|
بازی گرگ و میش نوشته زال
پاکستان در دونیم دههء اخیر به اشکال مختلف به مداخله در امور داخلی افغانستان متهم گردیده و در هر عمل تخریبی پای آنکشور ذیدخل دانسته شده است. در مورد صحت نه سقم این مسأله بحث و تردیدی وجود ندارد. از کودتای ثور 1357 به بعد در همه رویداد های بنیاد برافگن و ویرانگر افغانستان، ردهء مداخلات پاکستان قابل پیگیری است. ضرورت نیست که در یک تحلیل سیاسی به ژرفای این موضوع پرداخته شود. واقعیت این بوده که پاکستان در مسایل کشور ما مداخله میکند ـ اما چرا؟ پاسخ به مساله خیلی ساده است. دولت پاکستان که بیش از 4 میلیون پناه گزین افغانستان را، در سالهای جنگ با قوای شوروی، در خاکش جاداد و خود را جبههء مقدم مقاومت علیه تجاوز شوروی نامید، حتا پیش از سقوط حاکمیت وابسته به شوروی، خواستار بازپرداخت خدمات خویش بود. شکی وجود ندارد که هیچ کشوری توانایی مداخله در امور کشور دیگری را ندارد هرگاه وسایل و امکانات آنرا در اختیار نداشته باشد ـ البته قدرت های بزرگ از این امر مستثنا اند. اما در بارهء وسایل و امکانات پاکستان باید گفت که آنکشور از حضور گستردهء مهاجرین و تنظیم های جهادی افغانستان در عرصه های مختلف از جمله ایجاد «ستون پنجم»، نفع فراوان برده و می برد. توضیح بالا رهیافتی دیگری را در بارهء چند و چرای مداخلات مطرح میکند که همانا نقش خود افغانها در فراهم آوری مداخله است. در روش و بینش متداول ما یک نوع ساده انگاری ای وجود دارد که پیوسته به جای یافتن علت، پشت معلول میگردند و تقصیر را در جای دیگر جستجو میکنند. اما باید دید که آیا بیگانه ها، بدون واسطه، به کشور ما تجاوز کرده اند و یا از میان ما کسانی و یا گروه هایی بوده اند، که در را به رویش شان گشوده اند؟ـ تاریخ دو سدهء اخیر ما سرشار از زدوبند های حاکمان، با قدرت های بیرونی بوده است. حال که به دیروز تا سده های دور نگاه شود نوعی شک هم در برابر تاریخ، هم سیاست و حتا بیوگرافی های سیاسی ما پدید می آید . اگر تاریخ گذشته را شور ندهیم، در دهه های اخیر چهره های زیادی در کشور ما موجود بوده اند که میشود آنها را جاده صاف کن های خارجی ها خواند. صرف در مسالهء جهاد، کسانیکه مردم را در نبرد علیه استیلای شوروی رهبری کردند خودشان پس از بقدرت رسیدن، قالین برای سیطرهء پاکستان گستردند. نتیجه اینکه ما خود ما مقصریم که بیگانه را راه داده ایم تا در مسایل داخلی ما دست اندازی کند. پس از این فراز باییسته است تا تاریخ معاصر ما پس از بازنگری به صورت نقاد باز تفسیر گردد. این بحث را نمیشود در چند سطر خلاصه کرد، بلکه کنکاش های جامعه شناسانه میطلبد، تا گره اصلی مشکل ما باز گردد. اما آنچی مربوط به سر و صدا های اخیر در مورد مداخلات پاکستان در امور داخلی افغانستان و نیز افزایش جنگها در مناطق مرزی دو کشور میگردد، قضیه را می توان در ابعاد گوناگون بررسی کرد: یکی در بعد تقویت روحیهء ملتگرایانه و اعتلای ملی در سیاست های کابل. افغانستان در مسیر دولت سازی و ملت سازی گام برمیدارد. برای بسیج ملی ضرورت است تا شور ملی ایجاد شود. شور ملی به «اندیشه رهنمای ملی» ضرورت دارد که جز ناسیونالیسم چیزی دیگری نیست. عناصری که میتوانند شور ملی را برانگیزند یکی هم دشمن واهی تراشیدن و ایجاد کردن ترس از مداخلهء بیگانگان است. بحث مداخله از نقطهء نظر حقوق بین الدول بحث چند جانبه است که نمیشود آنرا در مداخلهء یک کشور خلاصه کرد. با درک موقعیت مهم راهبردی افغانستان، راه کاهش مداخلات در امور داخلی کشور ما در دراز مدت، عبارت از گسترش دگرگونی های دموکراتیک در منطقه و همکاری های متقابل بر پایه ای حقوق برابر و احترام به حاکمیت و استقلال همدیگر میباشد. البته رسیدن به آن تا حدی خیالپردازانه است! بعد دیگر در جنگ علیه تروریستان خلاصه می شوذ. آنچی مربوط به تشدید جنگ قوای ائتلاف در سرحدات افغانستان با پاکستان و افزایش تلفات آنها می شود، تا هنوز این موضوع کمتر بر بستر قاچاقاق مواد مخدره مورد پژوهش قرار گرفته است. مطبوعات افغانستان همراه با دولت غوغای تشدید حملات طالبان با حمایت پاکستان را سر داده اند. به کسی پوشیده نیست که طالبان وحتا جنگجویان خارجی در چنین جنگهایی سهیم اند. اما مسالهء اساسی اینست که در جنگ های اخیر، گونه های برجسته ای از درهم آمیزی و همدستی طالبان با قاچاقچیان مواد مخدره و با حمایت مستقیم نهاد ها و سازمانهای سیاسی پاکستان را میتوان مشاهده کرد. این وضعیت نوعی استحاله یی را در ساختار طالبان به وجود آورده که بیشتر به تشکیلات شبه مافیایی مبدل میشود. اما شباهت ساختاری طالبان با سازمان های مافیایی مساله نو نیست. این «جنبش»؟! با اولویت دادن به اصل پنهانکاری حتا در زمان اشغال اهرم قدرت یعنی با پنهان نگهداشتن رییس یا ( Boss) و تشکیلات اصلی، اولین نشانه های از مافیایی شدن قدرت در افغانستان را متبارز ساخت. جای توضیح نیست که طالبان با حربهء مذهب به میدان آمدند و خود را مذهبیان اصیل لقب دادند. اما همین مذهبیان بودند که اول مسالهء کشت و تولید مواد مخدره را آزاد ساختند و وقتیکه مازاد تولید به وجود آمد، به جلوگیری و کاهش کشت آن، برای کنترول بازار جهانی پرداختند. این مقطع ای از دوران حاکمیت طالبان، از دوربین بررسی های کارشناسانه به دور مانده است. از دیگر سو، بعد از دههء 30 سدهء بیست، مافیاگری از مذهب در همه جا سؤ استفاده کرده است. این را هم در مافیای ایتالیا میتوان دید، هم در چین و جاپان و یا روسیه و بالکان. همچنان تحقیقات جامعه شناسانه در بارهء گروپها و احزاب زیر زمینی در سراسر جهان نشان میدهد که سازمانهای مسلح اغتشاشی در حال اختفا، بدون داشتن منابع غیر مشروع، به خصوص تجارت و قاچاق مواد مخدره و یا منابع قیمتی معدنی، توانایی زیست داشته نمیتوانند. بنابرین طالبان نیز از این امر مجزا نبوده و نیستند.حال اگر موضوع را از منظر دیدگاه های نیرو های ائتلاف بین المللی مورد ملاحظه قرار دهیم، میبینیم که آنها به دشواری مجوز مواجه اند ـ بدین معنا که نیرو های ائتلاف عملأ ، نه علیه بقایای القاعده و نه تروریسم بین المللی بلکه بقایای طالبان و باندهای مافیای مواد مخدره در جنگ و تقابل اند. کاتالیزاتور درگیری ها، خود قوای ائتلاف بوده است؛ زیرا ، در زمستان سال پار، برای پیشگیری از گسترش کشت مواد مخدره، به سم پاشی در مناطق پر حاصل خاشخاش در هلمند، ارزگان و کنر مبادرت ورزید، که سراسر بهار و تابستان 2005 به کانون های مقابله و رویارویی های خونین علیه آن مبدل گردید. این عمل قوای ائتلاف، در نهایت، خط صوری جدایی میان طالبان، قاچاقچیان مواد مخدره ، تروریستان بین المللی و نظامیان پاکستانی را، که همه از تجارت مواد مخدره سود های باد آور میبرند، از میان برداشت و آنها را به یک جبههء واحد تبدیل کرد . قوای ائتلاف، حالا باید با این حریف صف آرایی کند، که در یک سر آن دشمنان نامرئی (تروریستان) و در سر دیگر آن قاچاقچیان مواد مخدره قرار دارد.
|
سال اول شمارهً نهم جولای / اگست 2005