۴
خانه های های مجلل، ساختارهای معطل
کابل یکپارچه آشفتگی، بی نظمی و نا بسامانی است. نه طراوت و سخاوت
یک شهر را تداعی می کند و نه طهارت و تازگی یک روستارا در خود دارد. نه
شکوه و عظمت یک پایتخت را بر می تاباند و نه خلوت و نظم یک شهرک را
نمایان می سازد. آشفتگی و نا پیوستگی، گویی هویت شهر و الگوی فرهنگ
اجتماعی ـ سیاسی گردیده و به نماد سرنوشت سیاسی تبدیل شده است. شهر،
دارد در سنگینی حجم خویشتن خویش ته نشین می گردد و نفس هایش از زیر
بارِعظیم خاک و موتر و آدم به شماره افتاده است.
چهره ی کابل خراشیده می نماید اما این چهره بشدت در حال آرایش است. این
آرایش اما سخت ناشیانه و ناموزون و نازیبا و آنارشیستی است. خبری از
ساختارهای مدرن و اولیه ی زیر بنایی مانند سیستم آب و فاضلاب شهری و
مترو و پل و گذر نیست تا حیثیت یک پایتخت را به آن ببخشد. از اجرای
قوانین و اعمال الگوی طرح ترافیک، اثری نیست تا نظم و آرامش شهری را
نشان دهد. سازه های بی قواره ی ساختمانی، قیافه های بی رمق درختهای
خیابان، چهره ی عبوس و بی نظم و بی سامان زندگی شهری را به رخ آدم می
کشد.
اداره ی عریض وعظیم شهرداری که باید متصدی نظم و نظافت و سازندگی و
ساماندهی باشد، گویی به سیستم فاسد "شهرخواری" تبدیل شده که به
بزرگترین مولد بی نظمی و مروج بی مسئولیتی و آلودگی فضای اخلاق شهر
نشینی و الگوی مدیریت شهری مشهور گردیده است.
قصرهای سبز وسفید و آبی و گُل گُلی مثل قارچ در هر کوی و برزن، از
شمالی ترین نقطه ی خیرخانه تا غربی ترین زاغه نشین ترین کوچه های دشت
برچی، روییده است تا بی تناسبی و بی سلیقی شهر نشینان ده اندیش را
نمایان سازد و برناپیوستگی و بی نظمی و آنارشیسم الگوی شهرنشینی، مُهر
ملامت بکوبد. این ساختار شهری و این الگوی شهرسازی، پیش از هرچیز از
غیبت نظم و سستی نظام سیاسی، بی تناسبی الگوهای تعامل اجتماعی، آشفتگی
روزگار ذهنی و بی سامانی فرایند اقتصادی حکایت می کند.
رشد وسرعت قصر نشینی و قصر سازی، معنای دیگری هم دارد و آن این که
اشرافیتی پنهان درحال رشد است. اشرافیتی که عمدتا از بطن چرخه ی فساد
سیاسی ـ اقتصادی در عرصه ی مدیریت متولد می شود و تفرعن رفتاری و مانور
قدرت سیاسی خودرا در تجملات زندگی شهری به رخ می کشند.
کژی، کاهلی، نا پیوستگی، بی سلیقگی و نا بسامانی در ساختار شهری کابل،
در واقع نمادی از روزگار سیاسی ـ اجتماعی افغانستان است که جامعه ای
است در حال گذار که هنوز تجربه، مهارت، صلاحیت و ظرفیت زندگی مدرن
اجتماعی و ثبات سیاسی را درک و درونی نساخته اند.
ساختن این قصرها و بی سلیقگی در فرم و تناسب شهری ـ جغرافیایی آن ها
سمبلی از ظهور طبقات نخبه ی سیاسی ـ اقتصادی تازه به دوران رسیده نیز
هست که اغلب بی قاعده و بدون طی مراحل به مدارج عالی مدیریتی رسیده اند
و عرصه ی قدرت سیاسی را به یک رقابت تجملی و صحنه ی بهره وری اقتصاد
مافیایی تبدیل نموده اند.
این قصر نشینی نمادی از فرد گرایی بی ضابطه و مسئولیت ناپذیرانه نیز
هست. فردگرایی در جوامع مدرن ناشی از نهادمندی ارزش انسانی و بلوغ
اخلاق سیاسی می باشد که فرد با حفظ اصالت فردی و حریم فردیت خود به
انسانی ترین و مسولانه ترین روش، تعهد و وجدان اخلاقی خویش را در قبال
جامعه نیز فربه و بارورمی سازد. در چنین جوامعی، حتا ثروت و تجمل و قصر
نشینی یک امر فردی و متدی برای بهتر زیستن و ادای مسولیت در قبال تامین
خانواده است نه الزماما تفاخر وتفرعن فردی در برابر سایر افراد و بی
مسئولیتی وحتا ریشخند نسبت به فقرا و همسایگان. گذشته از این ، بخشی از
این ثروت و قصر نشینی ها از طریق مالیات به جیب عامه می ریزد. در کابل
اما قصر نشینی نشانه ای از تفرعن و تبختر جاهلانه است که عمدتا نه
بخاطر بهتر زیستن و با هدف رفاه خانواده می باشد بلکه بیشتر بخاطر آزار
دادن بصری و تحت فشار قراردادن روانی همسایگان، فقرا و جامعه و مجرایی
برای تحت تاثیر قرار دادن سیاست و نفوذ به بزرگان و سیاست مداران و
رهبران اجتماعی می باشد.
خلاصه، کابل شهر سازندگی و بازندگی، شهر شکوه های بی بنیاد و شادمانی
های بی فریاد است. شهر بی قرار و پریشان رفتار، شهر زندگی های مجلل است
و ساختارهای معطل...