزرگترین ارتش آموزش دیده، مسلح و مجهز بود، هیچ کمکی دریافت نمیکردند. آنها میتوانستند از سوی متحد طبیعی خویش- امیر افغان حمایت شوند که در اوضاع بمیان آمدهء آنزمان نمیخواست با بریتانیا رویاروی شده  ومناسباتش را با آنکشورخدشه دار سازد.99

دلیل مهم قیام ناکام پشتونها پراگندگی سیاسی پشتونهای شرقی و نبود مرکز واحد اداری و یا سازمانی بود. ساحهء زیست آنها در پایان سده ۱۹ مخلوطی از سرزمینهای کوچک فیودالی (ملوک الطوایفی) و اتحادهای شکننده اقوام و طوایف بود که بیشترینه آنها در دشمنی با یکدیگر بسر میبردند.100

خیانت برخی خاننشینها که به اداره انگلیس مستقیماً همکاری میکردند در شکست قیام بیشترین تأثیر را داشت. در بارهء یکی از آنها محمد شریف خان حاکم دیره حتی مطبوعات انگلیس نوشته بودند که همهء قبایل بومی ویرا بخاطر اتحاد با انگلیسها نکوهش میکنند.101 مگر زمانیکه به قبایل پشتون شرقی خبر عقد معاهدهء امیر عبدالرحمن خان با ادارهء استعماری انگلیس رسید، که مطابق آن سرزمینهای شان در تشکیل امپراتوری انگلیس شامل شد، بیشترینهء آنها از تابعیت انگلیس سرباز زدند. وزیریها نخستین قبیله یی بودند که این مطلب را اعلام کردند.102 دلیل مستقیم قیام مسلحانه وزیریها تصمیم حاکمان انگلیسی بود که همزمان با تعیین مرزها در مناطق عمدهء مسکونی وزیرستان واحدهای اردوی استعماری را جابجا ساخته و با این شیوه میخواستند حاکمیت خویش را بالای وزیریهای سرکش مستقر سازند.103  مگر پسته ها و گارنیزونهای ارتش انگلیس در سال ۱۸۹۷ مورد حملات پشتونها قرار گرفتند. حملات متقابل و سرکوبهای حکومت انگلیس مانند محاصره قبیله مسعود تا سال ۱۹۰۲ ادامه داشتند. 104  

با آنهم نمیتوان پنداشت که امیر عبدالرحمن خان شاهی بود که فقط خطوط سیاسی بریتانیا را تعقیب میکرد. چنانچه او کافرستان را تسخیر نموده، به نورستان نامش را تغییر داده و با معامله با انگلیسها توانست کنترول دره آسمار را بدست آورد.105 

هنگامیکه در سال ۱۸۹۹ لارد کرزن نایب السلطنه (وایسرای) هند شد، انگلیسها در نواحی شمالغرب سپاه ده هزار نفری ارتش بریتانیا را مستقر نموده بودند. او تمام نوار مرزی را در کنترول داشته  و نواحی مالکند، خیبر، کرم، توچی و بنو را زیر حاکمیتش داشت. نایب السلطنه جدید از دانش گسترده یی پیرامون منطقه برخوردار بوده و نقاط نظرخودش را دربارهء روابط با قبایل مرزی داشت. پندارهای وی بگونه یی برگشت به «فاروارد پالیسی»[7] و «سیستم مرزهای بسته»[8] و تبدیل این منطقه به «باطلاق» ومنجلابی که باعث نابودی کسیکه تلاش میکند ازآن منطقه به هند برتانوی تجاوز کند، بود.106   

سرزمینهای پشتونها از نگاه اداری تا سال ۱۹۰۱ بخشی از پنجاب بودند. این مناطق در سال ۱۹۰۱ از پنجاب جدا شده و به تشکیل استان ویژهء هند برتانوی شامل شدند، که ازنگاه موقعیت جغرافیایی اش نام ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) را بخود گرفت. این ریفومرم بخشی از کنش نو نسبت به مسایل مرزی بود که پس از انتصاب لارد کرزن بمقام نایب السلطنه (وایسرای) هند در پیش گرفته شده بود. مرام این مشی بزیر کنترول شدید آوردن سرزمینهای پشتونها از سوی حکومت مرکزی هند برتانوی بود. مطابق ساختار جدید حکومت هند میتوانست این سرزمینها را مستقیماً بدون ارتباط با استاندار (گورنر) لاهور اداره کند.107 البته در این کار مسأله بازی با احساسات پشتونها نیز مد نظر بود. بهر حال آنها از تشکیل پنجاب برآمده و ولایت خویش را بدست آوردند. 

ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) در آغاز سده بیستم در موقعیت جغرافیایی  میان ۳۱ درجه و ۴ دقیقه و ۳۶ درجه و ۵۷ دقیقه عرض البلد شمالی و ۶۹ درجه و ۱۶ دقیقه و ۷۴ درجه و ۴ دقیقه طول البلد شرقی بوجود آمد. در شمال این ولایت به پامیر و هندوکش نزدیک بوده، در جنوب با ناحیهء دیره غازی خان پنجاب، در شرق به سرزمین کشمیر و در غرب با افغانستان هممرز میباشد.108 همچنان در ترکیب ولایت پنج شهرستان ایجاد شدند: دیره اسماعیل خان، بنو، کوهات، پیشاور و هزاره. پسانتر در سال ۱۹۳۶ ناحیه مردان نیز مستقل اعلام شد. هنگام ایجادِ این ولایت مساحت کل آن ۴۰ هزار کیلومتر مربع و  نفوسش بیشتر از ۲ ملیون نفر بود.109 این شهرستانها توسط ادارات استعماری انگلیس رهبری میشدند. در نوار قبایلی اداره امور توسط خانها و ملکها پیشبرده میشد. مگر آنها همه زیر کنترول اجنتهای سیاسی (پولیتکل اجنت) که مأموران ادارهء سیاسی (پولیتیکل دیپارتمنت) و تابع مستقیم نایب السلطنه بودند، قرار داشتند. در این قبایل مسایل مهم مطروح برای بحث به جرگه که شورای بزرگان بود، پیشکش میشد. باوجود عملیات متواتر سرکوبگرانه و لشکرکشیها انگلیسها قادر نشدند، این ساحه را بکلی تسخیر کنند، که از همینجا این ناحیه نام «نوار قبایل آزاد» را بخود گرفت. ساحه قبایل (به پهنای ۶۰ هزار کیلومتر مربع) به پنج شهرستان آژانس سیاسی (پولیتیکل اجنسی): وزیرستان جنوبی، وزیرستان شمالی، کرم، خیبر و مالاکند تقسیم شده بود. در شهرستان اخیرالذکر سه خاننشین: دیر، سوات و چترال شامل بودند. 110 هنگام ایجاد ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) مرزهای واحدهای اداری بدون دقت و به منظور درهم شکستن نوبتی سرزمینهای پشتونها معین میشدند. در ترکیب این ولایت مناطق هزاره و دیره اسماعیل خان نیز گنجانیده شدند که بخش اصلی باشندگان شان پنجابیها بودند. مناطق پشتوننشین لاره لی، زهوب و کویته به تشکیل بلوچستان درآمدند، چون هیچگاهی شامل پنجاب نبودند.111 دلیل این تقسیمبندی همچنان «احساس» «خطر روسی» ناشی از اعلامیه مورخ ۶  فبروری ۱۹۰۰ مبنی بر اینکه روسیه آمادهء احیأ مناسبات مستقیم با افغانستان است، (زمانیکه بریتانیا مشغول جنگ در افریقای جنوبی بود)، پنداشته میشد.112 این اعلامیه با تشدید مبارزهء سرزمینهای اشغالی پشتونها که با جنوب افغانستان (ولایت قندهار) روابط فرهنگی و خونی داشتند، همزمان شد.   

در ماه اپریل سال ۱۹۰۲ نایب السلطنه لارد کرزن در دربارش (مشاورهء حضوری) در پیشاور اعلام کرد که انگلیسها دیگر از سیاست خشونت دست کشیده و مشی عدم مداخله در امور قبایل را پیش میبرند.113 لارد کرزن که سیاستمدار ماهری بود، تصمیم گرفت به نیروهای بومی اتکأ کند. بنابراین تشکیل دسته های هوادار حکومت از میان قبایل مرزی آغاز شد. این یگانها در وزیرستان، کرم و خیبر ایجاد شدند. در سال ۱۹۰۴ تمام واحدهای ارتش بشمول دسته های کوچک و نیمه منظم در کروش و چترال سفلی به گروههای نیمه منظم تفنگداران خیبر، تفنگداران سامان و سکاوتهای توچیس تغییر شکل داده شدند.114 حکومت مرکزی هند پول سوبسایدی به ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) را افزایش داد که این امر باعث بهبود سیستم مواصلات و اشتغال (کاریابی) برای مردمان قبایلی شد. این کار امکان دادن وجوهی برای بهتر شدن نسبی خدمات پزشکی به باشندگان محلی و همچنان رفع مشلات در عرصهء معارف بود که با اینهم هردو عرصه از نگاه کیفی همچون گذشته در پایینترین حد قرار داشتند. 

به اجنتهای سیاسی مسوولیت مکمل امور در ساحهء مربوطهء شان واگذار شده و آنها مجبور بودند پیرامون همهء کارها از طریق دیپارتمنت سیاسی به نایب السلطنه اطلاع دهند. ج. او. سپین مینگارد که تمام تشکیلهای ملیشه یی تحت ادارهء وی بوده و واحدهای ارتش منظم فعالیتش را به ساحات واحدهای اداری محدود کرده بود.115 صلاحیتهای اجنت سیاسی (پولیتیکل ایجنت) به گونه یی نیمه سفارت و نمیه ولایت بود. باینترتیب مهمترین وظیفهء آنان نظارت و جلوگیری از هرنوع شورش در ساحهء زیر ادارهء شان بود. 

در عین زمان ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) واحد ولایتی هند برتانوی نبود. کار آنجا را سر کمیشنر پیش میبرد که از جانب نایب السلطنته تعیین میشد. این امر به معنی آن بود که آنجا ولایت «کامل الحقوق» نبود.

در ۱۹۰۱-۱۹۰۲ راهیکه از گذرگاه کوهات و ساحهء قطعات آدم خیل قبیلهء افریدی میگذشت ساخته شد، که رفتن از کوهات به پیشاور را چندین ساعت کوتاه تر میساخت. در دوسال پسانتر راه آهن پیشاور تا کوتل خیبر ساخته شد. اقدامات کرزن باعث پیشرفت ممکن نوار قبایل در آنزمان شد. در نتیجه اوضاع در این ولایت تاحدی بهبود یافت که البته گواه پیروزی مشی این نایب السلطنه بود. آرامش در این استان به واحدهای اردو امکان داد تا به وظیفهء اصلی خویش یعنی حفظ مرزهای هند برتانوی بپردازند. همزمان در نتیجهء انکشاف مواصلات این قطعات میتوانستند، بسرعت به مراکز شورشهای ممکن در نوار قبایل رسیده و بسرعت آنها را سرکوب نمایند.

پس از این اقدامات جدید در درازنای دو دهه سیستم کرزن باعث آرامش نسبی در ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) شد. این امر باعث کاهش مخارج عملیات نظامی شد. هنگام ترک هند لارد کرزن افتخار میکرد که او به مخارج نظامی ۲۴۸ هزار پوند را تخصیص داده بود، درحالیکه در درازنای پنج سال پیش از وی به این منظور در سرزمینهای پشتونها بیش از ۵ ملیون و ۵۴۸ هزار پوند استرلینگ به خرچ رسیده بود.116 مگر آرامش کامل در ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) برقرار نشد. بگونه نمونه در سال  ۱۹۰۲ چهار لوای ارتش انگلیس با ۱۰ عراده توپخانه زیر رهبری جنرال ایگرتون بالای سرزمین احمزاییها و برخی طوایف دیگردرویش خیل وزیری ساکن در شرق کُرم حمله نمودند. در بهار سال ۱۹۰۴ گروهی از افریدیها به قرارگاه محلهء مَتَکی حمله ور شد. چنانچه در بوکِر واحدی انگلیسی متشکل از پنجاه سرباز و یک افسر که مشغول کارهای اکتشافی و سروی مربوط به ساختمان راه نظامی بود، بکلی تارومار شد. اورکزاییها به پسته های مرزی در کرم و کوهات حمله میکردند. ناآرامیها و رویاروییها در سال بعدی نیز ادامه داشتند. همچنان در سالهای ۱۹۱۱-۱۹۱۳ در دیره، باجور، و سوات تظاهرات ضدانگلیسی رخ دادند.117

پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان تخت سلطنت به امیر حبیب الله خان به ارث رسید. پس از این زمامداران انگلیسی ارتش استعماری را بازسازی کرده، در شمال هند راههای آهن ساخته و آمادگی پیشروی بسوی افغانستان درصورت جنگ میان روسیه و بریتانیا را گرفتند. اطلاعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه در ماه اپریل سال ۱۹۰۴ انگلیسها مذاکراتی را با حبیب الله خان پیرامون «واگذاری» کنر به آنان برای ساختمان راههای مواصلاتی در آن درهء با هدف نزدیکی به مرزهای روسیه پیش میبردند. به این منظور به کابل هیأت انگلیسی در رأس مآمور بریتانیایی بنام دین با مرام عقد قراردادی نو از سوی حکومت هند برتانوی گسیل شد. وظیفهء این مأموریت اجرای کنترول کلی بر سیاست خارجی افغانستان، ساختمان راههای آهن و خطوط تلگراف در داخل افغانستان و دادن حق ورود آزادانه به افغانستان به اتباع امپراتوری بریتانیا بود. دین به کابل طرح معاهده را آورد که توسط کرزن ترتیب شده بود، مگر حبیب الله خان از امضای ان خودداری کرده، با بیان نارضایتی شدیدش پیرامون یکی از مادههای طرح شده در مورد محدودیت حق ورود اسلحه به افغانستان را بیان داشت. گفتگوهها  که از پایان سال ۱۹۰۴ تا مارچ سال ۱۹۰۵ ادامه داشتند چندین بار به بن بست مواجه شدند. بتاریخ اول جنوری سال ۱۹۰۵ حبیب الله خان مسوده عهدنامه یی را پیشکش نمود که مطابق آن تمام معاهدات پیش از آن عقد شده با عبدالرحمن خان دوام مییافتند. انگلیسها مجبور شدند، طرح معاهده را مطابق متن پیشنهادی حبیب الله بپذیرند که در نتیجه این معاهده بتاریخ ۲۱ مارچ سال ۱۹۰۵ در کابل امضأ شد.118 به این گونه باوجود برخی عقب نشینیها به نفع حبیب الله درواقع الحاق سرزمینهای پشتونهای شرقی از سوی وی برسمیت شناخته شدند.

 

 

*******

 

باینگونه سرزمینهای پشتونهای شرقی که در ثلث سوم سده ۱۹ توسط دولت سیک پنجاب تسخیر شده بودند، در آنزمان توجه محافل حاکمهء امپراتوری انگلیس را جلب نمودند. منافع بریتانیا در آسیا با منافع روسیه که به گسترش نفودش در این منطقه مشغول بود، رویاروی شد. مگر تلاشهای انگیسها برای استحکام نفوذشان در این سرزمینها و در افغانستان در نتیجهء جنگ اول افغان و انگلیس در سالهای ۱۸۳۸- ۱۸۴۲ با ناکامی مواجه شدند.

در نتیجهء دو جنگ سیکها با انگلیسها در سالهای ۱۸۴۵-۱۸۴۶ و ۱۸۴۶-۱۸۴۹ سرزمینهای پشتونهای شرقی به اختیار امپراتوری بریتانیا درآمد. در حلقات سیاسی بریتانیا دو مشی امنیتی نیمقاره هند مطرح شد که عبارت بودند از: سیستم مرزهای بسته[9] و سیاست پیشروی به سوی همسایه های هند یا «فارورد پالیسی». مشی پیشروی سیاسی بگونه هویدا در جریان جنگ دوم افغان و انگلیس در سالهای ۱۸۷۸- ۱۸۸۱ مشاهده شد که در نتیجهء آن زمامداران انگلیس افغانستان را از حق پیشبرد سیاست مستقل خارجی محروم ساخته و روسیه نیز امکان تأثیر به اوضاع افغانستان را ازدست.

برشالودهء عهدنامهء امیر عبدالرحمن خان مرز میان افغانستان و هند برتانوی براساس خط باصطلاح «دیورند» در سال ۱۸۹۳ مشخص گردیده و در ترکیب هند برتانوی تعداد بیشترینهء قبایل آزاد پشتون شامل ساخته شدند. برای امنیت خاکهای هند برتانوی در سال ۱۹۰۱ در ساحهء پشتونهای شرقی ولایت مرزی شمالغرب (صوبه سرحد) که شهرستانها و نوار قبایلی در خود داشت، ایجاد شد. انگلیسها دو مرز داشتند: مرز داخلی- میان نواحی اداری هند و نوار قبایلی و خارجی- با افغانستان. در نواحی تقسیم شده ادارهء امور مستقیما از سوی اداره انگلیس صورت میگرفت. در نوار مرزی اداره محلی بعهده رهبران قومی متشکل از خانها و ملکها بود که زیر کنترول آژانسهای سیاسی (پولیتیکل ایجنسیها) قرار داشتند.

در نتیجه عهدنامهء عقد شده بتاریخ ۲۱ مارچ سال ۱۹۰۵ با امیر افغانستان حبیب الله خان که سلطنت را از پدرش عبدالرحمن خان به ارث گرفته بود، امپراتوری بریتانیا باوجود عقب نشینیهای کوچک، مواضعش را در سرزمینهای پشتونهای شرقی مستحکم نموده  و  همزمان وابستگی افغانستان را همچون کشور تحت الحمایه اش دوامدار ساخت.   


 

[1] -
سلطان محمد خان مشهور به " طلایی"(برادر امیردوست محمد خان ) از سرداران باصطلاح پیشاوری پدر سردار یحیی خان بود. یحیی خان دو پسر داشت، به نام های سردارمحمد آصف خان وسردارمحمد یوسف خان. محمد یوسف خان پدر نادرشاه بود. او پدرِ پدر کلان نادر خان و برادرانش بوده، شخص زردوست و زنباره بوده و پیشاور را با خیانت به سیکها واگذار کرد. مترجم.

[2] -  “The Great Game”  

[3] -"Сlose border system"

[4] -"Forward Policy"

[5] - Forward Policy"-

[6] - در تاریخ نگاری افغانی بیشتر بنام کیوناری آمده است. مترجم-

[7] -"Forward Policy"  -

[8] -"Close Border System"-

[9] -" Close Border System"-

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل            ۲۷۰    سال  دوازدهم         اسد/ سنبله     ۱۳۹۵         هجری  خورشیدی    ۱۶ اگست ۲۰۱۶