(۱)
کابل، شهرِ عصیان های بودایی و عاشورایی های ولایی...
وارد کابل که می شوی حس می کنی زیرِغبار دود آلود این شهر، روشنایی کمرنگی
در حال تکثیر است. شتاب برای تغییر و شلٌگی برای دگرگونی را در خِش خِش هر
گام و بلندای هر بامی می بینی. خیابان های خاکفرش این شهر هر صبح زیر گام
های پرطنین دانشجویان و دانش آموزان، آهنگ امید و سرود خورشید می نوازند.
عطشِ فزاینده برای ساختن خانه و هوسِ زاینده برای بلند بردن کاشانه،
شادمانی زنده ماندن را جار می زند. کاکل های ژِل زده ی
پسران و طنازی گیسوان
دختران، ترَک های سنت و سانسور را می نمایاند. رقابت برای کسب مقام و تکاپو
برای پرآوازه شدن نام، عشق به سیاست و دلدادگی به ریاست را برای هر دانشگاه
دیده و مکتب خوانده ای هدف ساخته است.
کابل، مدینه ی دمکراسی خواهی و شهر سنت زدگی است. کانون گسست ها و پیوست
هاست. مرجع تضادها و تقابل هاست. جبهه کهنه اندیشی و نو گرایی است. محله ی
فقر جانسوز و تفرعن پروری هر روز است. قصبه ی قصرهای مجلل و لجنزار نَفَس
های معطل است. آسایشگاه وزیرانِ در کروزین نشسته و میعادگاهِ مردگان پل
سوخته است.
کابل شهرعشق و سکس است. عشق به زندگی های خاکی و آرزوهای افلاکی. عشق به
دختران طنازِ بی باک و مغ بچگان چالاک. سکس، میوه ی ممنوعه ای است که گویا
هر "آدم" فقیر و غنی ای، هر استاد و شاگردی، هر مدیر و ریسی، هر ملا و
مجتهدی به آن دندان می زند. می گویند زیر پوست زمخت شهر، تجارت سکسِ مشروع
و تن فروشی ممنوع، سهل و ممتنع ترین سوداگری جاری و رایج است.
کابل شهر مسجدهای پرشکوه، تکیه خانه های پراندوه و مومنان انبوه است. شهرِ
رستوران های شلوغ و وعده های سیاستگران دروغ است. شهر عصیان های "بودا"یی و
عاشورایی های "ولایی" است.
شهر آشوب های خیابانی و خیزش های مدنی است. شهر انفجارهای مهیب و پارتی های
نجیب است. شهرِ شب های پرحرارت شعرورزی ست و قصه های خیال انگیز مهرورزی.
شهر زوزه های دلخراش تفنگ است و نغمه های دلارام سر آهنگ...
شهرِ نابغه های بلیغ، دانشمندانِ بی دریغ، قله های بی ستیغ و فلسفه ورزی
های شنیع است. شهر شراب های فراوان، نمازهای لرزان و ایمان های ارزان است.
شهر رفاقت های بلورین، رقابت های سهمگین، دشمنی های خونین، ائتلاف های
دروغین، انتخابات های شیرین و لبخندهای نازنین است...
القصه، کابل شهر پویایی و پایداری است. آبستن تغییر و تنوع و تمدن است.
عرصه ی جولان نسل پویایی ست که بیرق بیداری را بردوش می کشد، شمع شک و پرسش
را می افروزد و بدعتِ عبور از سنت و ساختارهای تقدیر شده را تجربه می کند.
نسلی که با قلم آفرینشگر خویش رویای "شهروند" بی درجه را رواج می دهد. با
گام های بلند و آرمان ارجمند خود جسورانه " اطلاعات روز" را تکثیر می کند.
هدفمندانه در پی گشایش "راه مدنیت" است. به آفتابِ مقدس " هشت صبح" ایمان
می ورزد و مجدانه در جستجوی آدرس "جامعه باز" می گردد...
(۲)
تکوین الگوهای دمکراتیک، تابوهای در حال گسست
چهره ی کابل کم کم دارد از زیر خروارها خاطره های تلخ و حادثه های خونین
نمایان می شود. این پایتختِ شاهان خونریز و کانون مبارزه ی اصلاحگرهای
استبداد ستیز، از دیرباز حوزه ی فجیعترین رجعت های ارتجاعی و ماندگارترین
کوشش های نوگرایانه بوده است. از شیرعایخان نوگرای وطن پرست تا شاه شجاعِ
بدنام وطن فروش، از امیرعبدالرحمان مستبد خونریز تا امان لله خان ملی گرای
نو اندیش ضد انگریز، از مشروطه طلبان سر بکف که "در ره مشروطه ترک جان وسر"
را اول منزل مبارزه می شمردند تا گروههای بنیادگرایی نظیر حزب اسلامی که
حتا از اسید پاشیدن و قتل دختران کابل دریغ نمی ورزیدند، از شاه محمود خان
ملایم خوی دمکراسی خواه تا داود خان نشنلیست جمهوری خواه، از دودمان حکومت
چپ اندیش ترقیخواه تا ملا محمدعمرآخوندِ شریعت پناه، کابل عرصه ی ترقیخواهی
و بنیادگرایی و صحنه ی سنت گرایی و تجدد طلبی بوده است.
امروزه اما کابل پس از یک دهه حضور نظامی ـ فرهنگی نیروهای غربی، کانون
نمایش تجربه های متفاوت و دگردیسی های متنوع شده است. نخستین پدیده ای که
درکابل به چشم می آید رشد و حضور چشمگیر یک نسل جوانِ متفاوت، جستجوگر و
ترقیخواه است که به مثابه یک گروه اجتماعی متمایز و تأثیرگذار در تعامل
اجتماعی و حتا در صحنه ی عمل سیاسی قابل محاسبه می باشد.
این گروه به عنوان نخبگان فرهنگی ـ اجتماعی کم کم دارند حضور و تأثیر خودرا
در عرصه های ذیل تثبیت می کنند:
1. خواهان مشارکت در قدرت سیاسی هستند. در احزاب سیاسی سهم می گیرند، در
جبهه بندی های سیاسی حضور دارند، در سطوح مختلف بدنه ی قدرت و مدیریت شریک
می شوند. در کنار و یا در عرض رهبران سیاسی خودرا می نمایانند و بدین ترتیب
دارند جایگاه فردی و هویت گروهی خویش را در حوزه ی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی
و مدیریتی تحمیل وتثبیت می کنند.
2. با الگوهای رفتاری و گفتاری و فعالیتهای مدنی خود، نظم سنتی و تقدیر شده
بر بینش و فرهنگ اجتماعی را به نقد و چالش می کشند. بسیاری از تابوهای ذهنی
و اسطوره های سیاسی را به پرسش می گیرند و تمام حوزه ها، از جمله تاریخ،
ساختار اجتماعی، باورهای سیاسی، سنتها و هنجارهای اجتماعی و حتا آموزه ها و
آیین های دینی را مورد شک و سنجش قرار می دهند.
3. می کوشند با الگوهای رفتاری، تفاوت گفتاری، قدرت نوشتاری و شیوه ی فکر
ورزی خود رهبران سیاسی، عاملان سیاست، رفتارحاکمیت، اتوریته ی گروههای
مرجع، منزلت زورمندان سیاسی و نظم سنتی حاکم بر بینش اجتماعی را دچار تزلزل
نموده و وارد گفتمان عمومی نمایند.
4. با توسل به اهرم های دمکراتیک و تاثیرگذار مانند رسانه های اجتماعی،
فعالیت های مدنی، رسانه های مکتوب، دیداری و شنیداری، سمینارها و تجمعات
فرهنگی تلاش دارند به عنوان یک "قدرت سوم" پس از گروههای مرجع و دولتمردان،
موقعیت، منزلت و اتوریته ی فرهنگی ـ سیاسی خویش را در جامعه و مناسبات قدرت
تثبیت نمایند.
5. ترویج و الگو پردازی رفتارهای عصیانگرانه و هنجارشکن، مهمترین الگوی
رفتاری است که در عرصه ی تعامل اجتماعی شکل می گیرد و کم کم دارد بنیان
ذهنیت اجتماعی و نظام فرهنگی مبتنی بر سنت و باورهای سنگ شده ی اجتماعی را
به چالش می کشد. کافه نشینی های مختلط، دست دادن دختران و پسران در ملاء
عام، بحث و گفتگو و قرار ملاقات در رستوران ها و کافه تریاهای شهر، شکل
گیری دوستی های اجتماعی ـ گروهی و روابط نسبتا آزادتردختران و پسران، نشان
از نوعی سنت شکنی و عبور از تابوهای ستبر اجتماعی می دهد. اضافه براین،
تَرک برداشتن دیوارهای سانسور و خود سانسوری، شکل گیری گونه ی خاص از فرهنگ
اجتماعی ـ مدنی و رشد تدریجی شکیبایی اجتماعی و رفتارهای دمکراتیک، ظهور
نظم فرهنگی ـ رفتاری و الگوهای بینش اجتماعی نسبت به جنسیت، غیرت و مفاهیم
مردسالارانه ـ حد اقل در کلان شهرها بویژه کابل ـ و نمایان شدن تغییر آهسته
در یک جامعه ی شدیدا سنتی و بسته ی مذهبی در نتیجه ی جامعه پذیری سیاسی و
الگوهای رفتاری نسل دانش آموخته ی شهر نشین می باشد که در عرصه ی عینی و
فرهنگی در حال وقوع و تکوین می باشد.
6. به نظر می رسد گروههای مرجع که قدرت مند ترین گروههای اجتماعی و عاملان
سیاسی می باشند نظیرِ رهبران مذهبی، ریش سفیدان، رهبران سیاسی، بزرگان
قومی، زورمندان و متنفذین اجتماعی ـ اقتصادی و... اکنون، مانند گذشته، نمی
توانند نقش و تأثیر شگرف جوانان را در عرصه های مختلف نادیده بگیرند. این
گروهها درعمل به این درک سیاسی رسیده اند که قلم، گفتار و فعالیت های مدنی
و اهرمهای دمکراتیک ومدنی دیگری که جوانان از آن ها به گستردگی بهره مندند،
از یکسو مروج موثر ترین شکل گفتار دمکراتیک و بلیغ ترین نوع گفتمان دمکراسی
در جامعه محسوب می شوند و ازسوی دیگر، تاثیرگذارترین روش در کنترل و ایجاد
ترس و خودسانسوری در میان این گروهها می باشد. این گروه بخوبی دریافته اند
که نفوذ، پایگاه و قدرت اجتماعی آنان که بزرگترین مرجع منزلت سیاسی ـ
اجتماعی شان می باشد، می تواند با افشاگری، گزارشدهی، رسانه ای شدن، مخالفت
های مدنی و آگاهی دهی جامعه توسط جوانان در رسانه ها به شدت مورد خدشه و
چالش قرار گیرد.
با همه ی این خوشبینی ها، هنوز زود است که از یک "انقلاب اجتماعی ـ فرهنگی"
سخن بزنیم. این روند نشانه هایی از یک تغییر تدریجی، محدود و خوشبینانه است
که مطمئنا می تواند مبنای یک حرکت رو به جلو به شمار آید که چنانچه نظام
سیاسی پاسبان ارزشهای دمکراتیک بماند و ثبات سیاسی و امنیت اقتصادی ـ
فرهنگی تأمین گردد، تا یک دهه ی آینده، ما در آستانه ی تکوین یک انقلاب
اجتماعی ـ ذهنی و فرهنگی قرار خواهیم گرفت. |