کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

بخش اول

 
 

   

خواجه بشیر احمد انصاری

    

 
تمـدنی در آستـانۀ انتـحار / پیـرامون حمله بر هفته‌نامۀ طنزی «چارلی ابدو» در پاریس

بخش نخستین

 

در این چند سالی که گذشت، هر واکنش فیزیکی‌یی که در برابر دشمنان فرهنگی دین انجام گرفته، به نفع آنان و به ضرر این دین و این امت بوده است. اهانتی را که این «مدافعان سر به کف پیامبر!» به پیامبر ما می‌کنند، بالاتر و عمیق‌تر و گسترده‌تر از هر نوع فلم و کاریکاتور و مقاله و داستانی بوده است که دشمنان او تا هنوز مرتکب شده‌اند. پیامبر اسلام و قرآنِ او هرگونه نقد را به فرصتی تبدیل نموده و از خلال آن به پرسش‌های دیگری نیز پاسخ می‌دهند. آن‌چه ما باید بدانیم این است که خدا و پیامبرِ او مال شخصیِ هیچ کسی نبوده، بلکه خدا با هزاران جلوۀ خویش در شریان تمامی دستگاه هستی جریان داشته و یکی از معجزات پیامبر او همین بوده که نامش بیشتر از هر نامی در دنیا شهرت داشته است تا جایی که دایرةالمعارف‌های غربی، نام او را رایج‌ترین نام در دنیا به شمار آورده‌اند. او با قامتی بلند در میان بزرگان تاریخ ایستاده و نامش نامی‌تر از هر شخصیت دیگرِ تاریخ بشر بوده است که هیچ قلمی و هنری توان تشویه آن را نخواهد داشت.
کاری را که خشونت‌گرایان در حق پیامبر انجام داده‌اند، در هیچ مقیاسی قابل سنجش نیست. در تصویری که هفته‌نامۀ چارلی ابدو پس از مرگ کارکنانش نشر نمود، پیامبر روی خود را پوشیده و می‌گوید: «محمد هم از دست افراط‌گرایان به ستوه آمده و چه‌قدر دشوار است که احمقانی به انسان دل بندند». امروز تمامی دنیا به پاریس روی آورده و صدها هزار انسان به خیابان‌ها ریخته و صدها هزار نسخۀ مجله به فروش رسیده و صدهزار کاریکاتور پیامبر در میان مردم دست به دست می‌شود. امروز حتا کسانی که در گذشته علاقه‌یی به تصاویر مسخره و بی‌کیفیت آن هفته‌نامه نداشتند، شعار سر داده‌اند که «ما همه چارلی ابدو هستیم». امروز بنیامین نتنیاهو رییس جمهور جنایتکار اسراییل که دستانش به خون ژورنالیستان و بی‌گناهان فراوانی رنگ است، در صف نخستِ راه‌پیمایی پاریس ایستاده و از حماقت خشونت‌گرایان کودنِ «مسلمان» مایه می‌اندوزد.
هجوم بالای مساجد مسلمانان در فرانسه، بالا رفتن سطح حساسیت در برابر مسلمانانی که راه خویش را به آن قاره باز نموده‌اند، قرار دادن مسلمانان مظلوم در موقعیت دفاعی و بستن دروازه‌های روانِ انسان غربی در برابر این دین، از پیـامدهای ترور در دفتر چارلی ابدو خواهد بود. آیا حالا ارواح آن دو قاتل خوشحال خواهند بود؟!
اگر در دهۀ هشتاد شخصیت‌هایی چون روجیه گارودی عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فرانسه، نمایندۀ مجلس ملی آن کشور، عضو مجلس سنای فرانسه، بنیان‌گذار مرکز مطالعات مارکسیستی و نویسنده‌یی از نوع ثقیل به اسلام رو می‌آورد، دیگر صدای گلوله و منظرۀ خون و ادبیات حماقت راه هر اندیشمندی به سوی این دین را خواهد بست.
کارهایی را که تا هنوز در واکنش علیه هنرمندان اسلام‌ستیز غربی انجام داده‌ایم، برای خدمت به پیام و مرامِ آن‌ها مهم‌تر از کارهای خود آن‌ها به شمار می‌روند. امروز نشر کردن مطلبی در صفحات تلویزیون‌ها و نشرات چاپی شاید صدها ملیون دالر هزینه بردارد ولی ما با این واکنش‌های احمقانۀ خویش، نام این هنرمندانِ گمنام را در صدر صفحات جراید و مجلات و در رأس اخبار رادیوها و تلویزیون‌های جهان قرار می‌دهیم.
چند سال پیش، فردی گمنام در لاس‌آنجلس فلمی در رابطه با پیامبر اکرم ساخت که هیچ شرکت معتبر فلم‌سازی حاضر نشد تولید آن فلمِ بی‌کیفیت و بی‌معنی را به دوش گیرد، ولی همان شخص با برانگیختن احساسات میلیون‌ها مسلمان در جهان توانست نام خود و فلمش را در تمامی رسانه‌های دنیا به صورت رایگان تبلیغ نماید.
پرسشی که مطرح می‌شود، چرا این قهرمانان میدان خشونت در برابر اهانت به پیامبران دیگرِ الهی خاموشی می‌گزینند ولی اهانت به پیامبر خاتم را با گلوله پاسخ می‌دهند؟ آیا نام و حکایت حضرت موسی در قرآن کریم به مراتب بیشتر از نام پیامبر اسلام نیامده است؟ امروز هم حضرت مسیح و هم حضرت موسی در غرب مایۀ سخریۀ هنرمندان و نویسنده‌گان فراوانی قرار گرفته ولی کسی را نمی‌بینیم که قلمی را با گلوله پاسخ داده باشد. کدام انگیزه و روابط برخی را وا می‌دارد تا اهانت به عیسی و موسی (ع) را بپذیرند و یا در برابر آن خاموشی گزینند ولی اهانت به محمد (ع) را نه؟… فکر می‌کنم این پرسش را از جامعه‌شناسان و روان‌شناسان باید پرسید.
گفته می‌شود که ۶۲٪ جمعیت مسلمانان زیر سن ۳۰ اند، مرحله‌یی که احساسات بر عقل غلبه دارد؛ از همین‌رو ما بیشتر از هر گروهی نیازمند لجام گذاشتن بر اسپ سرکشِ احساسات خویش می‌باشیم. امروز با بیشتر کسانی که در تماس بوده‌ام و از تراژیدی چارلی ابدو یاد شده است، همه گفته‌اند «خوب شان شد»، «دلم یخ شد»، «بگذار بدانند که پیامبر هم پیروانی دارد» و امثال آن و در این میان کمتر دیده ام که کسی به عواقبِ این پروژۀ خطرناک اندیشیده باشد.
علاج این اهانت و هزاران نوع اهانتِ دیگر را نمی‌توان در واکنش و انفعال جست‌وجو نمود. چند سال پیش کشیشی گمنام و عقده‌مند در فلوریدا قرآن را آتش زد و با این عمل‌کرد خویش جهان مسیحیت را غرق عرق خجالت نمود. در پاسخ به عمل‌کرد قرآن‌سوزی آن کشیش، شورای روابط اسلامی در امریکا به توزیع یک میلیون نسخه از ترجمۀ انگلیسی قرآن کریم اقدام نمود و این اهانت به قرآن را تبدیل به فرصتی برای دعوت اسلامی نمود. آیا مسلمانان می‌توانند از این تجربه بیاموزند؟
طوری که معلوم می‌شود، مسلمانان نه در جهان اسلام و نه هم در غرب در سطحی‌اند که به چالش‌های عصر پاسخ گویند. اگر در این‌جا ارادۀ ساختن مسجدی را داشته باشید، هزاران تن حاضر خواهند شد تا در اعمار آن سهمی گیرند، ولی اگر خواسته باشید رسانه‌یی و یا مرکز پژوهشی‌یی را اساس گذارید، کسی را نخواهید یافت که در کنارتان بایستد.
در این‌جا فراموش نکنیم که آن‌چه را چارلی ابدو نشر می‌نمود، هیچ رابطه‌یی به قضایای بزرگ و مبادی برین انسانی نداشت. انسان‌های وارسته را نشاید که از سیاست تبلیغاتی یورش بر اقلیتی مسلمان و سایر اقلیت‌ها و آن‌هم با زبانی خیلی مبتذل دفاع نمایند. اندیشمند تکساسی، خانم مولآیوینز می‌گفت که طنز سلاح انسان‌های مظلوم در برابر نیرومندان است. او می‌گفت من سینۀ قلدران را با خامۀ خویش نشانه می‌گیرم. اگر طنز، گروه‌های ضعیف را هدف قرار دهد، نه تنها ستم روا داشته بلکه راه ابتذال در پیش گرفته است. امروز مسلمانان و پیامبر بزرگ‌شان با تهاجم فرهنگی سنگینی روبه‌رو اند ولی پرسشی که مطرح می‌شود این‌که: «چه‌گونه می‌توان این تهاجم را پاسخ داد؟»
تصفیۀ جسدی هنرمندانی که با اسلام خصومت دارند، تأییدی خواهد بود بر ادعاهای این هنرمندان!
دیر زمانی است که دود سیاه خشونت، آفاق جهان اسلام را پوشانیده و گروه‌هایی که خود بار دوش این دین و تمدن اند، مدعی رهبری مسلمانان‌اند. ذبح انسان، احیای سنت زشت برده‌گی، نسل‌کشی اقلیت‌های دینی، مذهبی و قومی از افغانستان گرفته تا عراق، اسارت زنان از کمپ‌های جلال‌آباد گرفته تا بیابان‌های نایجریا، مسابقه در زن‌ستیزی، دامن زدن به اختلاف‌های مذهبی و سرمایه‌گذاری بر سر جهل مردم و سنت‌های ناپسند قبیلوی‌شان، از سوغات‌های این گروه‌ها به شمار می‌رود. اگر چنگیز خان و فرزندانِ او آمدند و دستاوردهای مادی تمدن اسلامی را از آسیای میانه تا عراق در هم کوبیدند و روفتند، این گروه‌ها سر برآورده‌اند تا همۀ دستاوردهای معنوی و اخلاقی این تمدن شکوهمند و انسانی را از صفحۀ روزگار و خاطرۀ تاریخ محو نمایند. به استثنای ملت مظلوم فلسطین، برایم بگویید این‌همه گروه‌های مسلحی که در نقاط مختلف جهان اسلام ظهور نموده و هر روز با خبر انتحار و انفجار گوش جهانیان را نوازش می‌دهند، چه دستاوردی برای اسلام داشته‌اند؟ این‌همه کسانی که در تاریکی شمشیر می‌زنند و در خواب می‌جنگند، آیا گاهی از خود پرسیده‌اند که این‌همه خون در کدام آسیاب می‌ریزد؟
ترویج تیوری توطیه و افگندن تمامی مسوولیت‌ها به دوش دیگران و از آن جمله کشورهای استعماری، یکی از خصوصیت‌های این گروه‌هاست. آن‌هایی که از همین حالا خواب کنیز ساختنِ دختران غربی را در سر می‌پرورانند، نمی‌دانم چرا باز آن کشورها را ملامت می‌کنند؟
به باور من، مشکل از خود ما شروع می‌شود و تا زمانی که به آن اعتراف نکنیم و سپس در صدد تصحیح مسیر خویش نیفتیم، نمی‌توان انتظار حالت بهتری را داشت.
قرآن کریم زمانی که از آدم نخستین یاد می‌نماید، حکایت می‌کنـد که او گناه خودش را پذیرفت و گفت: «ربنا ظلمنا أنفسنا» یعنی: «ما بر خویشتن ستم روا داشتیم»، در حالی که ابلیس به روایت قرآن کریم این گناه را به دوش دیگری یعنی خدا انداخته و می‌گوید «بما اغویتنی» یعنی «به سبب آن‌كه مرا گمراه ساختى». دیروز احزابی در جهان عرب، شعار وحدت عربی را سر دادند ولی در عرصۀ عمل چنان به جان هم افتیدند که در پاسپورت‌های رژیم‌های بعثی، تنها سفر به کشور بعثی دیگر ممنوع اعلام شده بود و حالا گروه‌هایی برای برگشت به شکوه و اقتدار پیشینِ مسلمانان شعار می‌دهند ولی در عمل خود بار دوشی برای این تمدن شده‌اند.
گروه‌هایی سنگ وحدت اسلامی را به سینه می‌کوبند ولی خود عامل تجزیۀ مسلمانان به جماعت‌های خیلی کوچک و متخاصم شده‌اند. تمدن‌های شکوهمندی که در بغداد و بخارا و اندلس و استانبول و بلخ و قاهره ایجاد شده بودند، شکوه و اقتدار و ثبات خویش را از راه نشخوار نمودن ساجق «امارت» و «خلافت» و امثال آن به دست نیاوردند، بلکه این شکوه و عزت محصول کار، تلاش و عرق‌ریزی هزاران اندیشمند، هنرمند، سپاهی، سخنور، دولت‌مرد و مخترع به شمار می‌رفت. با وجود آن‌که گوش‌های ما را از دعواها و ادعاهای پُرطمطراق پُر می‌کنند، ولی من شاهد انتحار یک تمدن و مسخ یک فرهنگ هستم که نشانه‌های آن از دوردست‌ترین نقاط جهان اسلام تا قلب جهان غرب مشهود است.
آن‌چه در پاریس به وقوع پیوست، نه تنها در عرف بین‌المللی هزارۀ سوم محکوم است بلکه عقل، مصلحت شرعی، قرآن کریم و زنده‌گی عملی پیامبر اسلام هم آن را قابل نکوهش می‌داند. مولانا چه زیبا فرموده بود که:
حیف می‌آید مرا کاین دین پاک
در میان جاهــلان گردد هلاک

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۲                          سال دهم                          جدی/دلو          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          ۱۶ جنوری      ۲۰۱۵