کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشتهء وحــــــید مــــژده

 

نگاه نو به تاریخ استقلال

 

 

 

 

هشتاد و ششمین سالروز استقلال كشور را پشت سرنهادیم. مقداری در مورد شهامت اجداد مان سخن گفتیم كه چگونه پوزهء استعمار را به خاك مالیدند و كمی هم به دشمنان امروز كنایه گفتیم كه از تاریخ درس بگیرند بدون این كه به این مسألة پرداخته باشیم كه خود تا چه حد از تاریخ درس عبرت آموخته ایم.

 نشریه های آزاد نیز دراین رابطه مطالبی بسیارنگاشتند كه هركدام به جای خود قابل دقت و توجه بود. نشریهء همبستگی غرارگان نشراتی حزب همبستگی افغانستان در شمارهء 14 ماه سنبلة خود در مقاله یی تحت عنوان "اشتباهات یك قهرمان" در رابطه به شاه امان الله خان مطلبی را به نشر رسانید كه به نظر من بسیار جالب بود. نویسنده به اشتباهات این پادشاه در دوره یی پرداخته است كه وی از قدرت خلع شده و در تبعید به سر می برد. از جمله سكوت وی در برابر استبداد دوره های بعد از وی در افغانستان، بی تفاوتی اش در برابر كشتار هواداران و یارانش، عدم نگارش خاطرات و حتی فرار از مصاحبه با خبرنگاران.

نگارندهء مقاله در این نوع موضعگیری های شاه مخلوع نشانه هایی از كنار آمدن با نادر شاه و آسوده طلبی شاهانهء وی را می بیند كه هرگز بی جا نیست. نویسنده می خواهد بگوید كه امان الله خان قهرمانی را فقط در مقام سلطنت می خواست و به همین دلیل وی بعد از خلع قدرت از مقام قهرمانی نیز كناره گرفت.

تحلیل این مطالب نیازمند فتح باب جدیدی در نگرش به یك دوره از تاریخ یا نگاهی نو به تاریخ استقلال كشور است كه سخت به آن نیازمندیم. اصولا مطرح شدن چنین سؤال ها به دورازهرگونه طرف گیری های متعصبانه می تواند روشنگر زوایایی ناشناخته از تاریخ كشور ما باشد و جای دارد كه طرح آن تنها در یك نشریه محدود نماند و با خواندن سرسری و احیانا تحسین یا تردید شفاهی با آن برخورد صورت نگیرد. لااقل صاحب این قلم را دریغ آمد كه چنین كند.

قبل از پرداختن به اصل مسئله نخست به مطلبی می پردازم كه من با نویسندهء محترم در آن مورد توافق ندارم. ایشان اشخاص ذیل را روشنفكران خاین و درباری می خوانند: صباح الدین كشككی، اكبر اعتمادی، صلاح الدین سلجوقی، سیدقاسم رشتیا، صدیق فرهنگ، حسن شرق، اسحاق عثمان، هاشم میوندوال. (البته دراین مقاله  شخصی به نام محمد علی مؤرخ  نیز مورد لعن و طعن قرار گرفته كه شناخته شده نیست).

ودرجای دیگری نوشته اند: اگر ملت افغانستان بختِ داشتن تاریخ نویس ارجمند و مبارزی چون غلام محمد غبار را نمی داشت شاید امروز این عصاره های استبداد و ارتجاع بر بنیاد رژیم های مخدوم و مقامات كلانی كه احراز كرده بودند هركدام را رجل بزرگوارو خدمتگزار بی همتای كشور می پنداشتند.

سؤال این است كه این ترجیح بلا مرجح در مورد مرحوم غبار ناشی از چیست؟ اگر دلیل خدمتگزاری به دولت وقت است، مرحوم غبارنیز از این قاعده مستثنی نیست. مقالهء وی تحت عنوان "اقتصاد ما" كه به اشارهء شاه محمود خان علیه مجید زابلی وزیر اقتصاد وقت نوشته شده بود نشانه یی از درگیری وی درمنازعه های ذات البینی دربار است. دربار تلاش داشت تا زابلی ثروتمند را از صحنه بیرون كند؛ زیرا گمان داشت كه وی درپشت پرده، ویش زلمیان را تمویل می نماید. این نكته روشن است كه مرحوم غبار در اواخر ازمخالفت با دولت دست برداشت و به همان راهی رفت كه دیگران قبل از وی رفته بودند. دیگرانی چون استاد خلیلی، عبدالهادی داوی و... این سخن در نكوهش ازغبار نیست وقتی امان الله خان با بیرون شدن از افغانستان یاران پیشین را فراموش كرد و با تخت نشینان بعد ازخود از درسازش درآمد، یاران وی با آن همه شكنجه و زندان كه تحمل كردند بازهم باید به وی وفادار می ماندند؟ بیایید خود را در موقف آنان قرار دهیم آیا راه دیگری وجود داشت؟

به نظر صاحب این قلم مقایسهء جنایت كارانی چون سید شریف سریاور و حسن شرق با صلاح الدین سلجوقی كه تقویم انسانش الهام بخش كسانی چون دكترعلی شریعتی بوده است با انصاف سرسازگاری ندارد.

این شیوه ازدور ریختن ها را جهان، در انقلاب فرهنگی چین تجربه كرد كه بعد ها در اعلام جرم علیه پیشتازان انقلاب فرهنگی در خود این كشور كارآمد بود.

بهار را دربار شاهان مستبد ایران رتبهء ملك الشعرایی داد اما ایران بعد از انقلاب بی بهار نیست. در پشت آخرین چاپ از دیوان وی در دوران انقلاب نیز لقب ملك الشعرا به چشم می خورد.

و اما غبار پیشرو راهی است كه از نادرخان قهرمان تل ساخت و امان الله خان و دربارش را به بزدلی وسازش با انگلیس متهم نمود. این بزرگ ترین خدمتی بود كه وی به نادرخان كرد.

افغانستان در مسیر تاریخ را ورق می زنیم. غبار در صفحهء 768  در رابطه به جنگ تل می نویسد:

سپهسالار محمد نادرخان در 26 می 1919 به طور ناگهانی با ده هزار لشكر ملی از مردم خوستی و وزیری و غیره و سه هزار عسكر منظم و دو توپ هاوتزر وهفت توپ دیگر در محاذ تل رسید، این قوا بلادرنگ نقاط حاكم و قصبهء تل را اشغال کرد و در 28 می در زیر باران گلولة طیاره های دشمن (در طی همین بمباران طیارات انگلیسی بود كه احمد جان خان كمیدان كابلی شهید شد) قلعهء جنگی تل را زیر آتش هاوتزر ها قرار داد و به سرعت ذخایر تیل و چوب و آذوقة قلعه را با استیشن های بیسیم و ریل آتش زد. قطعات (فرانتیر كانستبلری) دشمن از موضع خود فرار كرد و ذخیرهء آب مورد خطر واقع شد. آتش باری توپخانهء افغانی دیگر گل شدنی نبود، تا فصیل قلعه تل و قشله های قلعه منهدم گردید. ملیشه ها انگلیس ها را ترك گفتند و از تل خارج شدند . بالآخره قوای انگلیسی تاب نیاورد دست از جنگ كشید و بیرق تسلیم برافراشت. مهاجمان افغانی متوجه بیرق تسلیم نشدند و یا نخواستند بشوند پس هجوم دوام كرد و سپاه و افسران انگلیسی از دروازهء دیگر قلعه فرار كردند. قشون فاتح افغانی داخل تل شده و بیرق افغانستان را برفراز آن برافراشتند.

غبار از این روایت خویش این گونه نتیجه می گیرد:

در حالی كه قوای فاتح افغانی قلعهء مهم تل را در دست داشته و كوهات و پیشاور را تحت تهدید قرار داده بود وقوای افغانی می توانست به یك حركت جناحی در پیشاور بیفتد و سپاه خیبر انگلیس را معدوم و هردو كنارهء دریای سند را زیر پای استعمار امپراتوری به تودهء آتش تبدیل نماید ولی این چنین نشد؛ زیرا پایتخت كابل بدون مشوره با قوماندانان محاذات جنگ، بدون مشوره با مردم افغانستان خواهش متاركهء دولت انگلیس را پذیرفته و به قوماندانان خود در تمام محاذات جنگ امر تخلیهء مناطق مفتوحه و عقب كشی از سرحدات را صادر كرد. لهذا سپاه فاتح افغانی خواهی نخواهی رجعت كردند و نقاط مهمی كه با خون مردم و عسكر افغانی فتح شده بود دوباره (به شمول قلعهء جنگی تل) به دست دشمن افتاد؛ زیرا پشت جبهات افغانی یعنی دولت مركزی و دربار معنا متزلزل بود.

او می خواهد بگوید كه اگر امان الله خان ترسو و سازشكار نمی بود، نادر خان كه قلعهء تل را در اختیار داشت می توانست با یك حمله پیشاور را بگیرد و تمام نیروی انگلیس را نابود كند.

اما روایت مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ در كتاب افغانستان در پنج قرن اخیر از این واقعه چنین است:

در محاذ خوست جنرال محمد نادر خان كه یك تعداد افراد قبایلی با او همراه بودند در 23 ماه می از سرحد عبور نموده پس از فتح سپین وام به سوی شهر و مركز نظامی انگلیسیان در تل حركت نمود و سعی كرد تا با تصرف نقطهء سوق الجیشی مذكور خط آهن كرم را قطع كند. نیروی نظامی قبایلی كه توسط افراد خانوادهء حضرات مجددی و سایر روحانیون و عالمان دینی به جنگ تشویق می شدند شش عراده توپ را از كوه های دشوار گذار سرحدی عبور داده در 26 ماه می در برابر تل ظاهر گردیدند و ساخلوی انگلیس را در آن جا غافلگیر كردند. قوای انگلیس در قلعهء تل حصاری شدند و افغان ها بر قصبه و بازار دست یافته و قلعه را زیر آتش توپ گرفتند. وضع نیروی محاصره شده دشوار بود و پس از آن كه ذخیرهء مواد خوراكه و مواد سوخت آن به اثر بمباران توپخانهء افغانی حریق گردید دشوار تر شد اما آنان پافشاری كردند و قوماندان عمومی بریتانیه یك دسته كمكی به قیادت جنرال دابر عامل كشتار امرتسر به امداد شان حركت داد. جنرال مذكور با سرعت تام، خود را به تل رسانید و با رسیدن او قوای افغانی پس از برخورد مختصر به سوی متون عقب نشست...

روایت فرهنگ از این جنگ با خاطرات كسانی كه خود در این جنگ در ركاب نادر خان بودند مطابقت دارد. در این مورد یك منبع معتبر كه اخیرا به فارسی دری نیز ترجمه گردیده خاطرات ظفر حسن آیبك است كه دوست دانشمندم فضل الرحمن فاضل با ترجمهء این خاطرات تحت عنوان "افغانستان از سلطنت امیر حبیب الله خان تا صدارت سردار هاشم خان" منبع تازه یی از معلومات را در رابطه به یك دورهء بسیار حساس از تاریخ كشور در اختیار اهل تحقیق نهادند.

من در مورد خاطرات این شخص فقط یكبار اشاره یی در كتاب خاطرات مرحوم رشتیا دیده بودم كه خاطرات ظفر حسن تحت عنوان "آپ بیتین"  "شما بنشینید" به زبان اردو تحریر یافته و گویا تا آن زمان به نشر نرسیده بود. [این کتاب را مطالعه کرده ام نامش " آپ بیتی" و معنای فارسی آن « سرگذشت» است. کابل ناتهـ]

روایت فرهنگ از جنگ تل با یادداشت های ظفر حسن آیبك مطابقت دارد كه بدون تردید وی از این خاطرات كه نزد برادرش رشتیا موجود بود، در كتاب خویش "افغانستان در پنج قرن اخیر" سود برده است

خاطرات ظفر حسن به عنوان یك مسلمان مجاهد، با صداقت و بی طرفی به رشتهء تحریر در آمده و وی اطلاعات روشن و دقیق از جریاناتی كه خود در آن حضور داشته است به خواننده عرضه می دارد.  

ظفر حسن  آیبك از آزادیخواهان هند و از یاران نزدیك مولانا عبید الله سندی بود كه همراه باوی به افغانستان هجرت كرد وبعد در ركاب او عازم شوروی و از آن جا رهسپار تركیه شد. ظفر حسن همراه با جمع دیگری از آزادیخواهان هند در جنگ استقلال افغانستان شركت داشت و شخصا همراه با سپهسالار محمد نادر خان در جنگ تل اشتراك ورزید.

آیبك در خاطرات خویش در نبرد تل از بی سروسامانی اردوی افغانی، كمبود مهمات ( كه حتی برای یك توپ نیز به قدر كافی مهمات در اختیار نبود) بی اعتمادی جنرال محمد نادر خان به زیردستانش و عدم آموزش نظامی اردوی افغانی پرده برمی دارد. وی در مورد جنگجویان قبایلی جدران و منگل كه دكان های بزازان بازار تل را غارت كرده و بعد بدون درگیر شدن با نیروی انگلیس به سوی خانه های خویش روان بودند سخن می گوید كه نادر خان اموال غارت شده را از آنان گرفته آتش می زند و از عدم اطاعت سربازان از اوامر نادر خان سخن می گوید.

وی می نویسد: ... روز دیگر توپ های هوتزر جرمنی بر بالای پیل ها بار شده به سنگر رسانیده شد. سپهسالار مرحوم برای من گفت بر اساس همان خریطه یی كه در "متون" آماده شده  است فاصله میان این سنگر و قلعهء تل را محاسبه نمایم. من با رجوع به خریطه فاصله را با مایل و گز گفتم. سپهسالار گفت آن را به متر تبدیل نمایم زیرا كه فاصلهء انداخت (برد) این توپ به اساس متر محاسبه شده است و توپچی ها از عملیهء تحویل به صورت كل بی خبر بودند ونمی توانستند به اساس خریطه فاصلهء دو محل را تعیین نمایند.

توپ در یك كوه و دور از دید دشمن در موضعی جای داده شده بود. از همین رو قلعهء تل كه هدف گلوله باری بود به نظر نمی آمد و بایست میل توپ از موضع مستور به سوی قلعه دور داده می شد. توپچی این مسأله را هم نمی دانست. از این نافهمی افسران من دریافتم كه سپاهیان افغان در وقت آرامی، تعلیم رزمی ندیده اند، به خصوص در مورد تعلیم توپ كاری صورت نگرفته است. حتی افسران وظیفهء رزمی خویش را نمی دانستند. از همین رو سپهسالار مرحوم شخصاً توپ را به قلعهء تل نشانه گرفت و آتش كرد. مرمی توپ درست بر قلعه اصابت كرد و چون دقیقا اندازه گیری شده بود، اولین گلوله بر گدام قلعه اصابت كرد. باروت و توده های كاه ذخیره شده همه آتش گرفت و از قلعه ستونی از دود سیاه به آسمان بلند شد.

مجاهدین با دیدن این وضع به قرار گاه گرد و نواحی شهر كه هنوز هم در تصرف انگریز ها بود حمله كردند. لشكر از دیدن این منظره از خوشی در جامه نمی گنجید. چند گلولهء دیگر نیز به سوی قلعه آتش شد. چون باروت و گلولهء آن اندك بود و امید آمدن مهمات از كابل نبوداز همین رو فیر آن توقف داده شد...

بنابراین برخلاف آنچه غبار می گوید كه "آتش باری توپخانهء افغانی دیگر گل شدنی نبود" فقط چند فیر گلوله به قلعهء تل صورت گرفت كه فقط از یك توپ استفاده شد؛ زیرا مهمات بسیار اندك بود.

تلاش برای فتح قلعه به جایی نرسید و ژنرال محمد نادر خان ظفر حسن را برای مذاكره با انگلیس های محاصره شده با پرچم سفیدی به جانب قلعه می فرستد؛ زیرا او زبان انگلیسی می داند اما آنها حاضر به تسلیم نمی شوند. روز دیگر گلوله باری شدیدی بر روی قلعه صورت می گیرد اما نتیجهء مطلوب به دست نمی آید تا این كه قوای كمكی به انگلیس ها می رسد و بمباران های هوایی شدت می گیرد. با عقب نشینی نامنظم قوای افغانی به سوی متون این نبرد پایان می گیرد. شام 27 می فرمان امیر امان الله خان از كابل می رسد كه انگلیس ها استقلال افغانستان را به رسمیت شناخته اند در فرمان بعدی خبر داده شد كه دولت افغانستان نیز پیشنهاد انگلیس ها مبنی بر عقب نشینی قوایش به فاصلة بیست میل از سرحد را پذیرفته است.  

آیبك جنگ تل را یك شكست برای افغان ها می داند كه فقط از خوش شانسی سپهسالار محمد نادر خان با رسیدن دستور متاركه از كابل این شكست پنهان شد. آیبك می نویسد:

از خوش قسمتی سپهسالار صاحب و كرم و عنایت خداوندی كه شامل حال او گردید، این شكست در انظار مردم رنگ فتح و پیروزی را بخود گرفت و بر عزت او افزود. اگر فرمانده سپاه انگلیسی اندكی از جرأت كار می گرفت و یك قطعهء عسكری را به تعقیب ما می گماشت نه تنها به مرز افغانی می رسید بلكه پیشروی هم می توانست؛ زیرا لشكر افغانی از تل عقب نشینی كرده و به پناه گاهی آمده بود كه هفت روز قبل به عزم حمله بر تل از آن روانه شده بود. بناءً شاید تا گردیز هیچ مقاومتی در برابر شان صورت نمی گرفت.

می بینیم كه برخلاف سخن غبار نه قلعهء تل فتح شده بود و نه امكانی برای حمله به قوای انگلیس حتی در همان منطقهء تل وجود داشت چه رسد به حمله به پیشاور. آیا این خود به معنی تحریف تاریخ به نفع نادر خان نیست؟ توجیه بردار نیست اگر بگوییم غبار نادانسته مرتكب این اشتباه شده است. اگر او خود شاهد جنگ تل نبود، جنگاوران این نبرد در دسترسش بودند.

از آنچه كه گفتیم می توان نتیجه گرفت كه روایت غبار از جنگ تل روایت ارباب اقتدار در زمانی است كه افغانستان در مسیر تاریخ نوشته می شد. البته جلد دوم تاریخ غبار سال ها بعد از فوت نادر خان، هاشم خان و خود غبار در شرایط امن در خارج به دست نشر سپرده شد كه البته بعضی از قسمت های آن درآغاز كودتای هفت ثور در مصاحبه با عبدالرشید بیغم برادر مرحوم غبار در نشرات آن زمان كابل به نشر رسیده بود.

 نویسندۀ محترم در برشمردن اشتباهات امان الله خان فقط بر دورانی مکث می کند که وی به ایتالیا پناهنده شد و قهرمانی را فراموش کرد. همان گونه که نویسندۀ همبستگی غر می گوید یک قهرمان هرگز آن قدر دچار ضعف نمی شود که یاران جان برکف خویش را فراموش کند و از اعلیحضرت غازی خواهان عین المال خود جدا گردد. آیا این مرد واقعأ قهرمان بود؟

از مطالعۀ دقیق در تاریخ می توان نتیجه گرفت که امان الله خان به معنی واقعی کلمه یک روشنفکر نبود. او یک تجدد پسند بود همان گونه که مؤرخان بسیار شیفتۀ وی چون غبار نیزازانتقاد بر اعمال وی به عنوان یک تجدد پسند خودداری نمی ورزند.

از مطالعۀ تاریخ آن دوره می توان دریافت که کشور هنگام به قدرت رسیدن امان الله خان از نظر نظامی در حدی نبود که بتواند با جنگ علیه انگلیس به اهداف نظامی لازم دست یابد که برای استقلال کشور حتمی بود. اما شاه در اذهان ملت سخت تحت فشار بود. در این مورد کتاب ظفر حسن آیبک روشنگر بسیاری از وقایع پشت پرده است.

با کشته شدن اسرارآمیز پدر، امان الله خان در نزد مردم به عنوان کسی که در این قتل دست داشته است سخت مورد سوءظن بود. قتل پدر، هرچند پدری مانند امیر حبیب الله خان در جامعۀ افغانی همیشه عملی سخت نکوهیده به شمار آمده است وامان الله خان خود به این نکته به خوبی واقف بود. هرچند وی در ابتدا سعی کرد تا خود را خونخواه پدر وانمود کند و مدعی بود که انتقام خون پدر را خواهد گرفت. اما درآن زمان لااقل در کابل و جلال آباد مردم با دستگیری و سپس آزادی ژنرال محمد نادر خان و برادرانش به امر امان الله خان، به این باوررسیده بودند که این قتل بدون تأیید شاه جدید نبوده است. حتی اعدام شاه علی رضا قوماندان محافظان خاص امیر به این اتهام وحکم حبس ابد برای کاکایش سردار نصرالله خان نیز چارۀ کار نبود. پس امان الله خان ناچار بود برای مبارزه با این طرزفکردست به یک اقدام نمایشی بزند و احساسات مردم را در جهت دیگری سوق دهد تا از رقبایش فرصت مطرح کردن این سؤال را در اذهان مردم بگیرد که (امیر شهید) را چه کسی به شهادت رسانید.

همان گونه که در نبرد تل دیده شد، اردوی افغانستان توان کافی برای مصاف با انگلیس ها را نداشت اما امان الله خان بیشتر روی نیروی دیگری حساب می کرد که در آن سوی مرز، درهند بریتانوی انگلیس ها از آن سخت در هراس بودند و آن نیروی آزادی خواهی در داخل هند بود.

در این زمان انگلیس درهند به مشکلات زیاد مواجه بود. قتل مردم درجلیانوالی پنجاب ناامنی را درهندوستان شدت بخشیده بود وازجانب دیگر نیروی عمدة انگلیس ها به خاطر شمول این کشور در جنگ جهانی اول به اروپا سوق داده شده بود وهرچند جنگ به پایان رسیده بود ولی هنوز هم این نیرو ها درمحاذ های مختلف مشغول بودند و انتقال آن به هند نیاز به زمان داشت. نیروی کمی که درهندوستان باقی بود در صورت یک قیام عمومی در هند از سرکوب آن عاجز بود. این بهترین فرصتی بود که امان الله خان به دست آورد.

مولانا عبیدالله سندی وزیرداخلۀ حکومت موقت هند که در کابل به سرمی برد به خواست امان الله خان طی یک اعلامیه به زبان های اردو وانگلیسی از مردم هند خواست تا در برابرانگلیس ها به پا خیزند و با ارتش حمله آورهمکاری کنند. منظور ازارتش حمله آور در این اعلامیه عساکر افغانی بود که باید برای آزادی افغانستان هند از چنگ انگلیس ها دوش به دوش هندی ها می جنگید.

به مشورة مولانا عبید الله سندی بود که سه لشکر ازسربازان افغان به مرز های کشور هند بریتانوی اعزام گردیدند تا جنگ را آغاز کنند و قیام و جنگ آزادی هند از همین جا آغاز گردد اما چنین نشد. بمباران هواپیما های انگلیسی درروزهای اول جنگ در دربار کابل چنان روحیه را تضعیف نمود که به قول آیبک حتی مسألة انتقال پایتخت از کابل به درة پنجشیر مورد بحث قرار گرفت.

انگلیس ها می دانستند که میان آزادی خواهان هند و افغان ها ارتباطی معنوی وجود دارد و بخصوص بسیاری از رهبران مسلمان این تحریک درافغانستان به سرمی برند. عاقلانه ترین راه این بود تا به جای جنگ و سرکوب استقلال طلبان در افغانستان، با آنها از در صلح پیش آیند و در برابر قبول استقلال افغانستان، از امان الله خان امتیاز بگیرند.

وضع متزلزل انگلیس در هند به سود افغان ها تمام شد و امان الله خان را با وجود ضعف نظامی در داخل در موقعیت بهترقرار داد که نمی  توان ازایثار مسلمانان آزادی خواه هند در این راه چشم پوشی کرد اما امان الله خان در معاهده با انگلیس ها نه تنها آزادی هند بلکه آزادی بخشی از سرزمین افغانستان در ماورای دیورند را وجه المصالحه قرارداد و قبول کرد که افغانستان یک کشور محاط به خشکه باشد در حالی که محاط به خشکه بودن در آن زمان خود استقلال افغانستان را محدود می ساخت چنانچه درمعاهدات صلح راولپندی همین مسأله منعکس گردید. دراین معاهده اجازۀ انتقال اسلحه و وسایل حربی از راه هند به افغانستان از طرف انگلیس ها ممنوع اعلام شد و افغانستان سرحد میان دو کشور یعنی خط دیورند را سرحد میان افغانستان و هند بریتانوی قبول نمود. هرچند غبار در تبریۀ امان الله خان می گوید که علی احمد خان، کسی که به نمایندگی از افغانستان این معاهده را امضا نمود لغزید و قرارداد به نفع انگلیس تمام شد و تشریح می کند که قبل از رفتن هیأت به راولپندی به آنان طرزالعمل صریح به صورت کتبی مشخص ساخته شده  بود اما وی معاهدۀ صلح را به ضررافغانستان امضا کرد. شاه وی را به این جرم مدتی در منزل خودش تحت نظارت قرارداد اما بعد وی را عفو نمود و خواهر خود را به وی به زنی داد! او بعد ها به مقامات بالای دولتی رسید. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

معاهدۀ منصوری هم از نظر چنین محدودیت مرزی تفاوتی با قرارداد راولپندی نداشت و دیورند به رسمیت شناخته شد. آن گونه که آیبک در خاطرات خویش خاطرنشان می سازد در این مذاکرات جانب افغانی به انگلیس ها تعهد سپرد که به آزادی خواهان هندی در افغانستان اجازۀ فعالیت سیاسی و حتی فرهنگی ندهد. وی ازقول مولانا عبید الله سندی می نویسد:

سردارمحمود بیک طرزی قبل از حرکت به سوی منصوری از من تقاضا کرد تا نامه یی برای دوستان خویش که در جمله مولانا محمد علی جوهرودکترمختاراحمد انصاری نیز شامل بودند بنویسم تا اگر انگریزها به تقاضای هیأت افغانی پاسخ مثبت نگویند ودر پذیرش استقلال افغانستان لیت ولعل نمایند من این نامه ها رابه رهبران مسلمان هندوستان تسلیم نمایم و به وسیلۀ ایشان شورشی را بر ضد انگریز ها سامان دهم.

وی می گوید که در زمان اقامت هیأت در منصوری جمعی از رهبران آزادی خواه به وسیلۀ انگلیس ها دستگیر شدند. هیأت در بازگشت در مورد سرنوشت این نامه ها چیزی به مولانا عبید الله نگفت. آیبک با دلایلی به این نتیجه می رسد که هیأت افغانی برای اثبات حسن نیت شاید این نامه را به انگلیس ها داده باشد.

پس از این معاهده، جلو فعالیت های سیاسی آزادی خواهان هندی درافغانستان گرفته شد و مولوی عبید الله سندی نیز مجبور به ترک افغانستان گردید. آیبک از این جریانات به این نتیجه می رسد:

پس ازمعاهدۀ صلح حکومت افغانستان با انگریزها ما از رویداد ها این درس را گرفتیم که در جنگ آزادی و مبارزه برای استقلال کشور خویش به عوض اعتماد به کشور های همسایه، بایست برتلاش ها و مبارزات خویش اتکا نماییم؛ زیرا هیچ ملت مسلمان دیگر به خاطرما منافع خودرا قربان نمی کند و تا زمانی که ما خویشتن را اززنجیر غلامی رهایی نبخشیم وکشورخود را آزاد و قدرتمند نسازیم جهانیان به ما ارزشی قایل نمی گردند. ما در خارج وقتی صاحب عزت می گردیم که در داخل کشور خود با عزت، مستقل و نیرومند باشیم.

 *******

 

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً سیزده               سپتمبر/ اکتوبر   2005