همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

ایشور داس عزیز،

چقدر خوب است که موضوع واحدی را در هر شماره کابل ناتهـ بر می گزینید. تصورم درین باره این است که موضوعیت واحد دریک شماره نشریه ای، دیدگاه های مختلف را منعکس خواهد کرد و حاوی مکث به جوانب متعدد موضوع متیواند باشد. دستاورد خواننده نیز پس از خواندن مطالب متواند با برداشتی نسبتأ جامع همراه باشد.

پس از اطلاع شما از قصد انتشار شماره اختصاصی کابل ناتهـ، در حول دو موضوع (پیرامون زنده گی و کارکرد های قلمی شادروان عبدالرحمان پژواک و روز مادر) از یک یادداشت در دستداشته بهره گرفتم. تاسف آمیز است که درین روزها فرصت بسط یادداشت ها برایم میسرنیست. ازین رو، ایجاز سخن را درین باره، بعنوان عذر این ایام بپذیرید، اگر فرصتی بود بیشتر گفته می آید. مهــرین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پژواک تبعیدی نبود؟

نبشتهء از نصیر مهرین

 

پس از مرگ شادروان پژواک نوشته ای (که به احتمال زیاد از جناب دوکتور عزیز سراج بود) خواندم که آن مرحومی در آغاز تحصیل دانشگاهی چندی به فراگیری طب مشغول شده بود، اما کششی بسیار به سوی ادبیات داشت. جناب دوکتور سراج ویرا تشویق نمود که راه دل خویش را انتخاب کند. (با استفاده از حافظه این جملات را نوشتم.)

زنده گی بعدی پژواک نشان داد که به عنوان دپلومات و با اشغال کرسی نماینده گی افغانستان، آنهم با سالهای از حد معمول بیشتر. و به عنوان سراینده یی که منظومه هایش باری از مسایل اجتماعی و دلتنگی ها را نیز دارد، روزگاری را سپری کرد. و نوشته ها و کنفرانسها و مصاحبه هایش پیرامون اوضاع و حالات افغانستان اشغال شده از طرف اتحاد شوروی از میان رفته، حاکی از آن بود که که آن انسان با سرفرازی در موضع مخالفت با اشغالگران و دوستی با وطن و رهجویی و بیرون کرد افغانستان از بحران به گونه که بدان باور داشت، قرار گرفت.

تردیدی ندارم که قدرتمندان و تصمیم گیرنده گان جهانی و منطقه ای که با هوا وهوس و آرزو های خویش شخصیت ساز از چهره های مورد علاقه و شخصیت زدا و مشکل تراش برای چهره های که بلی گویی بنودند، پژواک را نیز موقع تاثیر گزاری بیشتر نداند. بازهم از حافظه مدد بگیرم که طی نوشته یی خوانده ام که پژواک از زمامدارانی که تصمیم گرفته بودند او در خارج بماند، خواهش کرده بود که به وی کاری در داخل افغانستان بدهند. اما تصمیم چنان بوده است که او دور از وطن باشد. درین باره که از تبصره و تامل جداگانه بدان، البته در فرصت دیگر؛ بعید به نظر نمی رسد که جوانب دیگری از زنده گی سیاسی پژواک و نگرانی دولت وقت روشن شود. اینجا اینقدر میشود که گفت که نوعی تبعید او همراهی کرده بود واگر در داخل افغانستان، در عرصه ادب مشغول می بود، زمینه های کار کرد، رشد و تأثیر گذاری بسیاری میداشت. با تمام این اجبار به آن وظیفه دور از وطن که سالها به درازا کشید. مرحوم پژواک به کار شعر و ادب، یا آنچه کار دلش بود، مشغولیت نیکوی داشت.

باری هنگام ورق گردانی به موضوع بازتاب حقوق نسوان در شعر فارسی، به شعری از او برخوردم که عنوان حقوق نسوان را دارد. من آن را در پایان این تذکر می آورم و آرزو میکنم که گواهی هم غرض احترام به مقام مادر باشد که شما با خیرخواهی در پی بزرگداشت روز ما در نیز بوده اید.

 

حقوق نسوان

 

عبدالرحمان پژواک

 

بسی سخن کزو کار ملک ویران است

یکی از آن سخن اندر حقوق نسوان است

سخن نه بر سر مرد و زن است از پی جنس

سخن شناس نه ای جان من سخن آن است

نه هر که مرد نباشد، زنش توان گفتن

نه هرکه زن نبود در شمار مردان است

خطا بود اینکه بود مرد در مثل خورشید

نه زن درست به تشبیه ماه تابان است

که زن نکرده زمرد استعاره نور وجود

فروغ هستی هر روز نو ریزانست

دو دست داد از انسان که پیکر انسان

دو دست پیکر کشور زنان مردان است

نه آن که راست شناسی یکی و چپ دیگری

دو دست هستند یکدست این ویک آنست

بهر دیار که رفتم اگر دیاری است

که فرق بین زن و مردان نه زینسانست

چو مرد بی خرد افتاده زن شده عاطل

اگر نه زن داناست مرد نادانست؟

سخن ضعیف ترو آن قوی تر از آنست

در آن دیار که زن را ضعیف میدانند

ضعیف بودن زنها زضعف مردان است

که فرض گیرم باشد چین ضعیف و قوی

که فرض کردن گاهی اساس برهانست

ستم روا نبود بر ضعیف تر از خود

که بر ضعیف تر از خود ستم بس آسانست

 

 

دروازهً کابل

 

سال اول                   شماره ششم           ماه جون       2005