|
مادر تريزا! چرا به افغانستان نيامدي؟
ابريشم عاطفه در پيلهء تهمتها
صبورالله سياه سنگ hajarulaswad@yahoo.com
اگر تاريخ به جاي پنج حرف و پنج نقطه، چند ديو و چند فرشته ميداشت، ديوها به خاطر کين کهن شان همواره بالهاي فرشتگان را خونچکان ميساختند و اگر اين را در آبيي آسمان نمتيوانستند، در سپيدي کاغذ فراوان ميکردند و چرا نميکردند هنگامي که افاده فروش قلمي باشد لاي انگشتان شيطان؟
- "کارنامهء مادر تريزا يعني ثواب بي ثمر" (Time, September 15, 1997) - "مادر تريزا حتا متهم بود به همدستي با ديکتاتورها" (Newsweek, September 22, 1997) - "ميگفتند او هندوها را در بستر مرگ تغيير مذهب ميداد و عيسوي ميساخت." (Economist, September 13, 1997) - "اگر رسانه ها زن گمنامي را مادر پرآوازهء جهان نميساختند، او در دل کوچه هاي خاک آلود کلکته به مرگ تريزاي نه چندان ناموري ميمرد و پايان مييافت." (Guardian, September 14, 1997)
بيگمان، رنگيننامه هاي کاغذي، پرده هاي تلويزيون و اشتهارات روي ديوار تا بخواهيد ستارهء سينما، ملکهء زيبايي، رييس جمهور، قهرمان بکس و بليارد و شطرنج، و مهرهء سياست ميوانند ساخت؛ و اگر "مادر ساختن" به اين سادگي بود، کودکان گرسنه و نوازش نديدهء جهان سوم اينچنين دل افگار بر آستانهء سدهء ديگر سر نميگداشتند و دلخراش نميگريستند.
شهزاده چارلز، خانم مارگريت تاچر و رونالد ريگن که به خاطر جلوهء قامت افراشتهء "عاطفه" شان در برابر کمره هاي فلمبرداري پهلوي او مي ايستادند، يا به او Green Card تحفه ميدادند، هزگز نميخواستند اين گفته هاي خنجري را از حنجرهء مادر تريزا بشنوند:
- "من ميخواهم آدمها به مرگ بهتري بميرند." - "فقر جهان اول معادلهء نفهميدني تر از فقر جهان سوم است." - "گل گذاشتن بر گور انور خوجه در مقايسه با هدفي که من دارم، کار کوچکي است." - "پژوهشگران در کتابخانه ها به علت ناداري ميپردازند، وظيفهء من پرداختن به معلول در کوچه ها و انديشيدن به علت در خانه هاست." - "خانم تاچر! بايد بدانيد که شما بسياري از باشندگان لندن را به زيستن در کفنهاي مقوايي واداشته ايد."
اگر مذهب، فرمانبرداري و سرفرود آوردن در پاي خدايي باشد که زمين و آسمانها را آفريده با آنچه هست در آنها و مارکسيزم آموزش مبارزه در راه حقوق بيدفاعترين فرزندان تاريخ؛ هويت مادر تريزا را چگونه دريابيم؟ روح مذهب در پيکر مارکسيزم؟ يا جيوهء مارکسيزم در آيينهء مذهب؟ او در بارهء خودش گفته بود: "پنسل کوچکي استم در دست خداوند. او ميخواهد، من مينويسم..."
هنگامي که مادر تريزا به سويي ميرفت، ميدانستم آنجا فاجعه يي رخ داده است: سالها پيش مادر تريزا به خاطر نان دادن کودکان گرسنه راهي ايتوپي شد، باري براي قربانيان زلزله هاي خانه برانداز به ارمنستان رفت، از جذاميها شنيد و در خاک افريقا پا گذاشت، به خاطر کودکان اسراييل گزيدهء عرب راه سوريه و لبنان را در پيش گرفت، و بارها به خاطر بدبختيهاي گداها، نابينايان، زنان رها شده در نيمه راه سرنوشت، نوزادهاي ناخواسته، کودکان کوچه، فراموش شدگان و رانده شدگان، کره زمين را از سيدني تا نيويارک و ازلندن تا دهاکه پيمود و مرهم زخمي شد.
بدون شک در دوردستهاي کاينات، فاجعه يي اتفاق افتاده که مادر تريزا اينچنين با شتاب رفت. وقتي برگردد، از او خواهم پرسيد: آيا دامنهء بدبختيها تا آنجا نيز کشيده شده است؟
*** اشاره ها 1) مادر تريزا (نام اصلي: Agnes Gonxha Bojaxhiu) روز 27 اگست 1910 در مقدونيه چشم به جهان کشود و در پنجم سپتمبر 1997 در هندوستان جان سپرد. 2) اين يادنامه روز 27 سپتمبر 1997 در اسلام آباد (پاکستان) نوشته گرديد.
|
---|
سال اول شماره ششم ماه جون 2005