بیدلگرایی:
استاد غلام حسین خان، پدر استاد سرآهنگ به بیدل علاقۀ فراوان
داشت و بیشتر غزلیات او را میسرود. از آن جا که در آن زمان برنامههای
رادیو به گونۀ زنده پخش میشد، بسیاری غزلهای او ثبت نشده اند؛ اما غزل "ز
بعد ما نه غزل نی قصیده میماند" که از جملۀ ثبت شده هاست، دههها پس، هنوز
هم شنونده و شهرت دارد و در یوتیوب دستیاب است.
استاد سرآهنگ از آغاز غزلخوانی و آن گاه که پس از بازگشت از هند، هنرمند
رادیو افغانستان شد، سرایندۀ غزلهای بیدل نبود. بیدلگرایی استاد سرآهنگ
مدتی را در بر گرفت.
میگویند در یکی از شبهای رمضان دهۀ ۱۳۳۰ خورشیدی، عبدالحمید اسیر مشهور
به قندی آغا به کافی بچه شاقل، جایی که استاد سرآهنگ موسیقی کلاسیک و غزل
میخواند، وارد میشود تا عطش خود را فرو نشاند. استاد سرآهنگ راگهای
درباری و بیروی و پس از آن چند غزل ساده را سرود. قندی آغا در جریان
غزلخوانی از کافی بیرون میشود و به دوستانش میگوید که حیف شد، عطش ما
باقی ماند.
چند روز پس از این واقعه، استاد سرآهنگ به خانۀ قندی آغا میرود و در پایان
درس حلقۀ بیدل به قندی آغا میگوید که میخواهد بیدل بیاموزد. استاد پس از
آن ۱۶ سال تمام را در بیدل خوانی گذرانید و از حلقۀ درس قندی آغا آموخت و
سر انجام کار به جایی رسید که خود به تحلیل ابیات و غزلهای بیدل
میپرداخت.
در پی این نشست و برخاستها، دوستی و الفتی بیمانند میان قندی آغا و استاد
سرآهنگ برقرار میشود. خانوادهها هم با هم دوست میشوند و این دوستی
گسترده میشود.
آن گاه که استاد سرآهنگ در بیمارستان ابن سینا بستری بود، قندی آغا به
دیدنش آمد و حالش را پرسید. استاد گفت که اندکی بهبود یافته است و قندی آغا
این بیت را خواند:
گداز درد توفان کرد دست از ما بشو بیدل
نبرد این سیل اگر امروز فردا میبرد ما را
استاد این بیت را یادداشت کرد. بیتی که پس از فوت در میان انگشانش پیدا شد.
«به نقل از عزیز مهجور، روزنامۀ انیس، 4 میزان ۱۳۶۸ خورشیدی و عبدالوهاب
مددی، مجلۀ آواز، ۳۱ سرطان ۱۳۶۱ خورشیدی»
مولانا قربت یکی از دوستان دیگر استاد که خود نیز از علاقهمندان بیدل بود،
وقتی بیدل سرایی استاد سرآهنگ را دید، پارچهای به او سرود:
عقل قاصر چه توان رفعت او دریابد؟
آسمان هم نرسیدهست به پای بیدل
بی تکلف همه مدهوش شوند در محفل
چون سرآهنگ شود نغمه سرای بیدل
روزی دیگر خود استاد سرآهنگ در حالی که سرگرم غزلخوانی بیدل بود، بیتی را
در دم سرود:
در این محفل به جز آهنگ بیدل
نخواند هیچ آهنگی سرآهنگ
استاد سرآهنگ، برگزیده ترین غزلهای بیدل را در رادیو و در محافل خصوصی
سروده است. بیشترین ابیات غزلیات و رباعیهای برگزیده او را به حافظه سپرده
بود. استاد با مطالعۀ پیگیر و دوامدار یکی از بیدلشناسان مطرح افغانستان
شد و چنان حاکمیت بر غزلیات و رباعیات بیدل پیدا کرده بود که برای هر بیت
او، بیتی از غزل دیگر را که گره معنا را میگشود، در حافظه داشت و در میان
غزلها میسرود:
پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد
ز پیاش دویدنی داشت به رهی چکیده باشد
استاد این غزل را در گویته انستیتیوت در راگ آنندی سروده و به منظور توضیح
مطلع، این بیت را میسراید:
پیغام حسرت من بیدل رساندنیست
ای اشک یار میرود اکنون دویده رو
در یکی از ثبتهای محفلی همین غزل در راگ پهاری، آن گاه که به این بیت
میرسد:
به چمن ز خون بسمل همه جا بهار ناز است
دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد
بیت هایی را که معنای آن را گرهکشایی میکند، میرساند:
دم نخست ز یک تار و پود بافته اند
حریر برگ گل و پردۀ دماغ مرا
پیکرت آزرده گردد از لطافت گر کشد
بر حریر برگ گل نقاش تصویر ترا
استاد سرآهنگ، نه یادداشتی با خود میداشت و نه هم غزلها را بر کاغذ
مینوشت تا در هنگام آوازخوانی به آنها نگاه کند. در به حافظه سپردن
غزلها، بیتها و رباعیها، توانایی شگفتانگیز و بیمانند داشت که در
تاریخ موسیقی افغانستان دیده نشده است. حتا بزرگترین شاعران و
ادبیاتشناسان افغانستان به این توانایی استاد رشک میبردند.
استاد به این باور بود که بیت رسانی در غزلهای بیدل، باید از خود بیدل
باشد؛ ورنه این به آن میماند که به قصد رفوگریِ قالین، پیوندی از گلیم
بزنید.
با این همه تسلط و احاطه بر غزلیات بیدل، استاد اشعار شاعران دیگر را نیز
سروده است. انتخاب هایی از شعر حافظ، سعدی، مولوی، واقف قندهاری لاهوری،
صایب تبریزی، کاشانی، امیر خسرو، استاد خلیلی، ضیا قاریزاده، رهی معیری،
شایق جمال، صوفی عشقری، هلالی چغتایی، نوید و دهها شاعر دیگر داشت و پارچه
هایی از آنان را ثبت کرد.
دوستان استاد:
ادامه دارد..... |