همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

... چه‌ها كه نوشتيم‌!

                                              محمدکاظم کاظمی

 

 

 

اعظم رهنورد زرياب را بيشتر با عنوان داستان‌نويس مي‌شناسيم و البته از داستان‌نويسان بزرگ افغانستان است‌. اما كتاب «چه‌ها كه نوشتيم‌» مجموعه‌اي از مقاله‌هاي اين داستان‌نويس است كه در زمينه‌هاي مختلف ادبي و تاريخي نگاشته شده‌است‌.

در اين كتاب‌، دوازده مقاله از نويسنده را مي‌خوانيم كه البته بعضي از آنها، شكل به نگارش درآمدة سخنرانيهاي اوست كه در محافل و مجالس مختلف ايراد شده است‌. رويكرد محتوايي مقالات‌، بيش از همه به سوي ادبيات است و در كنار آن‌، بعضي ملاحظات تاريخي يا اجتماعي نويسنده هم به چشم مي‌خورد.

«چه‌ها كه نوشتيم‌» كتابي است با ارزشهاي ويژه‌; و بيش از يك مجموعه مقالة صرف براي خواننده سودمند مي‌افتد. ارزش اين كتاب‌، در پژوهشهاي ارائه‌شده در مقالات خلاصه نمي‌شود و اين موي‌، پيچشهاي ديگري هم دارد كه با نگاهي ظريف‌بين‌، مي‌توان آنها را دريافت‌.

در واقع‌، «چه‌ها كه نوشتيم‌» به نوعي يك راهنماي نگارش مقاله هم مي‌تواند بود، يعني خوانندة جوان اين كتاب‌، مي‌تواند بسياري از نكات عملي مقاله‌نويسي را نيز از آن ياد بگيرد و ارزش اين نكات‌، شايد از آن چيزهايي كه به طور مستقيم در مقالات ارائه شده‌است‌، كمتر نباشد.

يكي از امتيازهاي جنبي اين كتاب‌، زيبايي نثر آن است‌. نثر زرياب در داستانهايش نيز به زيبايي و پختگي شهرت دارد، آن هم نه شهرتي كاذب‌. نثر اين كتاب نيز آن‌قدر روان و تندرست است كه شايد سخت‌گيرترين ويراستار هم آن را محتاج ويرايش نداند و اين‌، به ويژه براي من كه سالهاست در مقام ويراستار با نثرهاي معيوب و ناتندرست نويسندگان جوان ما دست‌وپنجه نرم مي‌كنم‌، بسيار محسوس است و مشهود.

نثر زرياب‌، نه همانند نثرهاي روزنامه‌اي و گزارشي‌، خام و بي‌آرايه است كه از آن احساس كسالت كنيم و نه همانند قطعات ادبي‌، آنچنان سنگين است كه منظور نويسنده را در پرده‌اي از آرايشهاي لفظي نگه‌دارد. نثري است كه در حد متعادلي‌، از تمايزهاي بياني برخوردار است‌، و البته هيچ‌گاه اين تمايزبخشي‌ها، اين نثر را كدر نكرده‌اند. آنچه تمايزبخشي‌هاي زرياب را دوست‌داشتني و پذيرفتني كرده‌است‌، تعادل و تنوّع آنهاست‌، يعني او از چند شگرد مختلف براي برجسته‌ساختن واژگان و جملات نثرش بهره گرفته و البته در هر شگرد نيز كوشيده‌است از افراط بدور ماند. او هم يك باستانگرايي ملايم دارد، هم در موارد لازم از زبان محاوره و حتي عاميانه سود مي‌جويد و هم با فارسي‌نويسي و يا عربي‌نگاريهاي آگاهانه و خارج از هنجار عادي زبان‌، مي‌كوشد نثر را از يك نثر بسيار خشك‌، رسمي و روزنامه‌اي دور نگه دارد. مثلاً در اين پاره از يك مقالة او، كلمه‌اي نسبتاً ادبي و كهن‌گرايانه همچون «باخترزمين‌» در كنار كلمة «بيخي‌» نشسته و اين نشستن نيز هيچ حس ناخوشايندي در ما ايجاد نمي‌كند. در همين پاره‌، باز كلمة «پندار» كه بويي از فارسي‌گرايي دارد، با سه كلمة عربي پياپي «تصوير»، «مخدوش‌» و «معيوب‌» در كمال هم‌نشيني ظاهر مي‌شود.

«غالباً ـ در كشورهايي چون كشور ما ـ چنين تصور مي‌شود كه اوضاع هنري ـ ادبي در باختر زمين‌، بيخي به‌هنجار، دلخواه و خوشايند است و در اين عرصه‌ها، هركسي پايه و جايگاه راستين و درخور خودش را دارد و به گفتة معروف مردم‌، حق به حقدار رسيده است‌. حال آن‌كه‌، چنين پنداري درست نيست و اين تصوير اوضاع هنري ـ ادبي كشورهاي باختر زمين را، تصويري مخدوش و معيوب به‌شمار مي‌توان آورد.» (صفحة 30)

نكتة ديگري كه در نثر زرياب ـ هم در داستانهايش و هم در اين كتابش ـ يادكردني است‌، رفتار بسيار سنجيدة او در قبال تنوع منطقه‌اي زبان فارسي است‌. منظور اين است كه زرياب‌، بر خلاف بعضي ديگر نويسندگان ما، توانسته به زباني برخوردار از مشخصات فارسي افغانستان و ايران دست يابد و از هيچ سوي به پرتگاه نيفتد. اين نكته به ويژه از آن روي اهميت مي‌يابد كه نويسندگان ما ـ به ويژه جوانان ـ از اين ناحيه گاه در سردرگمي محض به سر مي‌برند. گاه براي حفظ «هويت ملي‌» و «افغاني‌» زبان خويش‌، از همه دستاوردهاي فارسي‌زبانان ايران چشم‌مي‌پوشند و حتي بعضي واژگان كهن فارسي خويش را به بهانة ايراني‌بودن از دايرة زبان خويش بيرون مي‌رانند. گاه نيز به علت محروميت از حضور در جامعة فارسي‌زبان داخل كشور، همة امتيازهاي فارسي افغانستان را از دست مي‌دهند و نمي‌توانند به كمك كاركردهاي بومي‌، اين نثر را براي ديگر فارسي‌زبانان دلپذيرتر سازند.

زرياب‌، چنان كه گفتيم‌، در اين مورد، برخوردي بسيار تساهل‌آميز، روشن‌بينانه و عاقلانه دارد و مي‌كوشد كه زيبايي و قدرت زبانش را به هيچ‌وجه فداي اين تعصبهاي واهي نكند. او به راحتي كلمة «بيخي‌» رايج در افغانستان را در كنار واژگان و عباراتي همچون «دوسوم‌» (دو بر سه‌) يا «درصد» (فيصد) يا «دانشگاه‌» يا «دانشكده‌» كه خاص فارسي‌زبانان ايران بوده‌است‌، مي‌نشاند و بدين ترتيب‌، نمونه‌اي از يك نثر فارسي كامل ارائه مي‌دهد نه فارسي افغانستاني يا ايراني‌، و ما بدين زبان به‌شدت محتاجيم‌.

آموزة ديگري كه در «چه‌ها كه نوشتيم‌» مي‌توان يافت‌، دقت‌نظر و موشكافي نويسنده در مباحث مطروحه در كتاب است‌. او از هيچ‌يك از مباحث به طور سرسري عبور نكرده است‌. در هر مورد كوشيده با يك وسواس و دقت عالمانه و محققانه‌، جوانب مختلف امر را به كاوش بگيرد و بكوشد در موضوع مورد بحث‌، حرف نهايي را بگويد، به‌گونه‌اي كه بتوان به نوشته‌اش همانند يك منبع دست اول اعتماد كرد. اين دقت نظر عالمانه را به‌ويژه در مقالة «قصة غم‌انگيز جشن‌هاي ما» مي‌توان سراغ گرفت‌. مقاله تاريخي است و زرياب هرچند خود مرد اين ميدان نيست‌، با دقت و وسواس ويژه‌اي كه در بسياري از تاريخ‌نگاران نيز نمي‌توان يافت‌، اسناد مدارك مورد نظر خود را يافته و از آنها سود جسته است‌.

چيز سومي كه به طور مشخص و عملي مي‌توان از اين كتاب فراگرفت‌، روشن‌بيني‌، انصاف و امانتداري نويسنده است كه گاه حتي افراطآميز به نظر مي‌آيد. البته نبايد فراموش كرد كه افراط در اين امور، به هيچ‌وجه ناپسند نيست‌. زرياب حتي در مقام وضع يك اصطلاح كه خود ابداع كرده‌است هم چنين نگراني‌اي دارد كه مبادا واضع آن اصطلاح كسي ديگر باشد و اين از كمال امانت‌داري او حكايت مي‌كند: «بنده سال‌ها پيش‌، واژة «ارزشنما» را در برابر مقولة يوناني Criterion به كار بردم‌. واژه‌هاي «مِحك‌»، «معيار»، «ميزان‌» و «مقياس‌» نيز در اين معني به كار رفته‌اند. در همان سال‌ها، يعني در دهة چهل هجري خورشيدي‌، واژة «سازآميز» را نيز ساختم و به جاي موزيكال Musical)) كه خيلي هم رواج داشت و اكنون هم رواج دارد، گذاشتم‌.

خدا كند كه در هر دو مورد، اشتباه نكرده‌باشم و حق كس ديگري زير پا نشده‌باشد. اگر كس ديگري‌، پيش از من‌، اين واژه‌ها را به همين معاني‌، به كار برده‌باشد، پيشاپيش از او پوزش مي‌خواهم و سخن خودم را پس مي‌گيرم‌.» حالا شما اين رفتار محتاطانه و مؤدبانه را مقايسه كنيد با كار كساني كه در عرصة تحقيق شتر را با بارش مي‌ربايند و دم بر نمي‌آورد و بلكه مدعي نيز مي‌شوند.

برخورد او با ديگر محققان نيز بسيار مؤدبانه است‌، حتي با كساني كه در نوشته‌اش مورد انتقاد شديد واقع شده‌اند. براي نمونه مي‌توان انتقاد او بر هميش‌خليل گردآورندة ديوان اشرف‌خان هجري در صفحة 94 كتاب را ذكر كرد و لحن آن را مقايسه كرد با انتقادهايي كه گاهگاه در مطبوعات ما از اين محقق و آن پژوهشگر مي‌شود.

همين‌گونه‌، زرياب در اين كتاب از جزم‌انديشي و مطلق‌نگري نيز پرهيز كرده‌است و اين‌، روشي پسنديده و نيكوست در پژوهشهاي علوم انساني‌. او گاه چنان با احتياط و دورانديشي اظهار نظر مي‌كند كه ممكن است يك خوانندة سطحي‌نگر، از آن بوي عدم اطمينان و اعتماد به نفس را استشمام كند، ولي واقعيت اين است كه عدم قطعيت موجود در اين مباحث‌، هر محقق روشن‌بيني را به احتياط وامي‌دارد.

رعايت اين دقت‌نظر و بزرگ‌منشي‌ها، باعث شده كه با خواندن اين كتاب‌، چهره‌اي بسيار دلپذير از نويسنده‌اش براي ما مجسّم شود و اين چهره‌، بسيار متفاوت است با آنچه مثلاً از رضا براهني در كتاب «طلا در مس‌» ترسيم مي‌شود. به نظر من‌، در محيط فرهنگي پر تنش و آشوب كشور ما، اين رفتار ملايم‌، متين و بزرگ‌منشانه بسيار سازنده و جهت‌بخش خواهد بود. ما به اندازة كافي درشتناك‌، شتابزده‌، مطلق‌نگرانه و احساساتي نوشته‌ايم‌. حال نياز به چيزهاي ديگري داريم‌.

باري‌، بنا بر اين ملاحظات است كه من كتاب «چه‌ها كه نوشتيم‌» را يك نمونة برجسته و قابل پيروي در مقاله‌نويسي به ويژه در حوزة ادبيات و فرهنگ مي‌دانم و مي‌پندارم كه جوانان ما، از جهات مختلف مي‌توانند از اين كتاب بهره برند، به‌ويژه آنان كه دست‌اندركار نوشتن چيزهايي از اين دست هستند.

 

 

دروازهً کابل

سال اول                   شمارهً نهم             جولای / اگست  2005