ایشور داس
|
یادی از
استاد عبدالرحمن پـــــژواک جاویدانه شاعری از خاک حیرت بار
جنگ و سرنوشت آشفته سه دههء اخیر وطن، خسارات و آسیب زیاد و جبران ناپذیری به پیکر مادر وطن به بار آورد. خسارات مادی که به پیکر داغان سرزمین ما رسیده، در هرگوشه و کنار پرده از چهره برداشته واین امکان را برای صاحبنظران بخش اقتصاد، میسر میسازد تا به اساس تجارب و اندوخته های علمی خویش، حد و قیاس آنها را به ارقام ارائه بدارند. مگر با درد و اندوه فراوان در می یابیم، که جنگ و ویرانگری سرمایه معنوی وطن و وطندارن را یکدست به یغما برده و باز آبادانی آن بس دشوار می نماید. نمیشود با طرحی معادلات مجهول و معلوم، آشکار ساخت که چه مقدار پسمانی و زیان معنوی در اثر این پدیدهً شوم، به کشورما به میان آمده است؟ بخش عمدهً سرمایه معنوی وطن را فرزندان دانشور و آفریده های گرانبهای هنری آنها احتوا میکند. از سوی دیگر غربت که پدیدهً همسایه و همقدم جنگ است، به نیسان و جفاورزی با معنویت وطن، دست کمی از جنگ ندارد. نسل جوان افغان درحد و حصر لازم از دارایی گرانبهای معنوی وطن که در روند جنگ، قسمأ از بین رفته وبه این مسأله هنوزهم به بی تفاوتی تمام برخورد میگردد، آگاهی ندارند. ترس آن میرود و بعید نیست روزیکه نوجوان افغانی، دانشمندان و فرهنگیان بی بدیل وطنش را نشناسد ویا حداقل درین رستا زحمت تکاپو و جستجو را به خود ندهد. یکی از ارکان سرمایه معنوی و جفا دیده کشور، که در شب و روز جنگ چشم به راهً صلح و ترقی وطن، دور از کاشانه اش به حق پیوست، شادروان استاد عبدالرحمن پژواک بود. از کارنامهء او در تعارف افغانستان به سطح بین المللی کسی نتواند انکار کرد. استاد پژواک مرد اندیشه و قلم بود، عمری دراز را در عرصه دیپلوماسی کار کرد، راه را برای شناخت گستردهً وطنش در سطح بین المللی باز کرد، شعر سرود، داستان ها آفرید، پژوهش های فراوان در بخش های گوناگون انجام داد، به بلند گاه ادبیات زبان فارسی دری، پشتو و انگلیسی دست یازید. جناب پژواک به سال ۱۹۱۷ میلادی در خانوادهً روشنفکر و دانشور مرحوم قاضی عبدالله در دهکدهً «باغبانی» ولسوالی سرخرود ولایت همیشه بهار ننگرهار که پیش از اسلامی ساختن افغانستان، مرکز منطقهء «گندهارا» بود، چشم به جهان کشود. تا صنف چهارم در مکتب زادگاهش سبق خواند، بعدأ مکتب اندرابی کابل را ادامه داده و سپس از دبستان عالی حبیبیه در سال ۱۹۳۶ فارغ گردید. استادان و همصنفانش در ایام مدرسه سجایای اخلاقی و ذکاوت او را تحسین میکردند و باور داشتند که وی آینده درخشان را استقبال خواهد کرد. چون در آن شبانه روز در شهر کابل تنها دانشکدهً طب تاسیس شده بود، خلاف اراده و ذوقش، شامل آن گردید. در حالیکه طبع شعر آفرینش او را به سوی دانش بهداشتی رغبت نمیکرد. رویداد های نهضت امانی، شهادت برادربرزگش در پیروزی راهً امانی، درگذشت نا بهنگام پدرش حدود سالهای ۳۸/۱۹۳۹میلادی، مسوولیت و تهیه نفقهء خانواده، پیش زمینه هایی بودند، که مانع ادامه تحصیل او گردیدند. برخی از دوستان او به دین باور اند که که تشویق و توصیه های حلقهء شاعران آن وقت، نیز سبب شد تا وی تحصیلات خود در رشتهء طب نا تمام گذارد و به ادبیات و فرهنگ رو آورد. استاد عبدالرحمن پژواک زنده گی کاری خود را از انجمن تاریخ آغازید که آنجا به صفت برگردان زبان انگلیسی شروع به کار کرد. در صمن به نوشتن آثار ادبی و هنری نیزمیپرداخت. چندی بعد در شعبات ریاست مستقل مطبوعات کار کرد. سپس مدیر مسوول روزنامه اصلاح مقرر گردید و پسانها آژانس باختر را رهبری کرد و به ریاست نهاد پشتو تولنه منسوب گشت. شایان یاد آوریست، آقای پژواک در ایام تصدی خویش در ادارات گوناگون مطبوعاتی و فرهنگی، به اصل آزادی بیان وفا دار ماند و آن را دامن و رونق بخشید. بنابر اندوخته های ادبی و تجارب فرهنگی، دوست داشت تا در عرصهء سیاست و دیپلوماسی کار کند. جناب پژواک سال ۱۹۴۶ میلادی پا به میدان دیپلوماسی گذاشت. در زمان اندک استعداد و توانایی خود را متجلی ساخت و با فرا گیری علم سیاست، پشت کار و نیرو سرشارش، نردبان راهً دیپلوماتیک را تندتر بالا رفت. سالیان زیاد به صفت سفیر کبیر و نماینده دایمی افغانستان، در سازمان ملل متحد با مسوولیت و علاقمندی کار کرد. عمکرد او در کارزار عرصهء دیپلوماسی از هر باب چشمگیر بود و بنابر ژرف فهم و میزان تجارب به وظایف خطیر دیپلوماتیک گماشته شد که از آن جمع؛ ریاست کمیسون تجدید نظر بر منشور سازمان ملل، ریاست کمیسون حقوق بشر، ریاست مجمع عمومی و ریاست اسامبلهء خاص سازمان ملل برای «نامیبیا» را میتوان نام برد. درین گستره او نماینده مردم و فرهنگ با وقار خاک حیرت بارش بود. کوشش های او به عضویت رساندن افغانستان، در سازمان های تحت اثر سازمان ملل متحد مانند «یونسکو»، «حقوق بشر» و «یونسف»، پیوستن به اعلامیه حقوق بشر و تحرک نقش کشور های شامل نهاد عدم انسلاک در عرصه بین المللی برازنده و ستودنی است. مسجل به اسناد موجود در آرشیف سازمان ملل متحد، استاد پژواک، مؤلف حق تعیین سرنوشت ملت ها که به آن «خود ارادیت» هم گفته میشود، میباشد. به سخن دیگر «حق خود ارادیت» قبل از کوشش های آن استاد، صرفأ به شکل یک اصل سیاسی شناخته شده بود. مگر در اثر عرقریزی وی منحیث حق مسلم ملت ها در منشورسازمان ملل قید گردید. شایان یاد آوریست که نماینده گی افغانستان در سازمان ملل متحد، به پیمانه ایکه در مدت تصدی آقای پژواک فعال، پر تلاش و درخشنده بود، در سالهای بعدی و حتی تا اکنون آن جلوه و درخشش را ندارد. حضور قوای متجاوز اجنبی در کشور از یکسو و تجرید افغانستان درجامعهء جهانی و نبود شخصیت پرکار و مستعد در رأس نماینده گی، موجب این همه عقبمانی و در جا افتادن آن نماینده گی گردید. در حالیکه با در نظرداشت فعالیت افغانستان در ایجاد نهضت عدم انسلاک، بیطرفی فعال سالهای پیش از ۱۹۷۸، فرهنگ کهن و موقعیت او در آسیای مرکزی، دلایل مقنع برای فعال بودن و داشتن موقف برازنده تر در آن سازمان تواند بود. آقای پتروس پتروس غالی که دو دوره سرمنسی سازمان ملل بود، در نامهء مورخ 15 جون 1995 نوشت: «سفیر پژواک با تحقیق و مطالعه در ساحهء کار و کارگر ملل متحد طی سال 1947 یکی از موسسین نظام خدمات ملکی این موسسهً جهانی بشمار می آید. وی برای کشورش افغانستان و برای موسسهء ملل متحد، منحیث یک شخصیت ممتاز به صفت سفیر و نماینده دایمی کشورش از سال 1958 بکار آغاز کرد. ما او را به مثابهء یک انسان دارای مهارت و استعداد های گوناگون بیاد خواهیم آورد. به حیث یک شاگرد طب، یک شاعر، یک روزنامه نگار، یک دانشمند و یک سیاستمدار، یاد خواهیم کرد که با لیاقت و کفایت به نفع جهان و کشورش خدمت کرد و هر دو از این مساعی وی مستفید شدند...».
سال ۱۹۷۸ که معنویت ستیزی در کشور ما رخنه یافت و در راستا های گوناگون جامعه فاجعه برانگیخت، استاد پژواک هم از وظایف رسمی کناره گیری ورزید. ولی عشق او به مردمش و محبت او با خاک نازنینش هیچگاهً کاستی نپذیرفت. در آن سالها، کار های در عرصه حقوق بشر در افغانسان، انجام داد که موجب خشم رژیم حاکم گردید. بناأ به سیل هموطنان مهاجرش می پیوندد مگر در غربت با علاقه به تلاش های وطنی خویش ادامه داد با وصف اینکه با مریضی دست و پنجه نرم میکرد، از مبارزه اش هرگز سوا نشد ۱ در آن سالها مقالات او در مطبوعات بیرونمرزی در پشاور، اروپا و امریکا به نشر میرسیدند. عشق به وطن، محبت به وطنداران و پشتبانی از مبارزه و مقاومت ملی مردم افغانستان چو اشعهء آفتاب از همه سروده و نبشته هایش میدرخشیدند. در امر مبارزهً پاک وطنی علیه قشون متجاوز شوروی از هم پاشیده، کمتر از اسم خاص و یا گروهی مشخصی نام برده است. کلمات جهاد و مجاهد در مقایسه با واژهً گان مبارزهً ملی، مقاومت ملی، مبارزین ملی و پیکار وطنی که مفهوم و دامنهء وسیع دارند، کمتر بکار برده است. از کدام تنظیمی جهادی، حزبی و سازمانی سیاسی از روی گرایش شخصی قدردانی نکرده، بل از هر گام وطنی، حرکت ملی و دسته جمعی پشتبانی میکرد. در گوشهء از یک مقالهء اش میخوانیم: در یکی از مقاله های گذشته این نویسنده به موضوع شناسایی مقاومت مردم افغانستان در مقابل روسیه و رژیم تحت حمایت آن در کابل اشاره کرده بودم. مراد ازین شناسایی، شناختن مشروعیت تنظیم مبارزین آزادیخواه افغانستان به سطح بین المللی است. مردم افغانستان و همه احزاب سیاسی آن به استثنای حزب (پرچم و خلق) با مداخله روس بدون مکث و درنگ مخالفت خود را اظهار کردند. روس برای سرکوبی این مخالفت ملی، به تجاوز مستقیم نظامی پرداخت و عملأ قشون خود را در خاک افغانستان پیاده کرد. این تجاوز با قیام و مقاومت ۹۹ فیصد مردم افغانستان مقابل شد و تا کنون بیشتر از هفت سال دوام کرده است.۲ در عرصهء مبارک فرهنگ و آفرینش هنری، کار های او همیش چشمگیر بوده از قدرت و استعداد شگفت انگیز بهره برده اند. در سرود های شعری او واژه هایی به کار رفته که از سچه گی زبانی و از عشق وطنی پیام میدهد. شعر های او در قالب کلاسیک وهم در جامهء نو با عظمت و سر افراشته اند و هیچگاه خواننده فرهیخته، سروده ای او را تفننی نپنداشته است. با وجود اینکه او به قلعهء شامخ ادبیات فارسی دری تکیه زد، بنابر شخصیت عالیش هرگز استادان خود را فراموش نکرد و آنها را با ارج و احترام یاد میکرد. " استاد بیتاب ملک الشعرا به ما درس زبان دری میداد. عمر وی دراز و آثار فیض وی عام و جاویدان باد."۳ استاد پژواک وطن و وطندارانش را همیش دوست داشت، قطع نظر از اینکه کدام اقلیم سیاسی به وطن سایه افگنده و افغانها پیرو کدام آئین بوده اند، او با مردمش بوده و در کنار آنها از لحاظ ذهنی ایستاده بوده است. او روان زندهً سرمدی داشت، شعر بی نظیر او به نام «مردان پارو پامیزاد» محبت پرخلوص او را به خانهء مشترک و سرشت رادمردانهء افغانها را تبارز میدهد. به گواهی برگ های زریرین تاریخ، حمله اسکندر مقدونی به افغانستان به منظور راهگشاهی به هند، زمانی صورت گرفته بود، که افغانها هنوز پیرو آئین هندو، بودا و زرتشت بودند. به پنداشت این قلم سرودهً «مردان پارو پامیزاد» کهنه گی و فرسوده گی ندارد و در هر برش روزگار، معرف فرهنگ افغانها است و از هر باب ناب و ستودنی. از استاد عبدالرحمن پژواک آثار ارزشمند زیرین به جا مانده و نهاد فرهنگی و انتشاراتی «پژواک» در شهر نیویارک ایالات محتده امریکا، در چاپ و نشر آثار او که تا حال اقبال چاپ نیافته اند، پیگیر تلاش میورزد:
۱ـ کلمه داره روپی، پارچهء تمثیلی به زبان پشتو، چاپ پشتو تولنه. ۲ـ آریانا، به زبان انگلیسی، چاپ لندن ـ انگلستان ۳ـ افسانه های مردم، چاپ کابل از سوی رادیو افغانستان ۴ـ افغانستان کهن، به زبان انگلیسی، چاپ لندن ـ انگلستان ۵ـ پشتونستان، به زبان انگلیسی، چاپ لندن ـ انگلستان ۶ـ دو مقاله مفصل در مورد مسأله و روز پشتونستان، به زبان انگلیسی، چاپ لندن ـ انگلستان ۷ـ پیشوآ، اثر جبران خلیل ترجمهء به فارسی چاپ کابل ۸ـ باغــبــان، اثر رابندر ناتهـ تاگور، ترجمهء به زبان فارسی چاپ کابل ۹ـ گلهای اندیشه، مجموعه شعری ۴ ۱۰ـ بانو بلخ، مجموعه اشعار دری و پشتو، ناشر موسسه پژواک، ۲۰۰۱ شهر پشاور ۱۱ـ الماس ناشکن، پاسخ استاد پژواک به شاعر انگلیسی ویلیام پت روت در رابطه با مبارزین افغانستان، موسسه نشراتی پیوند، شهر ویرجینیا ۱۹۹۶ چاپ دوم سال ۲۰۰۳ ۱۲ـ آواره، داستان نشر در رادیو افغانستان بعدأ از سوی مطبعه مشرقی در ولایت ننگرهار به چاپ رسید. ۱۳ـ گلهای کوهی چاپ مجله کابل، سال ۱۳۳۸ ۱۴ـ افسانه های مردم، مجموعه داستان های کوتاه، چاپ کابل، بعدأ در فرانسه به زبان فرانسوی برگردان و چاپ شده. ۱۵ـ حدیث خون، مجموعه شعری، چاپ پشاور. ۱۶ـ مهین من، مجموعه شعری، چاپ پشاور. ۱۷ـ احساسات و عواطف، مجموعه اشعار فلسفی. ۱۸ـ یک زن، داستان بلند. ۱۹ـ حوض خاص، داستان فولکلوریک در مورد حوض خاص سپین غر و چشمهء سلطانپور سفلی که نزد هندوان افغان دارای احترام بسیار است. گذشته از آثار که در بالا ذکر گردیدند، مقالات و سیمینار های زیاد از استاد والا مقام به جا مانده که تلاش و کاوش مداوم را میطلبند تا اقبال چاپ نصیب گردند.
با دریغ و درد، استاد گرامی عبدالرحمن پژواک شاعر، داستان نویس و دیپلومات بزرگ کشور روز پنجشنبه ۱۸ جوزای سال ۱۳۷۴ هجری خورشیدی مطابق ۱۹۹۵ عیسوی، در انده گاهء پشاور چشم از جهان پوشید. جنازه اش در قریهء باغبانی به خاک سپرده شد و به فردوس برین رحلت فرمود. کسی را که فطرت بود ایزیدی روانـــش بود زندهً ســـــــرمدی
و اینک دو قطعه شعر از آن استاد گران ارج:
یک خنده و خاموشی
بر خیز به ساغر کن ساقی می ناب اندر گویند بهار آمد تا کی تو به خواب اندر دی پیک بهاران گفت پیمانه دی پر شد بر خیز به کامش کن یک پیک شراب اندر وقت طرب عیش است اوان نشاط و سرور از زخمه شراب افگن در کاس رباب اندر از لاله طبیعت بین ساغر به چمن چیده آنقدر که می ناید هرگز به حساب اندر ابریق خورد بشکن مینای جنون پر کن حیف است ز هشیاری باشی به سراب اندر
حضرت اقبال لاهوری بیتی دارد، بدین مطلب: من بنده آزادم، عشق است امام من عشق است امام من، عقل است غلام من
استاد پژواک در ارتباط آن سروده است:
پــــیــــــــــام
من مقتدیی خویشم، کس نیست امام من بادار ندارم من، کسن نیست غلام من از روی و ریا رستم، تا قبلهء خود هستم رو سوی دل آوردم، آنجاست مقام من آداب رکوع من، خم کردن زانونیست بر سینه نهادن دست، نبود به قیام من من چشمهء خورشیدم، نه ماه فروغ اندوز محتاج به ساقی نیست، پر بودن جام من چون ثابت وسیاره، بر جایم و آواره بر جبههء هر کوکب، ثبت است دوام من با عابد فرزانه، از دور اشارت کن بر عارف دیوانه، بفرست سلام من ایکاش نمی بودم، انسان که نمیگردید اندیشه من پخته، در فطرت خام من " اقبال " غلامی بود، در بند امامی بود من بنده آزادم، کس نیست امام من " پژواک " ندای خود، هستم نه صدای غیر پژواک جوانان را، این است پیام من
۲۴ جون ۱۹۷۷ میلادی لندن، انگلستان ۵
رویکرد ها:
۱ـ ـ مجلهء آسمایی، شماره تابستانی ۱۳۷۶ خورشیدی، چاپ المان ۲ـ مذاکرات ژینو، مجموعه مقالات استاد عبدالرحمن پژواک، گردآورینده: محمد حسن ولسمل، ناشر افغان مجاهد اطلاعاتی مرکز، ۱۳۶۶ خورشیدی ۳ـ دانش نامهء ادب فارسی، جلد سوم ادب فارسی در افغانستان، به سرپرستی حسن انوشه، تهران ۱۳۷۷ ۴ـ سیما ها و آوا ها، مؤلف نعمت حسینی، صفحهء ۱۲۸، چاپ کابل سال ۱۳۶۷ خورشیدی ۵ـ مجلهء «راه» شماره اول سال اول صحفهء ۴۶ جولای سال ۱۹۹۴ چاپ المان
این مقاله برای بار نخست روز 28 ماه نوامبر 2004 در سایت فـــــردا اقبال چاپ یافت. اینک با ازدیادی خدمت تقدیم شد.
|