کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

کی بیشتر مسوول است، من یا تو، یا همسایه ها

یا اغیار شناخته و نا شناخته؟

 

 

 

فراتر از رفتار امریکا در افغانستان و خوب و خراب اعمال حکومت برسراقتدار در کابل و تمایلات سیاسی گروه های چپ و راست و میانه ـ یک حقیقت برتر وجود دارد که آن نیاز مبرم مردم عادی شهر و ده به آسایش روحی و جسمیست.

ما همه به چشم سر دیدیم که بازسازی و آبادی مملکت از فهم و فراست و تدبیر و تعقل خود ما پوره نیست و استعداد ویرانکاری ما به مراتب بر ظرفیت سازندگی ما می چربد. روزگار درین سی سال اخیر، به تک تک احزاب و سازمانهای سیاسی که مدعی پیشرفت کشور و رفاه و رستگاری ملت بودند موقع داد که درجهء شعور و کارآیی شانرا در عمران و آبادانی وطن شان بیازمایند. ولی هریک بلااستثنا چنان گلی به آب دادند که روی هرچه آدمکش و جلاد را که در گذشته به قدرت رسیده بودند سفید کردند.

یکی خلق خدا از پیش رو حلال کرد و دیگری از پس سر. یکی ساعد و گردن و کتف و بازو شکست و دیگری در ملاء عام خواهر و همسر و مادر رعیت را شلاق زد و زنده زنده در تنور انداخت.

این جنایات در مقایسه با قساوت چنگیز و تیمور و هلاکو به حدی استخوانسوز و وحشیانه معلوم می شود که آدم ناگزیر می شود برهفت پشت آن جهانخواران رحمت بفرستد.

خلاصه کلام اینکه ما هیچکدام اهلیت تامین حداقل رفاه اجتماعی را برای هموطنان خود نداشتیم و اگر وضع به همان منوال ادامه می یافت خاک افغانستان را به توبره میکردیم و به دریا میریختیم.

در پایان چنان فجایعی، یکی ایران را محکوم می کند و دیگری پاکستان را، یکی برف بام خویش را بربام تاجکستان می اندازیم و دیگری بربام ازبکستان. ولی قدر مسلم این است که هیچ دشمنی برای ما خطرناکتر از دیو درون خودما نیست. ما با صد دلیل به اثبات رساندیم که بی لیاقتی و ضعف شخصیت و تاریک اندیشی خودما، پای روس و امریکایی ها، جرمن، انگریز را به افغانستان بازکرد و اگر ما درک درستی از ایدیولوژی ها و معادلات سیاست بین المللی میداشتیم هرگز فریب نمی خوردیم و مغبون نمی شدیم.

باری از جلال آل احمد نویسنده معروف ایرانی مطلب جالبی در توصیف کشورش خوانده بودم که بیانگر اوصاف وضع ابتر ما نیز است. او نوشته است: " مملکت ما، مملکت کویرهای لوت و دیوار های بلند است. دیوارهای کاهگلی در دهات و آجری در شهرها، و این تنها در عالم خارج نیست، در درون هرآدمی نیز چنین دیوار هایی سربه فلک کشیده است هرآدمی بست نشسته درحصاری از بدبینی، کج اندیشی و کوردلی!"

آیا این اوصاف در حق ما صدق نمیکنند؟ بدون شبهه ما تا هنوز آدمهای، تک خطی، تنگنظر و کوتاه بین هستیم و محدودیت های زیادی ما را به اسارت گرفته اند. ما تا حال در درون، داره، پره، جنبه، تور گوند! سپین گوند! زندگی می کنیم و در اعماق قرون وسطی و قبایل و اقوام عصرحجر اظهار وجود می نماییم.

از ساز شکسته صدای بر نمی خیزد. اعمار جهان بیرون بدون عمران جهان درون امکان پذیر نیست.

در قدم نخست ما باید ناموزونی های دل و دماغ و اندامهای خود را برطرف کنیم تا به موزونی قد و قامت کشور خود برسیم.

جماعتی نابینا بدون عصا، ره به منزل نمی برد. به گفت امام جعفر صادق:

کسیکه بی بصیرت عمل می کند مانند پوینده ایست بر کجراهه که شتابش جز بر دوری اش نمی افزاید.

 

                                                      ***********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيست و دوم          فبروری 2006