کابل ناتهـ، Kabulnath
|
نوشتهء دوکتور لطیف طبیبی
تحکیم جمهوری سوم در افغانستان
پیشگفتار:
اصطلاح تاریخی و سیاسی جمهوری سوم برمقطعی ازتاریخ ساختارسیاسی کشور فرانسه اطلاق گردیده است. ریشه اصلی تاریخی نظام جمهوری سوم فرانسه از سقوط ناپلئون وتبعید او در جزیره ی (البا) ایتالیا در قرن هیجدهم بوجود آمد. تشکل این نظام ثمره ای بود که از نتیجه ای جریانات روشنفگری اصحاب دایرۀ المعارف که رهبری فکری را در فرانسه در دست داشته اند، حصول گردیده است. البته هدف از اشاره پیش مقایسه ساختار های سیاسی نظام جمهوری فرانسه با نظام جمهوری کنونی افغاستان نیست. برای اینکه در فرانسه نظام سیاسی از نتیجه جریانات روشنگری به شکل «حکومت غیره دینی» به وجود آمده است و در افغانستان بر عکس جمهوری سومی را که بعد از بیست هفت سال جنگ و خون ریزی در چهارچوپ قانون اساسی جدید به همیاری حکومات امریکا و کشور های ارویایی سرپا کرده اند، جمهوری است(اسلامی). چنین نظامی با این نام و ساختار در افغانستان از نگاه تاریخی ریشه ی سیاسی نداشته است. ولی چگونگی ماجرای رسیدن به این جمهوری در افغانستان که در سی سال اخیر بعد از سقوط نظام شاهی و جنگ و خون ریزی بوجود آمده است، موضوع صحبت ما می باشد. به خاطرمطرح شدن مباعث سطحی جمهوری سوم و رخدادها کنونی افغانستان ، تصمیم گرفتم تا با اشاره ی به واقعیات تاریخی کشور، صحبتی سر جمهوری سوم افغانستان داشته باشم.
مطرح مسأله
براستی وقتی که کاستی های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی امروزی جامعه ویران ما بعد از سقوطه امارت اسلامی نیزحل نشد به ذهن و برخ پوهشگران افغان و خارجی خطور می کند که چرا این کشور زیادتر از نیم قرن در گردونه ی بسته چرخیده و از چنبره ی واپسمانی رهایی نیافت. به ویژه آنکه تحولات تاریخ معاصرافغانستان این را می رساند که زمینه ی ارتباطه گیری با ترقیات و تحولات جهانی در دهه بیست سده ی گذشته میلادی به سطح جهان سومی با قید و محدودیت های شبه جامعه نوین فراهم گردیده بود، که می توانست با دستاورد های نسبی به سوی نگرشی فرهنگی و اقتصادی بهره جو گردد. ولی نشد برعکس این کشور در جنگ و خون ریزی و یک رکود اقتصادی و خفقان اجتماعی و سیاسی فرو رفت. نا گواری این پدیده ای سیاسی و تاریخی با آستانه ای گذارشات بر گذاری از انتخابات ریاست جمهوری سوم اسلامی افغانستان از شبکه های خبر رسانی برخی از کشور ها به خوبی نمایان می گردید. مثلا برخی از گذارش گران اخبار می کردند که این اولین قانون اساسی افغانستان است. و این اولین انتخاباتی می باشد که در این سر زمین صورت گرفته است. و غیره وغیره. چنین قضاوت ها عادلانه نیست برای این که اگر ما با یک نظر اجمالی به تاریخ قانون گذاری در افغانستان مرورکنیم، این واقعیت به خوبی روشن می گردد که افغانستان خیلی پیشتر از برخی کشور های که مامورین آن ها ناظر انتخابات ریاست جمهوری سومی اسلامی ما بودند، دارای قانون اساسی بوده است که حتی در برخی از موارد ماده های درقوانین اساسی قبلی افغانستان گنجانیده شده بود، که در رابطه تعبیراز مواردی قانون جزایی از نگاه قانون مدنی پیشرفته تر از قانون اساسی جدید است.
دکترین سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین و دولت سازی در جهان محروم 1- در افغانستان 2- در هایتی
1ـ در افغانستان
درسده گذشته و به ویژه بعد از جنگ جهانی دوم چه در حوزه پژوهشی علوم اجتماعی و انسانی ، به خصوص جامعه شناسی و مردم شناسی، وچه در حوزه ای امور سیاست و دولتمداری، گرایش های مکتبی، اهمیت فراوانی داشت. هر پژوهنده ی جدی گرایشی آشکار به یکی از مکتب ها و یا گرایشات نظری را زمینه ی کار برد خود قرار می داد. و همچنان برخی از دولت ها با گرایشات مکتبی و سیاسی خاصی حکمفرمایی می نموده اند. بعد از سقوط شوروی سابق و آزاد شدن کشور های اروپایی شرقی و رشد الکترونیکی و نروم افزار های کمپیوتر و شبکه های خبر رسانی الکترونیکی جوامع استبدادی و بسته آهسته آهسته باز شده اند.
ولی در اضلاع متحده ای امریکا برعکس به خاطر بحران اقتصادی وتجموع پروسه مفاد زیادتر سرمایه به نفع شرکت های بزرگ، دولت امریکا با گرایشات سیاسی و مکتبی و مذهبی راستی برنامه زمامداری را در پیش گرفتند. سیاست دولتمداران امریکا در داخل تکیه با کلیسا است. ستم گرای حقوقی علیه اجتماع کوچکی از همجنس بازان زن و مرد که یک امر طبیعی است، پیشه سیاسی خود ساختند . این گروه که در کاخ سفید حکومت می کنند، ازجناح راست حزب جمهوری خواهان امریکا و تربیه شده گان دوران ریاست جمهوری ریگن اند. طراحان سیاست کنونی امریکا هر کدام زمانی را در رهبری شرکت های بزرگ نفتی وصنایع تولیدات اسلحه و ساختمانی گذشتانده اند. این گروه از لحظه نخست در روابط بین المللی روحیه سردی در مقابل نهاد های بین المللی جهانی، انسانی، محیط زیست و کشور های محروم از خود نشان داده اند. ازآنجائکه بحران اقتصادی مرحلوی پاشنه آجیل جوامع صنعتی است، با آغازامپراطوری بوش دوم اثرات بحران اقتصادی سهام شرکت های بزرگ فراملی در نیویارک ظهور می نماید. تاثیربحران اقتصادی موجب فروع رفتن امپراطوری در کثره بوجوه می گردد. حادثه ای یازده سبتامبر 2001 زمینه ی خوبی است برای عملی کردن دو باره ی سیاست های تهاجمی خارج از امریکا. از آنجائکه (امارت اسلامی افغانستان) به رهبری طالبان، که برخی از رهبران طالبان به رهنمایی های سیاسی دولت ایلات متحده ی امریکا تربیه شده بوده اند و طرحان فاجعه یازده سبتامبرنیویارک را درافغانستان جای داده بوده اند، از همه زودتر مورد سرنگونی دولت امریکا قرار گرفتند. برچیدن نظام امارت اسلامی طالبان یک ضرورت مبرم اجتماعی مردم افغانستان بود. از همین خاطر امپراطوری بوش دوم برچیدن نظام طالبان را به مثابه یک امرنیک می پندارد بعد از سقوط امارت اسلامی طالبان درافغانستان و به خاطر جاگزین کردن نظام نوینی در افغانستان، برخی از طرحان سیاسی دولتمداران امریکا دکترین( سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین) را مطرح می نمایند. این دکترین که در افغانستان نظر به شرایط خاصی زمینه عملی پیدا می کند. به عنوان پروسه دموکراسی برای افغانستان به نوعی از گرایش سیاسی دکترین نوین خود در جهان، مورد اجرا قرار داده اند. به باور دکترین(سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین) که در حلقه اقتصادی گلوبلایزشن که طرحان اصلی آن برخی از روشنفکران جناح راست دولتمداران فعلی امریکا اند. به این باور اند، که باید در برخی از کشور های محروم دولت ها از شکل سنتی به شکل مدرن تبدیل شودند. دولت های جدید وارد جامعه شناسی مدرن گردند. به باور این ها که دولت ها در برخی ازکشور های محروم دیگر نمی توانند بر قدرت سیاسی مستقر فقط به نیروی زور پایداربماند. بل که دولت های جدیدی جای دیکتاتوران را پرکنند. این دولت های نوین، به نوعی با توجیه اخلاقی نیز همراه باشند که از دید اتباع آن ها مشروع جلوه کنند. واگراین دولت ها در حلقه سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین که از حمایت دولت امریکا و بانک جهانی و شرکت های بزرگ برای سرمایه گذاری در بخش های منابع طبیعی شان بر خوردار باشند، درآن صورت این دولت ها قادر خواهند بود که بر اساس اخلاقی مشروعیت خود را از طریق آرای عامه که بنیاد و تکیه گاه اساسی قدرت حاکمه است، حصول کنند.اگردولت های نوین در برخی از کشور های محروم بر پایه چنین پروسه ی اجتماعی تشکیل گردند، در آن صورت در مقابل اتباع مشروعیت خود را استوار کرده می توانند. این پروسه باعث بالندگی اجتماعی و رشد اقتصادی برخی از کشور های محروم خواهد شد و از انگیزه و شدت احساسات تروریستی علیه دولت امریکا کاسته می شود. برای عملی کردن چنین دکترین استفاده از نیروی نظامی امریکا در خارج از سر زمین آن مانع نیست. مبارزه علیه تروریزم جهانی در افغانستان با سرنگونی امارت اسلامی طالبان آغاز شد و موفق هم بود. عملی کردن این دکترین در افغانستان بسیار ساده صورت گرفت. برای اینکه این کشور در سی سال اخیر به خاطر جنگ و خون ریزی توان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را از دست داده است. سقوط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در این کشور زمینه را فراهم ساخته، تا با پیاده کردن این دکترین در کشوری چون افغانستان نمونه ی بارزی از موفقیت این دکترین در جهان محروم نشان داده شود. در حالیکه درپشت تمام این نیرنگ های سیاسی بازهم در پروسه ی طولانی در افغانستان منافع اقتصادی نهفته است و آن صادرات گاذ طبیعی منابع آسیای میانه از داخل افغانستان است و بس. دکترین دموکراسی برای حهان محروم از جانب پاول ولفویز معاون وزارت دفاع امریکا وطراح اصلی حمله نظامی امریکا به عراق دریک گرد همایی بعداز دیدار او ازعراق در بهار 2004 در دانشگاه جان حابکن در ایالات مری لند ارائه گردیده است. همچنان صحبت از این دکترین بار ها از جانب ریچارد پرئل و معاون رئیس جمهور واشخاص بلند پایه دیگر قصر سفید نیزبه میان آمده است. این دکترین نو نیست در بین سال های 60 و70 سده ی گذشته برخی از کشور های اروپایی آرزوی روند دموکراسی برای جهان محروم را به سر می پرورانند، حتی به نوعی درفیصله نامه ای « کلوب روم» که بعد ها به آئین نامه بازار مشترک اروپا ختم شد، همچون یاداشتی ذکر شده است. البته هدف این دکترین از عصر پایه گذار اقتصاد لیبرالیسم توسط اندیشمند آن آدم اسمیت تا امروز به دور یک هدف مشخص دور می خورد و آن پروسه تبادله ی ناموزن مواد خام به نفع سر مایه های بزرگ کشور های صنعتی است اسقرارنظام سیاسی از طریق آرای عامه ای مردم نظریه نیکی است که مردم جهان محروم از صد سال است به خاطر این آرمان پاک خون داده اند.این اندیشه زیادتر از دوصد سال پیش در آوان طرح جمهوری سوم در فرانسه از طرف متفکر آن روسو بصورت مسئوده ای وظابف دولت در مقابل اتباع مطرح شده بود. بدبختانه که اکنون این نظریه نیک به مثابه ی یک نیرنگ سیاسی از جانب برخی از جناح راست حزب جمهوری خواهان امریکا برای کشور های محروم ارائه می گردد. واقعیت امر اینست کسانی که از مقامات دولتی امریکا صحبت از چنین دکترین می نمایند، نه ایشان باوری به گفتار خود دارند، و نه هم این گرو ازجمله ی بشر دوستانی اند، که یک لحظه غیراز تجموع مادی به نفع خود و شرکت های خویش به فکر مردم جهان محروم بوده باشند. بل این ها از جمله ی کسانی اند که از مدت بیست سالی که در مقامات دولتی امریکا کار می کنند، همیشه در جستجوی استفاده منابع طبیعی کشور های محروم بوده اند. هر کدام از این روشنگران جناح راست حزب جمهوری خواهان امریکا زمانی را در رهنمایی و کنترول چندین شرکت های بزرگ فراملی سپری نموده اند. پیاده کردن برنامه های سیاسی و اقتصادی این دکترین در کشور فقیری چون افغانستان به کمک و راهنمایی بانک جهانی صورت گرفته است. بانک جهانی و آسیایی نقش عمده ی درطرح برنامه های اقتصادی سیاست اقتصادی جهانگرای لبیرالیسم نوین در افغانستان دارند. چند روز پیش از انتخابات افغانستان بانک جهانی گذارش اماری و اقتصادی در باره اقتصاد افغانستان منتشر نمود. قرار گذارش بانک جهانی عاید ناخالص ملی فی نفر در افغانستان سالانه به 233$ دالر امریکایی رسیده است. بانک حهانی از این رشد اقتصادی ابراز رضایت نموده است. با در نطر داشت اینکه عواید گمرکات و صادرات و واردات به خاطر تسلط جنگسالاران در برخی از مناطق افغانستان هنوز در احصائیه ی مرگزی دولت افغانستان محاسبه نمی شود، با آن هم رشد اقتصادی چند ساله ای اخیر افغانستان که از برکت کمک های خارجی در این کشورسرا زیر شده است، افغانستان را از نگاه رشد اقتصادی از برخی از کشور های محروم افریقایی پیش گام تر ساخته است.آنچکه در اینجا بی درنگ باید اضافه نمود این است که هفتاد در صد از مجموع عواید ناخالص ملی افغانستان که در پیش ذکر شده ، ازتبادله فروش تریاک است واز این بابت بانک جهانی نیز نا رضایت های خویش را نشان داده اند 2- در هایتی
بعد ازافغانستان هایتی است. کشور هایتی نیز از جمله ی کشوری های واپسمانده ایی است که در نیم کره ی شمال واقع است. این کشورکه در زیباترین حوزه ای دریا غائب قرار دارد. از نگاه مبارزات ضد استعماری درقرن های هیجدهم و نوزدهم تاریخ پرافتخاری ای را دارد. چنانچه خوزی مارتی شاعر نامدار و مبارز کیوبائی گفته که ریشه تفکر و احساسات شعری من از مبارزات ضد استعماری دلیرانه هیتیان ریشه گرفته است. مردم هایتی مانند افغانستان که تاریخ معاصر بلاخیز ی داشته اند. دولت های بی کفایتی در آن کشور حکمفرمایی می کردنند. ا ین کشورپیوسته در دهه های گذشته در بحران سیاسی فروع رفته است. در آوان دوران اول ریاست جمهوری بیل کلنتون بحران سیاسی نظامیان هایتی به اوج خود رسید. بیل کلنتون پیش ازآغاز به حمله نظامی به هایتی، یک هیت را که متشکل از کلن پاول که از تبار هایتی است با جیمی کارتر به هایتی روان کرد. این هیت بعد از مذاکرات چند روزه دولت نظامیان هایتی را وادار نمودند تا ایشان تن به پناهندگی دادند وهایتی را ترک گفتند. جان برتنرانت ارستی یک کشش مذهبی که درکانادا پناهنده شده بود و در شهر منتریلا امرار حیات می کرد، روز گار به آن ساخت و عمر پناه گزین آن کوتا شد و واپس به حیث ریئس جمهوری هایتی به کشور خود بر گشت. از آنجایکه نصب کردن حکومت از بیرون، بدون همایه مالی طویل مدت و عاری از برنامه ی تغیرات بنیادی اقتصادی و اجتماعی در فقرزدگی کشور های محروم پایانی نمی دهد. طولی نکشید که در هایتی دوباره نا آرامی های سیاسی به خاطر نان شروع شد. بروز طغیان سیاسی این دوره هایتی در زمان حساس امپراطوری بوش دوم است. نا آرامی های سیاسی علیه دولت درهایتی درست در زمانی است که امپراطوری بوش دوم در آغاز جنگ عراق است. از جانب دیگردر کشور وئنزیلا هم کودتای نظامیان که به همایت دولت امریکا صورت گرفته و هم اعتصابات ساختگی کارگری که به کمک شرکت های بزرگ نفتی علیه ماتادور ضد امریکایی آن کشور هگو چاوش به را انداخته شده، به شکست مواجع گردیده است. با آنکه کودتا چیان در لحظه های اول در کره کاس موفق شدند و رئیس جمهور وئنزئیلا قصر ریاست جمهوری را ترک گفت، ولی بعد از چند روز رئیس جمهور چاوش به همایت توده ای کثیری ازمردم فقیردوباره قدرت سیاسی را در دست گرفت. شکست وئنزیلا برای مقامات امریکایی ناراحت کنده بود. از همین خاطر در هایتی دولت امریکا به زودترین فرصت داخل اقدام می شود. ارتش امریکا جان براتنرانت ارستی را از قصر ریاست جمهوری گرفته وآن را واپس پناهنده به یک کشور افریقائی نموده اند. و تعدادی از ارتش امریکا و کانادا برای نظم و آرامی در هایتی وظیفه اجرا می نمایند
نقش اقتصاد قشری در جمهوری سوم افغانستان
قرن ها پیش لوکرتیوس حکیم شکاک رومی می گفت: دولت مداران جدید آنگاهی موفق خواهند بود که برنامه عمرانی آن ها از آغاز هم از گذشته و هم آینده را در بر گیرد. پدیده ناگوار عمیق اجتماعی گذشته افغانستان که از چندین دهه بدین طرف عاری از توجه حکومات پیشین افغانستان بوده ، اقتصاد زارعین و تولیدات سنتی این کشوراست. پروسه طولانی جنگ و به ویژه در دوران طالبان محیط زیست و اقتصاد زراعین ضربه ی شدیدی دیده است. در نخستین انتخابات جمهوری سوم افغانستان زیادترین کاندیدات برای احراز کرسی ریاست جمهوری شرکت کرده بودند، ولی هیچ یک از کاندیدات ازعمده ترین و کهن ترین تضاد فعلی وآینده ی کشورصحبت نکرده اند. و آن تضاد عمده تولیدات سنتی ودهقانی ما است. برعکس مهندسان خارجی بازار آزاد اقتصادی کوشیده اند برای مرکزیت تبادله اموال وارداتی کالایی مصرفی خود، قشر خورد پایی شهرنشینی را که همواره مورد صحبت و معامله شان خواهد بود، دربرخی از شهر های افغانستان بوجود آورده اند. این قشر بزرکترین بهره تبادلی را در چند سال اخیردست برد کرده است. ولی توده ای وسیعی از زارعین تهیدست و اقتصاد دهات که سه چهارم جمعیت افغانستان دردهات زندگی می کنند و تا اکنون هیچ بهره ای از رونق اقتصادی نداشته اند، بدست فراموشی سپرده شده اند. یک نظر اجمالی به رونق اقتصادی چند سال اخیر این را می رساند که ثروتمندان ثروتمند تر شدند، زراعین و دهقانان سال به سال بدتر شدند. هر گاه حکمفرمایان جمهوری سوم به این پدیده توجه نکنند، این شکاف در چند سال آینده میان افغان های ثروتمند و تهیدست گسترده خواهد شد ودولت جمهوری سوم مانند برخی از دولت جهان محروم دیگردر آن فرو خواهد افتاد
فرهنگ قشری در جموری سوم افغانستان
امروز افغانستان در مسیر سیاست های اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین و یا اقتصاد آزاد قرار گرفته است. این دکترین اقتصاد آزاد که بر اساس کسب و کار آزاد و رقابت اقتصادی و تجارتی واصالت( اندیویدوالیسم) و ارزشهای مانند منفعت طلبی و خویشتن پرستی رونق گرفته است. این قشر نوپا با استفاده از شرایط و پشتبانی دولت افغانستان، توانسته تا دامنه ای تجمولات مادی و اشیایی تجملی غرب را در افغانستان گسترش دهد و موجب رونق بازار و تبادله و بالنتیجه سبب افزایش رفاه مادی برای یک عده ای محدودی انگشت شماری از افغان ها گردیده است. از جانب دیگر این ساختار ناموزون اقتصادی موجب شده است که اجتماع عرصه ای تاخت و تاز همین قشر نوی پایی گردد, که هیچ هدفی جز گرد کردن مال ندارند و برای رسیدن با این هدف باک ندارند. از اینکه یکدیگر را د دمنشانه بدرند و همنوعان خود را قربانی دالر های امریکایی سازند. در چنین جوامع که اقتصاد قشری در قالب اقتصاد جهانگرای لیبرالیسم نوین بدون پیشنه ی فرهنگی حاکم می گردد، حس بشر دوستی و احترام به ارزش های عالی اخلاقی و عواطف بلند پایه ای انسان نقصان گرفته و برخی از مردم در طلب سود شخصی با یکدیگر به ستیزو کشمکشی دائمی می پردازند. درافغانستان تا هنوز این روند اقتصادی پایه نگرفته است و ما هنوز در خمیر مایه های اولی آن قرار داریم نقش هنر و اد بیات دراقتصاد لیبرالیسم نوین در تاریخ طولانی افغانستان همیشه نظام های سیاسی مذهب و سنت را بیان کننده وضع طبیعی خانواده تلقی گرده اند. از همین جهت اشکال متفاوت هنر« سینما و تیائتر» در افغانستان در ده های گذشته از نظر پایگاه و ارزش گذاری اجتماعی به خاطرسانسور قدرت های حاکم با بر خوداری غیره واقع بینانه طرف بوده است. به ویژه در ربع قرن گذشته که نظام های سیاسی بر پایه ایدئولوژی در افغانستان حکومت کردند، فرهنگ اجتماعی از دیدگاه های دیگری مطرح بوده و هنر مندان ما به علت فقدان شرایط و اکثریت و اقتدار حکومت های خود کامه عرصه تاخت و تازی پیدانکرده اند و در انزوا بسر برده اند. هنرمندان تا زمانی که نتوانند حضوری ملموس خود را در فرهنگ جامعه پیدا کنند نمی توانند پیام خود را عملی سازند. در تاریخ معاصر افغانستان هنرمندانی بوده اند که آثارخویش را در خلوت خود خلق می کردند. آثارشان دارای ترکیباتی اصولی بوده، اما بعلت حضور نداشتن در جامعه و نبودن امکانات برای عرضه آثار، از انتقال بیان آثارشان محروم می مانده اند و بخشی دیگر، که جامعه می باشد از کار خلاقه هنرمندان نیز بی نصیب می گردید و لذا از این جهت استعداد ها و آثار هنرمندان و نویسندگان به بایگانی سپرده می شدند، تا کی و کجا بتوانند در دسترس عام قرار بگیرند حیات انسان ها مبتنی بر واقعیت است که در جامعه رخداده. آدمی دستخوش تحول و تکامل است و اندیشه و ادراک او نیز. ما اگر بگویم که افغانستان را درست همچنان می بینیم که بیست سال پیش، سخن به گزاف گفته ایم. نه افغانستان امروز همان افغانستان است، و نه ما همانیم که آنروز بوده ایم. نه اندیشه و احساس ما همانست و نه حتی اگر اراده کنیم چنین می توانیم بود. از این رو اگر بخواهیم چیزی بنویسیم آنرا چنان باید نوشت که بیان کنندة اندیشه و احساس امروزی ما باشد، نه آنچه را که دیروز می اندیشیدیم و احساس می کردیم. خوشبختانه اکنون یک عده از فرهنگ دوستان افغانستان توانستند با استفاده ار روند سیاسی سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالسیم نوین در جامعه فعالیت های فرهنگی و هنری چشم گیری براه اندازند. برای تباروزدادن به فرهنگ و هنر های سیاسی،اجتماعی، به کوتاه ترین زمان به جستجوی جا پا های محوه ی آرزو ها و پندارهای خود در جامعه آغازید اند، در این جا است که برخی از هنرمندان آهسته آهسته کوشیده اند تا درسیر واقعیت تاریخی شرایط معینی اجتناب ناپذیر آرزو های خود ذینفع گردنند. و خواهان استقرار حقیقت و نمایش قوانین عینی جامعه خود شده اند. حال فرق ندارد که تا چه اندازه ضعیف اند. و یا تا چه اندازه روشنگرا اند. خوشنختانه امروز در افغانستان عرصه های متفاوت زمینه های هنر مانند سینما، نقاشی، موسیقی، و داستان نویسی، شعرو... نسبتاً متحول شده که به هیچ رو نمی توان آنرا نادیده گرفت و بساده گی از آن گذشت. امروزهنردر افغانستان در عرصه های مختلف، با جریانی که مدعی احیای و جبهه گیری اجتماعی در مقابل حرکات ظالمانه ای نظا م های سیاسی پیشین صورت گرفته است، خود را در یک حرکت بالنده و پیشرو تباروز می دهد. این رشد از یک جهت حاصل و تاثیر پذیر از روند کلی تحولات جهانی و پناهنده گی ملیون ها افغان در خارج از افغانستان است. و از جهت دیگرشرایط خاص فرهنگی درون جامعه در حالت دگرگونی شدن است.اگر زمینه میسر گردد، امید می رود که برخی از خصوصیات عمده ای مرحله ای تاریک تاریخ ما توسط هنر روشن شود که شاید برای بیان بخشی از واقعیت های درون جامعه بکار آید. برای اینکه هر نظام اجتماعی در پروسه تاریخی خود خصوصیات مشابهی در افراد پدید می گرداند، لهذا در آفرینشن شخصیت های داستان ها خود هم خصلت های فردی و هم صفات عمومی ، قشری و طبقاتی را به حساب می آورد و نیز می پیوندد. یکی از مسائل عمده ای که برخی از روشنگران و هنرمندان افغان را در چند ده اخیر آزار می دهد، تضاد درد ناکی است که با رویکار آمدن متولیان مذهبی افغانستان، میان آرزو و واقعیت، یا میان استعداد افراد و امکانات اجتماعی وجود داشته و دارد. این مساٌله از نگاه روانی در اکثرجوانان قشر معاصر افغانستان نیز مطرح است. اگرزمینه اقتصادی و سیاسی برای برخی از داستان نویسان واقعی درون مرزی ما میسر گردد، و به توانند به خلاقبت های، تکیه بر عللی بکنند که حوادث مهم تاریخی معلول آن بوده است، و این خصوصیات نامجسم را به بهترین طرزی زنده سازند. به تریسم آدم های به پردازند که مایه ای اصلی این حوادث و گرداننده ای چرخ تاریخ بوده اند، پس جای شکفت نیست که چنین داستانی خود به خود مدافع از مردم ساده و زحمتکش و آزادی خواه زمان خود، با نیکی ستایش آمیزی یاد کند و با کسانی همدرد است که رگ های خون هر اقوام و ملت محسوب می شوند. و نویسنده ای داستان با چنین روش قلمی افگار و عقاید خود را زنده نگاه می دارد
نتیجه گیری:
زمانیکه در ختم این مضمون بودم که جمهوری سوم افغانستان از آرای عامه مردم افغانستان به رهبری آقای حامد کرزی نخستین ریئس جمهور، جمهوری سوم افغانستان برنده شد. از آنجائیکه فرهنگ دموکراسی به ما نو است ، هنوز تجربی ندارم و نمی دانم حکومت براساس انتخاب آزاد، ماموریت چند سالی است که ریئس جمهورآن اجرا می نماید. و این نوع حکومت با اشکال قدرت طلبی دایمی فرق دارد. لذا برخی از کاندیدات مخالف در شماره رای مردم افغانستان شک داشتند و بلافاصله بعد از انتخابات به شکت انتخاباتی خود اعتراف نکردنند. و شمار دو باره ای رای عامه را مجاز دانستند. مورور دومی شماره رای عامه ی مردم افغانستان هم نشان داد که انتخابات افغانستان با مقایسه با انتخابات امپراطوری بوش دوم در دوره دوم در امریکا، سالمتر ودرستتر بوده است در آخر می خواهم به روشنگران انسان دوست افغانستان بگویم ما نباید در شرایط کنونی افغانستان به پژوهش قشری اکتفا کنیم. بلکه باید در عمق جامعه افغانستان کنونی فرو رویم و اجزآ ترکیب کننده آنرا در دایره ی تاثیرات متقابل آزمایش کنیم. هر یک از این اجزای را مجزا ساخته و به پیگردی تاریخ حیات آن مشغول شویم. ما نباید در پژوهش خود سر افغانستان دیگر هرگز افغانستان را به عنوان چیزی منفرد که در چهار دیواری خود و بدون هیچگونه روابط محیطی زندگی می کند، نگاه کرد. بلکه افغانستان امروزی را به مثابه ی دستگاه بغرنج که در بوته آزمایش سیاست اقتصادی جهانگرای لیبرالیسم نوین قرار گرفته است مورد پژوهش و آزمایش نهاد. تورنتو. نوامبر 2004
********** |
سال اول شمارهً چهارده اکتوبر 2005