|
داکتر اکرم عثمان
آزادی چیست و ما تا کجا آزاد هستیم؟
آزادی نوعی توانستن است. اما چگونه توانستن؟ شاید تا حال کسی دقیقأ این سوال مشکل را پاسخ نگفته باشد. ظاهرأ اگر ما قادر به انجام هر کاری باشیم آزاد هستیم. اما آیا آدمی که قادر به انجام هر کاری باشد یک دیکتاتور نیست؟ در آن صورت هیتلر، استالین و موسلینی آزادترین آدمهای دنیا بودند. تاریخ به ما میگوید که به دستور هیتلر و حزب نازی چهار ملیون سالمند و دو ملیون کودک را در کوره های آدمسوزی سوختاندند. و استالین در دوران زمامداری اش هشت ملیون انسان را از بین برد و حتی بربهترین رفقا و دوستان همعقیده اش نیز رحم نکرد. آیا پاسخ آنانی را که نه تنها آزادی بلکه حیات شان را به خاطر آزادی نامحدود آن ستمگران از دست دادند کی خواهد داد؟ عده ای عقیده دارند که آزادی واقعی در جنگل وجود دارد زیرا همه آزاد می خورند و می پرند و می آشامند. اما چنانکه میدانیم در جنگل نیز فقط زورمندان آزادند ـ آنهایی که دندان های تیز دارند و می توانند دیگران را بدرند و بخورند. آیا مفهوم آزادی همان دریدن و خوردن ضعیف تران است؟ جواب آهو وگوره خری را که خورده می شود و آزادی اش را از دست میدهد کی خواهد داد؟ تعداد از مردم به دنبال آزادی به جزایر غیر مسکون رفتند اما در آنجا به عوض آزادی به «تنهایی» رسیدند. آیا آزادی همان تنهایی است؟ به هیچ صورت نه. تنهایی یعنی هیچی و پوچی. در صورتیکه آزادی وقتی وجود پیدا می کند که خطر از دست دادنش مطرح باشد. شماری به این باوراند که آزادی در نظامهای دموکراتیک وجود دارد، زیرا که در آن سیستم ها قانون حکومت می کند و دولت ها نمی توانند بدون حکم محکمه کسی را مجازات کنند. اما در چنین سیستم هایی ملیونها آدم وجود دارند که مثل برده ها در فابریکه ها و کشتزارها جان می کنند و حاصل دسترنج شان به جبیب کامپانی ها و صاحبان سرمایه های کلان می ریزد و آنها نه تنها آزادی خود را از دست میدهند بلکه نشاط، آرامش روحی و آیندهً خانوادهً خود را نیز از دست میدهند. پس آزادی در کجا وجود دارد؟ ادیان آزادی را در بهشت وعده میدهند. اما بزعم عده ای اگر مرگ یک خواب ابدی باشد و زندگی در آن دنیا تکرار نشود، چنین وعده ای یک فریب نخواهد بود؟؟ بزعم آنها ایا بهشت آن دنیا توطئه های برای فقرا نیست که از بهشت این دنیا به خاطر سرمایه داران چشم بپوشند و هیچ به خوشبختی نرسند؟ برخی رسیدن به آزادی های سیاسی را آزادی میدانند اما بسیار وقتها آزاد نوشتن، آزاد گفتن، آزاد سفر کردن و آزاد انتخاب کردن، انسان معاصر را به آزادی نمیرساند. یک گرسنه اگر آزاد بنویسد، آزاد دشنام بدهد، آزاد انتقاد کند؛ کجا را خواهد گرفت؟ شاید آزادی یک سراب باشد، یا ستاره ای یک کهکشان دور یا یک خیال واهی، ویا شاید مقداری امنیت و نان بخور ونمیر و حق مشارکت در امور عمومی. به عقیده من، تا اندازه ای حقوق است که آزاد می کند و قدرت بی بند و بار است که آزادی را تباه می کند. اکنون که چیزی کم یک قرن از اعادهً استقلال سیاسی افغانستان میگذرد، باید پرسید که ما تا کجا آزاد هستیم؟ این یک سوال روشنفکرانه است تا نظر شما چه باشد؟
|
سال اول شمارهً دهم اگست 2005