کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

لبِ دریای کابل

۱/۲

 
 

   

حمزه واعظی

    

 
لبِ در یای کابل (۳)

 

 


جوانان: رویکرد رسانه ای، هویت و قدرت

تعدد و تنوع رسانه ها نخستین موضوعی است که با ورود به کابل به چشم هر تازه واردی می آید. وجود دهها ایستگاه رادیویی، تلویزیونی و جراید و روزنامه های نوشتاری نشان از یک رویکرد جدی، گسترده و پرحجم نسبت به پدیده ی رسانه طی یک دهه اخیر دارد. این رویکرد فزاینده، از تکوین و ظهور چند نوع تحول در عرصه ی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه علامت می دهد که در عناصر و گزاره های ذیل قابل ردیابی می باشند:
۱. رشد تدریجی آگاهی اجتماعی، سواد و سطح آموزش در افغانستان بویژه در کلان شهرها
۲. به میدان آمدن نیروهای فرهنگی تازه با دغدغه های متفاوت و سطح خواسته ها و ظرفیت فکری متنوع
۳. پدید آمدن فضای مساعد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی برای فعالیت های مدنی ـ رسانه ای
۴. حمایت معنوی، آموزشی و مالی منابع بین المللی از فعالیت های رسانه ای
۵. شکل گیری فضای نسبتا بازِسیاسی و دمکراتیک برای آزادی بیان
رشد و تکثیر این رسانه ها را شاید بتوان با هدف جذب و جلب منابع مالی و عمدتا با انگیزه ی انجویی محاسبه نمود اما کارکرد، تأثیرگذاری و الگوی فرهنگی ـ ذهنی ناشی از عملکرد آن ها در جامعه نسبتا مهم، تحول آفرین و آگاهی بخش بوده است. این رسانه ها با آن که اغلب آماتور، فاقد آموزش حرفه ای و نامجهز به روش و اصول حرفه ای بوده اند اما به تدریج طی بیش از یک دهه به منابع مهم اطلاع رسانی و مراجع آگاهی بخشی تبدیل شد اند که مخاطبان قابل توجی پیدا نموده اند.


به نظر می رسد کارکرد و دستاوردهای این رسانه ها در چند محور قابل سنجش و نشانه گذاری باشد:
۱. کمک به رشد آزادی بیان
۲. مساعدت در ترویج فضای نقد و گفتمان سیاسی
۳. کمک به نظارت و کنترل اعمال زورمندان و بیان و اطلاع رسانی عمومی از فساد و ظلم و زورگویی منابع غیرمجاز قدرت.
۴. اطلاع رسانی در مورد بسیاری از پدیده هایی که پیش از این تابوی اجتماعی بشمار می آمدند مانند تجاوز ناموسی، خشونت خانوادگی، تجاوز به محارم، تجاوز به کودکان و سایر مفاسد اخلاقی ـ اجتماعی.
۵. عمومی ساختن بحث زنان و حقوق و گفتمان ممنوعه ی مربوط به جنسیت و جایگاه فراموش شده ی این گروه انسانی
۶. ترویج وهمگانی ساختن مباحث تازه ای مانند حقوق شهروندی، برابری اجتماعی، بحران های قومی، معضلات زبانی، بی عدالتی های سیاسی، هنجارهای ناسخته ی اجتماعی و ساختارهای نا متعادل ملی.
۷. ایجاد جسارت و جرئت بیان برای گروههای مختلف اجتماعی در جهت بیان خواسته ها و نقد و اعتراض نسبت به رفتار حاکمیت و کجی ها و نابسامانی های سیاسی ـ اجتماعی.
۸. انعکاس فعالیت های مدنی و حمایت از ارزشهای دمکراتیک و آزادی های اجتماعی ـ سیاسی.
مهمترین پدیده ای که نسبت به رسانه ها قابل ردیابی است این است که در مدیریت، رهبری و تولید فکری آن ها جوانان نقش اساسی، تعیین کننده و بی واسطه ای دارند. این رسانه ها، بویژه رسانه های نوشتاری به مثابه محل جولانگری فکری و عرصه ی قدرت ورزی فرهنگی آنان قرار گرفته ست.
جوانان به تجربه و در عمل دریافته اند که رسانه ها پایگاهی هستند که آنان می توانند از این پایگاهها به عنوان یک سکوی سیاسی ـ اجتماعی در جهت اثرگذاری به تحولات سیاسی، پدیده های فرهنگی و تغییر ذهنیت اجتماعی بهره ببرند. بدین رو رویکرد به رسانه در میان جوانان اکنون دو نوع دستاورد بنیادین را تبلور بخشیده است:
الف. به مثابه یک منبع "قدرت" نرم افزار ولی تاثیرگذار، اقتدار و جایگاه صاحبان رسانه را در عرض سایر منابع قدرت سخت افزار برجسته و حساب شدنی ساخته است.
ب. رسانه ها به عنوان یک عنصر مهم هویتی برای جوانان، صلاحیت فکری، توانایی تاثیرگذاری، نفوذ اجتماعی، شأن شهروندی، اعتبار فرهنگی و گستره ی مانور سیاسی بخشیده است.


بنابراین، رسانه ها به مثابه رکن چهارم جامعه ی مدنی، توانسته اند فضای گفتمان سیاسی را در بسیاری موارد از رویارویی های خشونت بار سیاسی به سمت تساهل نسبتا دمکراتیک سوق بدهند و الگوی نقد، گفتگو، مناظره و استدلال و بحث سیاسی را در میان سیاستگران، رهبران، عاملان سیاسی و نخبگان قومی ـ اجتماعی رایج سازند.
با این وجود، آنچه روند آینده ی بسیاری از رسانه های مستقل را با نگرانی و چالش مواجه می سازد، بی ثباتی پشتوانه ی مالی و بحران سیاسی ـ اقتصادی کشور می باشد که با خطر کاهش حمایت سیاسی ـ مالی جهان از افغانستان مواجه خواهد بود.

 

 

۴

خانه های های مجلل، ساختارهای معطل

کابل یکپارچه آشفتگی، بی نظمی و نا بسامانی است. نه طراوت و سخاوت یک شهر را تداعی می کند و نه طهارت و تازگی یک روستارا در خود دارد. نه شکوه و عظمت یک پایتخت را بر می تاباند و نه خلوت و نظم یک شهرک را نمایان می سازد. آشفتگی و نا پیوستگی، گویی هویت شهر و الگوی فرهنگ اجتماعی ـ سیاسی گردیده و به نماد سرنوشت سیاسی تبدیل شده است. شهر، دارد در سنگینی حجم خویشتن خویش ته نشین می گردد و نفس هایش از زیر بارِعظیم خاک و موتر و آدم به شماره افتاده است.
چهره ی کابل خراشیده می نماید اما این چهره بشدت در حال آرایش است. این آرایش اما سخت ناشیانه و ناموزون و نازیبا و آنارشیستی است. خبری از ساختارهای مدرن و اولیه ی زیر بنایی مانند سیستم آب و فاضلاب شهری و مترو و پل و گذر نیست تا حیثیت یک پایتخت را به آن ببخشد. از اجرای قوانین و اعمال الگوی طرح ترافیک، اثری نیست تا نظم و آرامش شهری را نشان دهد. سازه های بی قواره ی ساختمانی، قیافه های بی رمق درختهای خیابان، چهره ی عبوس و بی نظم و بی سامان زندگی شهری را به رخ آدم می کشد.
اداره ی عریض وعظیم شهرداری که باید متصدی نظم و نظافت و سازندگی و ساماندهی باشد، گویی به سیستم فاسد "شهرخواری" تبدیل شده که به بزرگترین مولد بی نظمی و مروج بی مسئولیتی و آلودگی فضای اخلاق شهر نشینی و الگوی مدیریت شهری مشهور گردیده است.
قصرهای سبز وسفید و آبی و گُل گُلی مثل قارچ در هر کوی و برزن، از شمالی ترین نقطه ی خیرخانه تا غربی ترین زاغه نشین ترین کوچه های دشت برچی، روییده است تا بی تناسبی و بی سلیقی شهر نشینان ده اندیش را نمایان سازد و برناپیوستگی و بی نظمی و آنارشیسم الگوی شهرنشینی، مُهر ملامت بکوبد. این ساختار شهری و این الگوی شهرسازی، پیش از هرچیز از غیبت نظم و سستی نظام سیاسی، بی تناسبی الگوهای تعامل اجتماعی، آشفتگی روزگار ذهنی و بی سامانی فرایند اقتصادی حکایت می کند.
رشد وسرعت قصر نشینی و قصر سازی، معنای دیگری هم دارد و آن این که اشرافیتی پنهان درحال رشد است. اشرافیتی که عمدتا از بطن چرخه ی فساد سیاسی ـ اقتصادی در عرصه ی مدیریت متولد می شود و تفرعن رفتاری و مانور قدرت سیاسی خودرا در تجملات زندگی شهری به رخ می کشند.
کژی، کاهلی، نا پیوستگی، بی سلیقگی و نا بسامانی در ساختار شهری کابل، در واقع نمادی از روزگار سیاسی ـ اجتماعی افغانستان است که جامعه ای است در حال گذار که هنوز تجربه، مهارت، صلاحیت و ظرفیت زندگی مدرن اجتماعی و ثبات سیاسی را درک و درونی نساخته اند.
ساختن این قصرها و بی سلیقگی در فرم و تناسب شهری ـ جغرافیایی آن ها سمبلی از ظهور طبقات نخبه ی سیاسی ـ اقتصادی تازه به دوران رسیده نیز هست که اغلب بی قاعده و بدون طی مراحل به مدارج عالی مدیریتی رسیده اند و عرصه ی قدرت سیاسی را به یک رقابت تجملی و صحنه ی بهره وری اقتصاد مافیایی تبدیل نموده اند.
این قصر نشینی نمادی از فرد گرایی بی ضابطه و مسئولیت ناپذیرانه نیز هست. فردگرایی در جوامع مدرن ناشی از نهادمندی ارزش انسانی و بلوغ اخلاق سیاسی می باشد که فرد با حفظ اصالت فردی و حریم فردیت خود به انسانی ترین و مسولانه ترین روش، تعهد و وجدان اخلاقی خویش را در قبال جامعه نیز فربه و بارورمی سازد. در چنین جوامعی، حتا ثروت و تجمل و قصر نشینی یک امر فردی و متدی برای بهتر زیستن و ادای مسولیت در قبال تامین خانواده است نه الزماما تفاخر وتفرعن فردی در برابر سایر افراد و بی مسئولیتی وحتا ریشخند نسبت به فقرا و همسایگان. گذشته از این ، بخشی از این ثروت و قصر نشینی ها از طریق مالیات به جیب عامه می ریزد. در کابل اما قصر نشینی نشانه ای از تفرعن و تبختر جاهلانه است که عمدتا نه بخاطر بهتر زیستن و با هدف رفاه خانواده می باشد بلکه بیشتر بخاطر آزار دادن بصری و تحت فشار قراردادن روانی همسایگان، فقرا و جامعه و مجرایی برای تحت تاثیر قرار دادن سیاست و نفوذ به بزرگان و سیاست مداران و رهبران اجتماعی می باشد.
خلاصه، کابل شهر سازندگی و بازندگی، شهر شکوه های بی بنیاد و شادمانی های بی فریاد است. شهر بی قرار و پریشان رفتار، شهر زندگی های مجلل است و ساختارهای معطل...

 

۵

 

ایستگاهِ قرار و قلیان

عصرها مملو از مشتری می شود. دود تا خرخره ی سقف، بالا می آید. ردیفی از میزها و چوکی ها، زیر نور کمرنگ سالن زیر زمین، چیده شده است. آدم ها، سر به سر می نشینند و چهره به چهره به هم زل میزنند. یکی لای انگشتان نازکش سیگرت می فشارد و دیگری، دستی بر آیفون و با دستی دیگر، لوله ی قلیان را بر لب می چسپاند. یکی از شعر می گوید و دیگری از متینگ روز جمعه خبر می دهد. یکی از کنسرت روز شنبه تعریف می کند و دیگری از کابینه ی معوق اشرف غنی حرف می زند. یکی از طرح جلد کتابش می گوید و دیگری از فیسِ سمسترش می نالد. یکی، از برگزاری تظاهرات خبر می دهد و دیگری کارت نمایشگاه نقاشی اش را پخش می کند. یکی، از مشکلات روزنامه اش زبان می گشاید و دیگری از طرح های جدیدش برای ایجاد یک دانشگاه نظر می خواهد...
دخترانِ گیسو افشان و پسرانِ خرامان، خلوت تمام اتاق هارا می تارانند. پسر و دختری که در گوشه ای نشسته اند، گویی، دل به هم امانت می دهند بدون آن که از ملامتِ چشمی ابا ورزند. دختران و پسرانی که گوش تا گوشِ یک میز را گرفته اند، نگاهها وسخن های شان را با هم تقسیم می کنند بدون آن که شماتتی، دلِ شان را بلرزاند.
اینجا، کابل است. "رستورانت تاج بیگم"؛ ایستگاه قرارو قلیان. پاتوقِ روشنفکر و هنرمند و داستان نویس و فعال مدنی و دانشجو وعاشق و استاد دانشگاه و کارمند دولت. اینجا کسی از "آمرِ" امر به معروف و نهی از منکر نمی هراسد. کسی خودش را سانسور نمی کند و دیگری را نیز بخاطر همصحبتی و دست دادن با دختران و زنان و یا بخاطر عقیده و قبیله، متهم نمی کند. اینجا نمایشگاه سلیقه ها و ذایقه ها و رنگهاست. جای قهر و آشتی، مرکز بحث سیاسی و گفتگوی ادبی و کانون عشق ورزی، دوستی اجتماعی و آشنایی فردی و گروهی است.
اینجا پاریس و لندن و برلن نیست؛ لبِ دریای خشکیده ی کابل است که تجربه ی لندن و پاریس و برلن را باز نمایی می کند. دنیای این پاتوق اما، دنیای رهبران نیست. دنیای ملایان نیست، دنیای سیاف و محسنی نیست. دنیای وزیران و کاخ نشینان زره سوار هم نیست. دنیای نسلی است که شوکت تغییر را تجربه می کنند. طعم آزادی را می چشند و شربت دمکراسی را می آزمایند.
اینجا، جاییست که دارد الگوی یک فرهنگ را بنیان می گذارند: فرهنگ تعامل و گفتگو و دگر اندیشی. اینجا، دوستی زن ومرد و گفتگوی پسر و دختر، تابو و امر منکَر وممنوع و مفسدانه و قصاص آور و غیرت برانگیز نیست. این دوستی، ضرورت انسانی و قوام هویت بشری تعریف می شود. برابری جنسیتی و شکیبایی اجتماعی از همین دوستی ها و تعامل ها و گفتگوها و سخن ورزی ها آغاز می شود.
کاستن از تعصب ها و پیشداوری ها و بد گویی ها و مرزهای آهنین جنسیتی از همین عادی شدن روابط انسانی و "دوستی های اجتماعی" کلید می خورد. دید جنیستی و نگاهِ شهوت آلود به روابط زن و مرد در این سرزمین، مهمترین منبع پیشداوری های ناصواب است که سدی در برابر تغییر و ترقی ایجاد کرده است. رواج فرهنگ دوستی اجتماعی، بویژه، بین زنان و مردان فعال و روشن جامعه، مهمترین نماد تغییر و نوسازی ذهن بسته ی اجتماعی و انکشاف بینش جمعی و تلطیف مناسبات انسانی می باشد.
لیلا حیدری، بانوی جسور و غیوریست که تاج بیگم را خانه ی امن دوستی ها و سخن ورزی ها و کانونِ گرم ملاقات ها وقرارهای گروهی جوانان و فرهنگیان و دانشجویان و فعالین مدنی و سیاسی ساخته است. لیلا، که خود شاعر وهنرمند وفعال مدنی است، علاوه بر آن که با تاسیس "کمپ مادر"، پناهگاه و تکیه گاه و امید صدها معتاد شده است؛ نقش یک مادر و جایگاه یک خواهر و منزلت یک دوست را برای همه ی مراجعانش دارد. لبخند مهربان و چهره گشاده و شوخی های شیرینش، همه ی مشتریان را سرشار از نشاط و اطمینان و لذت حضور می سازد.
تاج بیگم، محل کوچک و دنیای محدودیست که در کابلِ بزرگ و آلوده و افغانستانِ شلوغ و شریعت خواه، آدرس کوتاهی دارد، اما بستر یک موج و نماد یک فرایند است که آهسته آهسته دارد مسری و شایع می گردد.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۳۱                           سال دهم                          جدی          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی          اول جنوری      ۲۰۱۵