نخستین نظام شاهی مبتنی بر
قانون اساسی، اما، دولت مستعجل
محمد ظاهر، شاه سابق، به مدت سی سال، در
سایهٔ کاکا ها و کاکا زاده گانش، قرار داشت. او آرام ارام بر آن شد تا به
عمر این سایهٔ تاریک که خود شاهد فراز و نشیب های گونه گونه در آن بود،
پایان بخشد.
او با آموخته های دوران درسش در فرانسه، از شیوه های بر
خورد مستبدانهٔ محمد هاشم، کاکا و محمد داوود، کاکا زاده اش بر کشور که زیر
نام خودش جریان می یافت، به تنگ آمده بود. در نتیجه بر آن می شود که درب
اصلاح های واقعی را با سر انگشتان خودش بگشاید.
او با تعین گروهی زیر نام
٫٫کمیسون قانون اساسی،،
گام بلندی در راه گذر به سوی مردم سالاری گذاشت.
با باز شدن فضای سیاسی، ـ با آن که هنوز مطبوعات آزاد چشم
باز نکرده بودند ـ برای بار اول دیدگاه های مردم وابسته به قومان گوناگون
فرصت ابراز را یافت. این امر بحث داغی را به راه انداخت.
بعد کمیسون مشورتیی که در آن دو زن نیز عضو بودند، خاکهٔ
مسوده، چتل نویس و طرح قانون اساسی را ارزیابی و همزمان در نشریه های رسمی
مورد بحث قرار گرفت.
برای بار اول جرگه یی که از بنیاد با جرگه های پیشین تفاوت
داشت و از حالت ٫٫
بلی ،، و ٫٫ نی
،، گفتن بیرون شده بود، بر پا گردید.
در مادهٔ اول قانون اساسی می خوانیم،
٫٫ افغانستان شاهی
مشروطه است.،، در این انتقال، قدرت موروثی بوده و به ترتیب عمر به شهزاده
گان می رسید. در این جا شاهدختان، دیگر جایی برای بر تخت نشستن نداشتند.
خلاف قانون اساسی ۱۹۳۱،
مذهب حنفی دیگر دین رسمی دولت خوانده نشد. مراسم دینی برای غیر مسلمانان
آزاد اعلام گردید.
نکته جالب در این قانون اساسی، اول از همه تعریف
٫٫ خاندان سلطنتی ،، است
و بعد این که اعضایش نمی توانند عضو حزب ها گردیده و به مقام های عالی
مانند: صدارت، وزارت، نماینده سیاسی کشور در خارج و محکمهٔ عالی گردند.
این قانون اساسی اصل های عدالت اجتماعی، برابری در برابر
قانون، آزادی فردی، نگه داری ملکیت شخصی، آزادی عقیده و بیان، حق دسترسی
به آموزش و صحت، حق تشکل حزب ها را جنبهٔ قانونی داد. نکتهٔ مهم دیگر
شناخت حق تساوی زنان در برابر قانون می باشد.
این جریان که به مدت یک دهه دوام یافت، به نام دههٔ
دموکراسی یا مردم سالاری یاد می گردد.
دههٔ دموکراسی، به گفتهٔ برخی کارشناسان،
٫٫انــقلاب آرام و بی سر
و صدایی،، بود که راه اش را را در دل تحولات دههٔ شصت در کشور، باز نمود.
بدون شک، دموکراسی از همان آغاز، با مخالفانی روبرو گرديد.
اينان کسانی در ميان خانوادهٔ سلطنتی، طرفداران دو آتشهٔ
٫٫پشتونستان،، افسران و
گروه های چپ هوادار خط مسکو بودند.
بزرگ ترين دست آورد اين دوره را می توان قانون اساسيی
خواند که به نظر بسياری از کار شناسان مسالهٔ افغانستان،
٫٫به ترين قانون اساسی
در جهان اسلام،، به حساب می رفت.
اين قانون اساسی، به صورت روشن، دولت شاهی مطلقه را به
٫٫مشروطه،، بدل
نمود و حق حاکميت ملی را به مردم سپرد. به اين گونه که٫٫
حاکميت ملی به ملت تعلق دارد،،
این قانون اساسی، دستگاه قضايی مستقلی را به ميان آورد.
قانون مدنی، آرام آرام جای ٫٫فتوا،،
های شرعی را می گرفت و راه به سوی شکل گيری حکومت مبتنی بر قانون باز می
شد.
نظام پارلمانی که در آن رای مردم برای گرينش نماينده گان
شان نقش مهم دارد، شکل گرفت.
....و مهم تر از همه اين که آزادی بيان و مطبوعات، پس از
دهه ها اختناق، مسجل گرديد. پس از جولای
۱۹۶۵، تا پايان
٫٫دههٔ دموکراسی،، در جولای سال
۱۹۷۳، بيش از سی
نشريه مستقل با ديدگاه های به شدت متفاوت، پا به عرصه وجود گذاشتند و دیگر
و دیگر... برای اين نهاد های اجتماعی اگر فرصت رشد و گسترش داده می شد، و
با ايـجاد حزب های قانونی، شورای های ولايتی و شوراهای بلديه يی همراه می
گرديد، زمينهٔ شرکت بيش تر مردم در شکل دهی سر نوشت، فراهم می شد، راه را
برای ورود به جامعهٔ مدنی مدرن هموار می ساخت.
آزاد اندیشی غرق در بحر گزافه گرایی
در فضای پس از تصویب قانوان اساسی
۱۹۶۴،
تشکل ها و سامانه های نو سیاسی که زیر فشار اسبتداد یک دهه فرمانروایی
داوود، به حیث صدراعظم، اما، همه کارهٔ قدرت، به پس خانه رانده شده بودند،
سربلند کردند.
با دریغ و افسوس که بنابر نبودن تدوام فضای سیاسی بازو
همراه با آن ثبات دوامدار، عدم تشکل طبقهٔ میانه و متوسط اجتماعی ـ سیاسی،
این دگرگونی نهادینه نشد. این امر، گروه هایی را که خواهان تحول بودند، به
دو قطب چپ زیر نفوذ اردو گاه سوسیالیزم و راست با پیروی از جنبش اخوان
مسلمین، دسته بندی نمود.
قشر کوچک، آگاه، با سواد و چیز فهمی که وجود داشت، با نگاه
به عقب مانده گی دردناک کشور و فاصلهٔ ژرف با کاروان پیشرفت، راه شتابزده
گی را در پیش گرفتند.
این بخش چیز فهم جامعه، به شدت به دو قطب اندیشه های چپ و
راست اسلام سیاسی تقسیم شدند.
با آن که تشکل های سیاسی اجازهٔ حضور داشتند و گروه های
متعدد به صورت عملی و علنی وارد صحنهٔ سیاسی شدند، اما، اشتباه محمد ظاهر،
شاه سابق، با عدم امضای قانون احزاب با آن که پس از مدت دوسال جر و بحث در
شورا در سال ۱۹۶۸،
به تصویب رسید، زمینه ساز بحران های بعدی گردید. کارشناسان به این باور اند
که این امر یکی از بزرگ ترین اشتباه های شاه، در کنار اصلاح های مهمش به
حساب می آید.
به این گونه گروه های سیاسی به نبرد نیمه علنی و بیش تر
زیر زمینی، روی آوردند.
پی آمد و حاصل این کار، روند مردم سالاری را که به درستی
آغاز شده بود، و راه تنفس سیاسی را باز نموده بود، غرق در گزافه گرایی
نمود. نیروهای سیاسی در دور دو محور چپ و راست ـ البته با گروه
بندی های گونه گونه ـ به پخش اندیشه های شان دست زدند.
این را نباید فراموش کرد که که در میان این دو قطب، گروه
بندی های خرد و ریزه یی با اندیشه های مردم سالاری و معتدل مانند حزب وحدت
ملی به رهبری خلیل الله خلیلی، عرض وجود کردند، اما، نفوذ نیرو های چپ و
راست که در پرتو ایدیولوژی هایی که به مردم سالاری باور نداشتند، با دمیدن
به شیپور هیاهوی و سر و صدا برای دگرگونی هایی در خط دید گاه اندیشه یی و
ایدیولوژی خویش، مانع رشد نیرو های هوا خواه مردم سالاری شدند.
کودتا های سپید، سرخ و سبز، نقطه های
پایانی به اندیشهٔ مردم سالاری
با کودتای سرطان
۱۳۵۲، یا
جولای۱۹۷۳، به
تمام دست آورد های مردم سالارانه که در دههٔ دموکراسی شکل گرفته بودند،
نقطهٔ پایان گذاشته شد. این کودتا را کودتا چیان، رنگ سپید دادند.
از آن جایی که رهبری این کودتا به اندیشه های چپ در جهان
سوم، که در گوهرش استبداد و تمامیت خواهی نهفته است، باور داشتند، دیگر
میدانی برای حضور دید گاه های مردم سالاری، خشک گردید. برخی از نیروهای چپ
که در تدارک آن نقش مهم داشتند، آن را همراهی کردند. برخی دیگر به سوی
نبرد زیر زمینی ـ چون مجال فعالیت علنی وجود نداشت ـ و به ویژه توجه به
اردو، روی آوردند. این ساختار جدید که هوای چپ داشت، ضربهٔ اساسی به
نیروهای راست دینی وارد نمود. این نیرو های برای گریز از پیگرد، به پاکستان
پناه آوردند. در آن جا برای به تنگنا قرار دادن رژیم نو که از عظمت طلبی اش
هراس داشتند، اینان را با آغوش باز پذیرفتند. دستگاه استخباراتی این کشور
که چنین مایده آسمانی را از خدا می خواستند، شیوهٔ تشکل و نبرد ایله جاری
را برای شان تدارک دیدند. به این وسیله برای اولین بار نبرد مسلحانه با
یاری همسایهٔ جنوبی در کشور، پس از دهه ها ثبات و آرامش، با شلیک اولین
گلوله از سوی اینان، آغاز شد که تا همین اکنون به وسیله نیروهای گونه گون و
شکل های مختلف جریان دارد. به این گونه در ساختار با ثبات کشور، رخنه یی
باز گردید. از این رخنه، همین اکنون سیل مرگ و خون می ریزد.
این ساختار نو، با بستن فضای تنفس سیاسی بر اساس همان دید
جهان سومی، روی به سوی دگرگونی های اقتصادی آورد. در این خط یک بار دیگر به
دگرگونی های نوگرایی، تجدد و مدرنیزم ـ البته بخش فنی ـ توجه صورت گرفت.
به این ترتیب، پله ترازوی تحول که بایست میان نوگرایی اندیشه یی و فنی
توازن لازم و روی هم اثر گذارنده را نگه دارد، به سود تاکید بر نوگرایی فنی
سنگینی نمود.
این رژیم در افت و خیز سیاسیی که داشت، اول همراه با یاران
چپ به سوی اردوگاه اش روی آورد. اما، رهبری، آرام آرام به رفتن به ترکستان
این راه پی برد، و رو به سوی جهان سرمایه داری ـ البته در بخش فنی اش ـ
آورد. در این بحران دگرگونی، نیروهای چپ زیر فشار مسکو، با هم متحد شدند.
این همان و تدارک برای کودتای دیگری همان.
درست نیم دهه از این ساختار تمامیت خواه و مستبد، که رهبرش
با ورود به دنیای کهنسالی، همان شک کهن سیاسی رهبری تمام تار و پود وجودش
را را فرا گرفته بود، دست به تصفیه هایی زد. در نتیجه، دورش را تنها گروه
بلی گوی در محاصرهٔ تنگ قرار دادند.
پی آمد این وضع، به نیرو های چپ که دیروز او را همراهی می
کردند، و شیوهٔ کودتا را تمرین کرده بودند، فرصت آن را میسر ساخت تا با
همان ضربهٔ نظامی، رژیم را از پای بیندازد. همان یارانی که دیروز، او را به
قدرت رساندند، امروز او را از تخت به زیر آوردند و تاجش را لگد مال نمودند.
در هر دو حرکت صحنهٔ شطرنج سیاسی، این سر انگشتان کرملین نشینان بود که
مهره ها را پیش و پس می نمود. پیاده گان را وزیر و وزیران را می گرفت.
به این گونه، در روز هفت ثور
۱۳۵۲ یا
۲۷ اپریل
۱۹۷۸، کودتای خونین ثور،
که رنگ خون و سرخ داشت و اندیشه هایش سرخ تر و داغ تر از آن رنگ بود، بر
همه شیون زنده گی مردم چیره شد.
در این دوران دیگر نمی توان از دگرگونی های نوگرایانه،
تجدد و مدرنیزم، به ویژه بخش اندیشه یی اش که پیوند تنگاتنگ با مردم سالاری
دارد، حرفی به میان آورد. این کودتا در آغاز چنان قمچین سنکینی بر گردهٔ
نیرو های نا موافق و دگر اندیش، به شمول بخشی از خودیان زد، که پای
تواناییش سست گردید. این امر با واکنش تند مردم رو به رو شد و رژیم را در
تنگنا قرارداد. در مدت کوتاه، چنان خون توانایی از بدنش بیرون ریخت که
برای بقای خویش به همسایهٔ شمالی روی آورد. این امر عاقبت دوزخ گونه یی
رابرای این ساختار به همراه آورد.
با وجود این که همسایه پای چوبیی را برای رژیم قرض داد و
زمام را به آدمان نو، اما، از همان قماش سپرد، دیگر خلیج اختلاف میان رژیم
و مردم چنان دهان بزرگ باز کرده بود، که پل زدنش کار حضرت فیل بود.
نیرو های دست راست دینی که در کودتای سپید، به همسایهٔ
جنوبی روی آورده بودند، با یاری آنان و نیروهای دنیای آزاد، و مخالف اندیشه
های چپ، به نبرد ایله جاری، اما، این بار با بُعد گسترده تر دست زدند.
در این میان در همسایهٔ بزرگ شمالی دگرگونی ژرفی رخداد.
موج ضربهٔ این تغییر چنان کوبنده بود که مهره های شطرنج قدرت را در میدان
ما نیز به بیرون راند. بازی نو، با مهره های جدید شروع شد. با این کار
پهنای قدرت باریک و باریک تر شد. این امر، دهن زخم کهنهٔ اختلاف های رهبری
که ریشه در ساختار قبیله یی ـ دهقانی داشت، و دگرگونی تازه در کرملین که
دیگر باد همبستگی بین المللی توده یی از دماغش را بیرون برده بود، باز
نمود. از این باد و باران، خوشه چین نیروهای جنگ ایله جاری که زیر فرمان
همسایه سر خم داشتند، بهره گرفته و زمام قدرت را با نام
٫٫ایتلاف،، اما تسلیمی
تمام عیار از سوی نیروهای چپ، به دست آوردند.
این بار دگر گونی با کودتایی، که زیر تاثیر ابر سیاه
ایدیولوژی، رنگ سبز به خود گرفته بود، بر اریکهٔ قدرت تکیه زد.
جالب است که یکی دو ماه از همان هفت ثور، اما
۱۳۷۱ یا
۲۷ اپریل
۱۹۹۲، نگذشته بود که
نیرو های دینمداری که در دو کشور همسایه مان پاکستان و ایران که در اولی
سنیان و در دومی شیعه گان، به سر می بردند، با به دست آوردن تیغ قدرت، در
دل اسلام شمشیر زدند. این امر چنان جنگ داخلیی را به میان آورد که نی تنها
کابل به توته های کوچک تقسیم شد، بل تمام کشور را این شمشیر پاره پاره کرد.
دیگر جان مردم به لب و کارد به استخوان شان رسیده بود.
در این میان، نسل جدید دینمداران اما سنتی به نام طالبان
که از مدرسه های دینی ـ اینان همان فرزندان مردمی اند که به پاکستان پناه
برده و در خیمه گاه ها زنده گی می کردند. چون هیچ امکان درس و مکتب برای
شان میسر نبود، از سوی دیو های مدرسه های دینی آن سامان جذب گردیدند. بعد
به پیاده گان جنگی فرماندهان و دستگاه استخباراتی همان همسایه، بدل شدند ـ
فارغ شده و از بحران جاری به شدت ناراض، با یاری همان نیروهایی که نسل
پیشین شان را جانبداری کرده بودند، پای به میدان تصفیه گذاشتند. اما، این
بار اینان به شدت در شبکهٔ جهانی اسلام بنیاد گرا، جذب شده بودند. به همان
دلیل پس از به قدرت رسیدن، دیگر مجال روی دست گرفتن و پیش گیری سیاست آزاد
و مستقل را از دست دادند. اینان کشور را به پناه گاه و پایگاه نیرو های
بنیاد گرای اسلامی که نی تنها در پاکستان، بل در کشورهای خود جای نداشتند،
بدل کردند.
برای این نیرو ها، که در جریان جهاد چاق شده بودند، دیگر
کمونیزم جهانی و دژ نیرومندش پایان یافته بود. از این رو، تیغ به روی
یاران دیروز شان که آنان را چون سد سکندر در برابر اندیشه های اسلام
گسترانه خویش می دیدند، کشیدند.
با این تیغ کشی دیگر مجالی برای
باقی ماندن شان نماند.
نوری در تاریکی
دگرگونی هایی با خط نو گرایی، اما...
ایالت های متحدهٔ امریکا در راس جامعهٔ جهانی، پس از آن که
طالبان، حاضر نشدند ـ به سبب ناتوانی و گیر در جال شبکهٔ دهشت افگنی جهانی
القاعده ـ تا پورلادن را که مغز متفکر و سامانده یورش دهشت افگنی بر آن
کشور بود، به چنگ عدالت بسپارند، دست به اقدام نظامی با یاری نیرو های
مخالف در داخل کشور، زدند. آنان توانستند تا به زودی این ساختار را از
اریکهٔ قدرت به زیر آورند. این امر در خط ریشهٔ کن کردن تحریک بنیاد
گرایانه اسلامی که دست به تیغ دهشت افگنی برده و ضربهٔ گیچ کننده یی بر
آن وارد نموده بود، صورت گرفت.
از آن گاهی، کشور از بحران سیاسیی رنج می برد که با کودتای
داوود، ۱۹۷۳،
آغاز گردیده بود. این کودتا به روند مردم سالاری نقطهٔ پایان گذارد. از آن
پس کشور در گرداب جنگ، خونریزی و ویرانی غرق گردید.
به روشنی می توان گفت که کم کم آهنگ رشد کشور به زمان و
درجهٔ صفر رسیده بود.
پس از این که طالبان از قدرت رانده شدند،
۲۰۱۱، تا کنون بیش از دو
دهه می گذرد.
در این دو دهه، در نتیجهٔ تلاش جامعهٔ جهانی و تا حدودی
خود ما، دست آورد های مهمی، به ویژه در خط نوگرایی و مردم سالاری داشته
ایم.
بزرگ ترین و مهم ترین دست آوردها در این مورد در کنار هم
قرار دادن نیروهایی است که در گذشته در این لحظه یا آن زمان، در برابرهم،
روی دلیل های گونه گونه، شمشیر کشیده بودند.
اینان در٫٫
بن،، ۲۰۰۱، دور
هم گرد آورده شدند. به باور من، مشکل اساسی در این گردهم آیی آن بود که در
آن همه نیروهای درگیر در نزدیک به سه دهه، شرکت داده نشدند.
به هر روی حاصل این امر شکل گیری نقشهٔ راه بود که باید به
بحران پایان می داد و سامانهٔ سیاسی کشور را در خط ساختار مردم سالارانه،
شکل می داد.
در نتیجه، اولین قانون اساسیی شکل گرفت که پس از دههٔ
دموکراسی، (۱۹۷۳-۱۹۶۴)
زیر بار نظام های مستبد و تمامیت خواه، از میان برده شده بود. بسیاری از
کارشناسان قانون اساسی آن زمان را یکی از به ترین قانون اساسی ها در دنیای
پیش مدرن و به ویژه اسلامی به حساب می آورند. به همین دلیل قانون اساسی نو
(۲۰۰۴) با برخی
دگرگونی ها در همان چارچوب شکل گرفت.
به این گونه، برای بار اول پس از آن دهه، مردم که بیش از
بیست و پنج سال در دنیای کودتا های گونه گونه با رنگ های محتلف که با خود
جنگ، خون ریزی، فرار و ویرانی را به همراه داشت، فرصت آن را یافتند تا پای
صندوق های رای بروند و اولین رییس جمهور را با ورق های رای خویش، نی میله
های تفنگ بر گزینند. کاری که آرزویش در دل تحول طلبان از آغاز سدهٔ بیستم
به این سو می سوخت.
سپس همان نیرو های دشمن، در جریان یک انتخابات آزاد
توانستند تا شورای ملیی را پس از همان دههٔ دموکراسی سر و سامان بدهند.(۲۰۰۵)
. این بار آنان در کنار هم نشستند و به جای این که از زبان شمشیر کار
بگیرند، زبان نقد را برای بهبود وضع و حال کشور به کار بردند. به روی چوکی
های این شورا، مجاهدان، بنیاد گرایان اسلامی، اصلاح طالبان، کمونیستان و
حتا برخی طالبان در کنار هم نشستند. مهم تر از همه این که زنان نیز در
پهلوی شان بر این کرسی های تکیه زدند.
بعد در جریان همین دگر گونی ها دادگاه عالی به میان آمد.
دست آورد دیگر همان آزادی برای تشکل حزب ها را می توان
نشانی نمود. همین اکنون بیش از هفتاد حزب و جبهه های گونه گون فعال اند.
در سطح جهانی، رابطه های کشور با ساختار های متعدد جهانی
دوباره بر قرار گردید.
در این راستا دست آورد های دیگر را می توان نهاد هایی
خواند که در خط مردم سالاری چون: جامعه های مدنی، کمیسون حقوق بشر و دیگر و
دیگر...شکل گرفته اند.
آن چی بیش تر از همه آن را می توان شاه نگین این دگرگونی
ها دانست، آزادی مطبوعات و رسانه های همگانی است. این امر در خط آزادی بیان
شکل گرفت.
این کشور در جریان سدهٔ بیستم سه بار مزه آزادی بیان را که
برخی بسیار کوتاه مدت بوده اند، چشیده است. بار اول در پس از استقلال، بعد
یکی دو سال در دههٔ چل عیسایی و دیگری همان دههٔ دموکراسی.
این بار اما، اکنون بیش از یک دهه است که آزادی بیان در
وجود نشریه های گوناگون، فرستنده های تلویزیون و رادیو، تبلور یافته اند.
این ها نقش بسیار مهمی در بلند بردن آگاهی مردم و هم چنان زدن مهار بر
قدرتمندان نو به دوران رسیده و یا نو کیسه، بازی می نمایند که مردم انان را
نو کیسه گان، نو به دوران رسیده گان و یا اغنیای بالحرب می خوانند.
یکی دیگر از دست آورد های این دهه را می توان توجه به حقوق
زن دانست.
آن گونه که می دانیم، زن در این کشور به دلیل سنگین باور
های دینی و بالا تر از همه سنت های دیر پای مرد سالاری، از سده ها به این
سو زیر فشار و ستم بوده اند. اوج این فشار و بر خورد خشن را در دوران
فرمانروایی طالبان یا طلبگان می توان دید.
در این یک دهه، وضع و حال زن از دید فرهنگی و سیاسی بهبود
قابل توجه نموده است. در یکی از ماده های قانون اساسی می خوانیم،٫٫
شهروندان افغانستان، زن و مرد، از حقوق مساوی در برابر قانون بر خوردار
اند.،،
آنان دیگر مجبور به پوشیدن چادری نیستند. آنان در نهاد های
گونه گون انتصابی و انتخابی حضور روشن دارند. این امر روشن است که حالت زن
در روستا ها بنابر حضور سنگین همان سنت ها و پایین بودن سطح آگاهی مردان و
خود زنان، دچار دگرگونی چندانی نشده است.
اکنون همه مربوط به آگاهان کشور است که با استفاده از فرصت
و امکان های به دست آمده تلاش نمایند تا این دست آورد ها نهادینه شوند. اگر
در مورد، کوتاه نگری و غفلت صورت بگیرد، با یک حرکت عقبگرایانه، رشتهٔ این
دست آورد ها ـ چنانچه به یاد داریم ـ به پنبه بدل می گردد و ما باز به
نقطهٔ صفر بر می گردیم.
این امر روشن است که دست آورد های یاد شده در خط مردم
سالاری، زیر نفوذ و جذبهٔ حضور نیرو های جامعهٔ جهانی صورت گرفته است. این
دست آورد ها به شدت شکننده اند.
نیروهای داخلی، مانند طالبان که بنابر اشتباه هایی که از
جانب خود ما و جامعهٔ جهانی صورت گرفته است، هنوز با قوت تمام در صحنه برای
از میان بردن این دست آورد ها حضور روشن دارند. در کنار اینان گروه هایی
اند که در خط تفکر طالبانی که همانا دیدگاه بنیاد گرای اسلامی می باشد، در
کمین اند تا در هرگاه فرصتی به دست اورند، بر این همه دگرگونی ها خط بطلان
بکشند. در کنار اینان، همسایگان ما که زیر پاشنهٔ اهنی استبداد دینی از یک
سو و چکمه های پولادی نظامیان به سر می برند و به شدت با اصل های مردم
سالاری دشمنی می ورزند، هرلحظه در کمین اند تا با استفاده از فرصت بر این
همه دست آورد ها ضربهٔ ویرانگر وار نمایند و چرخ دگر گونی ها را به عقب باز
گردانند.
در این یک دهه، در کنار دست آورد
هایی که در سر هوای نوگرایی، تجدد و مدرنیزم دارد، ساختار جامعه زیر فشار
نیرو های بنیاد گرای دینی ـ از هر گونه اش ـ که در آن نقش کلیدیی را
دارند، به همان وضع باقی مانده است.
به این گونه دیده می شود که با وجود
گذشت بیش از یک سده از تلاش برای شکل دهی جامعه با اصل های نو گرایی، تجدد
و مدرنیزم، با فراز و نشیب های که از سر گذرانده ایم، ما هنوز در برزخ میان
جامعهٔ سنتی، دربسته و مستبد از دید اندیشه یی از یک سو و باز، نو و مردم
سالارانه، از جانب دیگر قرار داریم.
به باور من این دیگر ماموریت و
مسولیت نیرو های آگاه جامعه است ـ با وجودی که در حاشیه قرار دارند ـ که
با استفاده از فرصت ساختار های جامعه مدنی و مدرن را که با دست های لرزان
به زمین آینده گذاشته می شوند، پاسداری نمایند و تلاش بورزند تا این بنیاد
ها را نهادینه بسازند. نباید گذاشت تا با از میان رفتن قدرت میدان جذبهٔ
نیرو های جهانی، ما بار دیگر به اغاز سدهٔ بیستم بر گردیم. یا نباید گذاشت
تا به سوی میدان مغناطیسی همسایه گان رانده شده و در حفرهٔ سیاه شان، غرق و
نابود گردیم.
کتابشناسی به زبان پارسی
۱
- آجودانی، داکتر ماشاالله. ٫٫
مشروطهٔ ایرانی،، نشر اختران، تهران، چاپ هشتم،۱۳۸۶خ.
۲- آهنگ، کاظم.
٫٫ سیر ژورنالیزم در
افغانستان،، بنگاه انتشارات میوند، کابل، چاپ سوم، جوزای
۱۳۸۴ خ.
۳-
بدوی، عبدالرحمان، ٫٫چهرۀ
دیگری از سید جمال الدین افغانی،، دانشنامۀ خاورشناسان،، بر گردان به
پارسی، مهران موحد. نشر شده در سایت ٫٫
کوفی،،۱۵ قوس
۱۳۹۰ خ.
۴-
فرهادی، روان. گرد آورنده٫٫
مقالات محمود طرزی در سراج الاخبار افغانیه.(۹۷-۱۲۹۰خ)
موسسه چاپ کتاب بیهقی، کابل، ۱۳۵۵خ.
۵- غبار،۱۳۷۴
غلام محمد.٫٫
افغانستان در مسیر تاریخ،، دو جلد. اولی: انتشارات جمهوری، تهران، ایران.
چاپ ششم. ۱۳۷۴خ.
دومی: چاپ اول. امریکن سپیدی، هرندن، ویرجینیا، ا. م. ا. جون۱۹۹۹ع.
)
۶- مجروح، سید بهالدین.٫٫روشنفکران
افغان در تبعيد : رخ ها و زاويه های فــلسفی و روانی،، گزارشگر از انگلیسی
به پارسی: صدیق رهپو طرزی.
۷ - طرزی، امین.
٫٫ محمود طرزی در غربت،،
فصلنامهٔ روشنی، شمارهٔ دهم، بهار ۱۳۷۹/
۲۰۰۰ع.
Bibliography
1.
Armstrong, Karen. “The Battle for God:
Fundamentalism in Judaism, Christianity and Islam” Harper Perennial,UK.
Second Edition, 2004.
2.
Dupree, Louis. “Afghanistan” Princeton
University Press,New Jersey.1973.
3.
Encyclopedia Britannica, CDR, Deluxe
Edition, 2009.
4.
Fayz Mohammad, Kateb e Hazara. “Kitab e
tazakkurc e Enqelab” (Kabul Under Siege: Fayz Mohammmad's Account of The
1929 Uprising) Translated, abridged and annotated by R.D. McChesney,
Markus Wiener Publishers, Princeton, USA, 1999.
5.
Gregorian, Vartan. “ The Emergence of
Modern Afghanistan: Political of Reforms and Modernism” Stanford
University Press, California, 1969.
6.
Kedourie, E. “Afghani and Abduh” Frank Cass
& co. LTD London. Second Print 1997.
7.
Majruh, S.B. “ Afghan intellectuals in
exile: Philosophical and psychological dimensions” in the book under
the title of, “ The cultural Basis of Afghan Nationalism” edited by Ewan
W. Anderson and Nancy Hatch Dupree. Printer Publishers' Limited,
University of Oxford, London 19190.
8.
Nawid, Senzel. K. “ Tarzi and emergence of
Afghan Nationalism: Formation of a Nationalist Ideology” PDF format.
9.
----. “Religious Response to Social Changes
in Afghanistan: King Aman-Allah and Afghan Uluma, 1919-29” Mazda
Publishers, 1999.
10.
Schinasi, May. “Afghanistan at the
Beginning of the Twentieth Century, Nationalism and Journalism: A study
of Seraj ul-Akhbar (1911-1918), Istituto Universitario Orientale,
Naples, 1979.
11.
Tarzi, Abdul Wahab. “ Biography of Mahmud
Tarzi ( from 1882 to 1909). Translated and Edited form Persian to
English by Wahid Tarzi. A Pamphlet, without the name of Printing House
and Date.
12.
www.loghatnama.org
·
شهر گت تینگن، جرمنی
اول جدی
۱۳۹۰خ. /
۲۲ دسامبر
۲۰۱۱ع.
|