(بخش
اول)
آیا اهانتی به پیامبر اسلام بزرگتر از این میتوان سراغ داشت که دست
نویسنده ای، قلم هنرمندی و یا دهن سخنوری را به نام او شکست؟ وقتی که
پیروان دینی نتوانند هنرمندی را با زبان و ابزار هنری خودش پاسخ دهند و در
عوض به حذف فیزیکی او دست یازند دیگر باید فاتحۀ آن دین را خواند و صدای
گلوله را ناقوس فروریزی آن تمدن و انتحار آن فرهنگ تلقی نمود.
دیری است که بازار نشر کاریکاتور هایی از پیامبر اسلام در غرب گرم است و
نیرمندترین انگیزه ای که این بازار را گرم نگهداشته چیزی جز واکنش غیر
عقلانی جوامع اسلامی نیست. هنرمندان در هر زمان و مکانی در صدد یک چیز اند
و آن جلب توجه و اهتمام مردم به هنر شان و آسان ترین راه برای رسیدن به قلۀ
شهرت در زمان ما توهین به شخصیت تاریخ سازی است که صد ها ملیون انسان در
امتداد شب و روز و در گسترۀ زمین بر او درود می فرستند.
چند سال پیش فیلمی در نقد پیامبر اسلام در لاس انجلس تولید شد که در یکی از
صحنه های آن گروهی با ریشها و لباسهای دراز در حالی که شمشیر در دست
داشتند راه میرفتند. در روز هایی که آن فیلم به بازار عرضه گردید دیدم که
گروهی در بنگلادیش دست به راه پیمایی زده و کارد و شمشیر در دست دارند و من
که از دیدن شباهت میان دو صحنه در حیرت فرورفته بودم با خود گفتم، کسانی که
در پشت چنین پروژه ها اند نه تنها می دانند که مسلمانان چه گونه واکنشی
نشان خواهند داد بلکه حتی می توانند صحنه های واکنش را پیش از پیش به نمایش
گذارند. دوست من مفکر موریتانیایی محمد مختار شنقیطی از مهندس فکر اسلامی
مالک بن نبی نقل می نماید که می گفت، کارشناسان رسانه های گروهی و جنگ
روانی در جوامع استعماری سعی می ورزند تا بازی گاو اسپانیایی را با ملتهای
جهان سوم براه انداخته و همان طوری که با نشان دادن پرچمی سرخ، گاو را
برانگیخته، نیرویش را به فرسایش کشیده و در نهایت امر آن موجود بی شعور را
از پا در می آورند، با ملتهای مستعمره نیز همین کار را می کنند. مالک بن
نبی همچنان این کنش و واکنش میان غرب و جهان سوم را به تجربۀ پاولوف
فیزیولوژیست و روان شناس روسی که به نام «بازتاب شرطی» یاد می شود، شبیه می
داند. امروز با استفاده از همین نظریۀ پاولوف است که انسانها سرکش ترین
حیوانات جنگل را مهار نموده و به رقص می آورند. از روزی که سلمان رشدی
کتابش را نوشت تا نشر کاریکاتور های پیامبر اسلام در نشریۀ دنمارکی و فیلم
فتنه در هالند و فیلم دیگری که در لاس انجلس ثبت گردیده بود و بالآخره تا
حادثۀ مجلۀ طنز فرانسوی همان تجربۀ گاو اسپانیایی و سگ پاولوف را بالای ما
تجربه می نمایند و ما که مصروف نشان دادن عکس العمل پس از عکس العمل بوده
ایم نتوانسته ایم این اهانتها را با واکنشی عقلانی تر، مؤثرتر، متمدن تر و
اسلامی تر پاسخ دهیم.
پیش از آنکه از خود بپرسیم در کدام زمان و مکانی زیست می کنیم و چه
محدودیتهایی فرا راه ما قرار دارند باید از خود بپرسیم که اگر حضرت پیامبر
امروز در میان ما می بود چگونه واکنشی از خود نشان می داد؟ یافتن پاسخ برای
این پرسش کار دشواری نیست چون اگر پیامبر در میان ما نیست ما می توانیم با
مراجعه به قرآن و سیرت او این پرسش را پاسخ گوییم.
قرآن کریم در صد ها مناسبت و با الفاظی صریح و قاطع از اهانت هایی یاد می
کند که پیامبر اسلام خود آن ها را می دید و می شنید. آری! صد ها آیتی وجود
دارند که آن اهانتها را همانطوری که دشمنان پیامبر بر زبان می آوردند نقل
نموده است. برخی از این اهانت ها مربوط به مرحلۀ مکی می شوند؛ به دورانی که
پیامبر در مظلومیت و ناتوانی به سر می برد وبرخی دیگر به دوران مدنی ارتباط
می گیرند؛ مرحله ای که پیامبر در رأس قدرتی سیاسی قرار داشته و از بازوی
کوبندۀ نظامی برخوردار بود. پیامبر اسلام در مدینه بود و تشکل و دولت و
ارتشی را رهبری می نمود که رهبر منافقان در حالی که او هم در مدینه زیست می
نمود، پیامبر را «ذلیل» خطاب می نمود و مسلمانان آن دشنام و سایر دشنامها و
اهانت ها چون «جادوگر» ، «دروغگو»، «گمراه کننده»، «دیوانه»، «بیمار»،
«دروغباف»، «احمق» و امثال آن را تا پایان جهان؛ تا زمانی این کتاب در میان
شان وجود دارد در نماز های خویش تلاوت نموده و با تلاوت آنها به خدا تقرب
خواهند جست. قرآن در حالی که اهانت های مسلسل دشمنان پیامبر را نقل می کند،
از جزای مرتکبان آن اهانت ها و دشنام ها چیزی نمی گوید. از دیدگاه قرآن
توهین شدن یکی از ویژگی های تمامی پیامبران الهی به حساب می آید طوری که
قرآن خود از آن یاد می کند و می فرماید: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ
مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون» یعنی
«دريغا بر اين بندگان هيچ فرستادهاى بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند
مىكردند». اینکه چه کاری در برابر ریشخند کنندگان انجام داد، قرآن خود به
آن پاسخ داده و در آیت ۹۵ سورۀ حجر می فرماید: «إِنَّا كَفَيْنَاكَ
الْمُسْتَهْزِئِينَ» یعنی «ما خود شر ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم
كرد».
هم پیامبر و هم قرآن او اهانت را بهانه ای برای شکنجه و ترور و انتقام نه
بلکه فرصتی برای دعوت و گفتگو قرار داده اند. در آیت ۶۳ سورۀ النساء آمده
است: «پندشان ده و با آنها سخنى رسا كه در دلشان مؤثر افتد بگوى». آیت ۱۱۲
سورۀ انعام می فرماید: «و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس
و جن برگماشتيم بعضى از آنها به بعضى براى فريب سخنان آراسته القا مىكنند و
اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمىكردند پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند
واگذار». اصل تجاهل عنصر عمدۀ استراتیژی پیامبر اسلام در همچو موارد بود که
هم قرآن کریم و هم پیامبر اسلام که خود قرآنی متحرک بود این استراتیژی را
پیش گرفته بودند. آری! سیاست اجتناب و روحیۀ مثبت اساس تعامل با دشمنان
فرهنگی اسلام در هر زمان و زمینی به شمار می رود. اگر سخن از مقابله بالمثل
هم رفته است، هنرمند را با زبان خودش پاسخ داده اند طوری که در حکایت حسان
بن ثابت می خوانیم و پیامبر چنان از هنر او استقبال می نمود که خود فریاد
می زد «پدر و مادرم فدایت!».
قرآن کریم سقف تسامح را تا جایی بالابرده است که حتی از دشنام دادن و اهانت
بتان نیز منع نموده است طوری که در آیت ۱۰۸ سورۀ انعام می فرماید: «و
آنهايى را كه به جای خدا مى پرستند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و
نادانى خدا را دشنام خواهند داد اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم
آنگاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود و ايشان را از آنچه انجام
مىدادند آگاه خواهد ساخت». در اینجا دو نکته قابل تأمل است: نخست اینکه این
دشنام به واکنشی روبروخواهد شد که به نفع این دین نخواهد بود و دوم اینکه
هر گروه انسانی افکار و اندیشه های خود شان را زیبا می پندارند. در سنت
اروپایی هیچ انسانی تقدس ندارد ولو پیامبر هم باشد و این اندیشه به گفتۀ
قرآن کریم در نظر آنها زیبا جلوه می نماید و سپس قرآن کریم این امر را به
خداوند نسبت می دهد. در آیت ۳۳ سورۀ انعام آمده است: «به يقين مىدانيم كه
آنچه مىگويند تو را سخت غمگين مىكند در واقع آنان تو را تكذيب نمىكنند ولى
ستمكاران آيات خدا را انكار مىكنند». در آیت ۱۰۷ سورۀ حجر قرآن از حالت
روانی پیامبر پرده برداشته و می گوید «و قطعا مىدانيم كه سينه تو از آنچه
مىگويند تنگ مىشود» ولی با وجود آن هیچ باری به واکنش فیزیکی توصیه نکرده
است.
برخی از جنبش های پرخاشگری که در نیم قرن اخیر در جهان اسلام ظهور نموده و
خود را در لفافۀ اسلام پیچیده اند بیشتر از اینکه به متود پیامبر اسلام
نزدیک باشند به جنبشهای چپ نزدیکتر اند. تأکید بر اصل خشونت و خون و نابودی
دنیای کهن و بنای کاخ جدیدِ حزب و گروه سیاسی نو در جای آن یکی از این
خصوصیتهای مشترک است. ما با انقلاب فرهنگی مائو ولی با آب و رنگ اسلامی
روبروهستیم.
در این چند سالی که گذشت، هر واکنش فیزیکی ای که در برابر دشمنان فرهنگی
دین انجام گرفته به نفع آنان و به ضرر این دین و این امت بوده است. اهانتی
را که این «مدافعان سر به کف پیامبر!» به پیامبر ما می کنند بالاتر و
عمیقتر و گسترده تر از هر نوع فیلم و کاریکاتور و مقاله و داستانی بوده است
که دشمنان او تا هنوز مرتکب شده اند. پیامبر اسلام و قرآن او هر گونه نقد
را به فرصتی تبدیل نموده و از خلال آن به پرسشهای دیگری نیز پاسخ می دهد.
آنچه ما باید بدانیم این است که خدا و پیامبر او جزء مالکیت شخصی هیچ کسی
نبوده بلکه خدا با هزاران جلوۀ خویش در شریان تمامی دستگاه هستی جریان
داشته و یکی از معجزات پیامبر او همین بوده که نامش بیشتر از هر نامی در
دنیا شهرت داشته است تا جایی که دایره المعارف های غربی نام او را رایج
ترین نام در دنیا به شمار آورده اند. او با قامتی بلند در میان بزرگان
تاریخ ایستاده و نامش نامی تر از هر شخصیت دیگر تاریخ بشر بوده است که هیچ
قلمی و هنری توان تشویه آن را نخواهد داشت.
کاری را که خشونتگرایان در حق پیامبر انجام داده اند در هیچ مقیاسی قابل
سنجش نیست. در تصویری که هفته نامۀ چارلی ابدو پس از مرگ کارکنانش نشر
نمود، پیامبر روی خود را پوشیده و می گوید: « محمد هم از دست افراطگرایان
به ستوه آمده و چقدر دشوار است که احمقانی به انسان دل بندند». امروز تمامی
دنیا به پاریس روی آورده و صد ها هزار انسان به خیابان ها ریخته و صد ها
هزار نسخۀ مجله به فروش رسیده و صد هزار کاریکاتور پیامبر در میان مردم دست
به دست می شود. امروز حتی کسانی که در گذشته علاقه ای به تصاویر مسخره و بی
کیفیت آن هفته نامه نداشتند، شعار سر داده اند که «ما همه چارلی ابدو
هستیم». امروز بنیامین نتنیاهو رئیس جمهور جنایتکار اسرائیل که دستانش با
خون ژورنالیستان و بیگناهان فراوانی رنگ است در صف نخست راه پیمایی پاریس
ایستاده و از حماقت خشونتگرایان کودن «مسلمان» مایه می اندوزد. هجوم بالای
مساجد مسلمانان در فرانسه، بالا رفتن سطح حساسیت در برابر مسلمانانی که راه
خویش را در آن قاره باز نموده اند، قرار دادن مسلمانان مظلوم در موقعیت
دفاعی و بستن دروازه های روان انسان غربی در برابر این دین از پیامد های
ترور در دفتر چارلی ابدو خواهد بود. آیا حالا روح آن دو قاتل خوشحال خواهند
بود!؟ نمی دانم.
ادامه دارد ...
|