کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ
 

 آرشیف
صفحات اول

 

دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

فن قصه

قسمت اول

قسمت دوم

 به قلم
محی الدین انیس

 

 

 

خوانده یا شنیده باشید که: ـ رومان، آدم را "خیالی" می سازد ـ وقت را ضایع می کند ـ مصرف عبث است

ـ خودکش بیگانه پرو می سازد...چه تهمت های ناشایسته نیست که به این فن اصیل نبسته اند.

نیمدانم آنکه گفته است رومان «خیالی» می سازد، مقصودش از این تهمت چه پوده؟ مگر نمی دانسته که قوی شدن قوهء خیال، مصدر چه تسهیلات و توفیقات در حیات مادی و معنوی شده می تواند؟ یا مرادش این است که عاملیت را در انسان کم میکند؟ در نوشته ها و تجاربی که را جمع به تعلیم و تربیه شده است چنین دلیلی نیست که مطالعه، هرچه باشد، شخص را عملی یا غیر عملی ساخته بتواند. مسئلهء عاملیت با نا عاملیت یک امر تربیه وی است انسان را از راه مطالعه، نه عامل میشود و تنبل، اگر یک آدمی را بیافیم که عاملیت ندارد این دلیل آن نیست که او رومان بسیار خوانده است یا اینکه قوهء خیالش زیاد است. این نا عاملیت او نتیجه تربیهء اتکالی یا دیگر نقایض تربیتی او خواهد بود. قوی شدن خیال راباید یک صفت خوب بدانیم. هرچه که این قوه را در ماه زیاد کند باید مورد توجه ما واقع گردد... رومان، بسیار ملکات انسان را غذا می دهد. در ان جمله "خیال" اوست و این صفت رومان می باشد.

در باب ضیاع وقت، بپرسیم که مصرف صحیح وقت چیست؟ همان است که یک قسمتش در دریافت و تماشا بگذرد (بلی "دریافت" با وسیعترین معانی آن ـ خواه حسی باشد یا شعری) و قسمت دومش در تطبیق و حاصل  گرفتن، خارج از این دو هر چه هست صرف عبث است. اگر یا این نظریه در باب صرف وقت موافق باشی، این را هم از من قبول کن که رومان یکی از عمده ترین و میسرترین و باریکترین وسایل تماشاهای حیات است. نویسنده ای که یک رومان می سازد در حقیقت قضیه شی را قضایای حیات را به ذریعهء چند شخصیت که در رومان می آرد از پیش نظر، بریت وار (رژه آسا) تیر می کند. آن هم به باریکترین رنگهایی که ممکن باشد. زیرا هیچ قالبی برای تعبیر و رسامی، فراختر از قالب "قصه" نه در قدیم بوده ونه تا امروز پیدا شده است. اگر قائل به فوائد بی پایان "سیاحت و سفر" باشی. این نظریه را هم بپذیر که مطالعهء چند رومان منتخب و متنوع جای نیم ویا بیشتر از یک سیاحت را می گیرد. پس به هر اندازه ای که دانستن شخصیات بش را لازم و ضروری بدانی به همان اندازه به خواندن رومان مایل باش.

باقی ماند یک تهمت باریک دیگر، باری این را هم خوانده بودم که گویا خواندن قصه، آدم را خودک بیگانه پرور می سازد. روحیه ای که چنین اتهامی از آن برخاسته قابل قدردانی است. این راه هم از باب تأکید، علاوه کنم که حرکت های گرمی که در مشرق زمین جریان دارد هیچ خطری در مقابل ان به اندازهء خودکش بیگانه پرست شدن، نیست. لکن عوامل پیداشدن این خطر چیزهای دیگری است که اصلأ به قصه و رومان دخلی ندارد. پیشتر گفتم که قصهء یک قوم آئینه مزامج عقلی و خلقی مجموعی و نیز فردی همان قوم است. نویسنده ای که طرح رومانی را می ریزد، قضیه یی را قضایای حیاتی قوم خود و با بشریت را زیر تحلیل و بحث قرار میدهد. پس مطالعهء این رومان ها اگر بسیار اثر کند اثر یک سف را خواهد کرد. شخصی که سیاحت می کند تأثیر سیاحت در تغییر مزاج قومی او بسته به اندازهء پختگی مزاج اوست آن کس که روحش از مزاج قومی خودش سهراب نباشد، بی سیاحت و بی مطالعهء رومان هم ممکن است "بیگانه" شود.

پس ما باید عوامل پخته کردن و به کمال رساندن مزاج ها و منظق های قومی را به دست آریم. از این راه که منطق ها و مزاج های عقلی و خلقی پدران خود را پیدا کرده عمومیت دهیم و ترویچ کنیم تا حلقهء دیروز و امروز نسکلد. این منطق ها و نمونه های مزاج عقلی و خلقی پدرها تنها پابندی به آن مزاج و ترویچ آنها و پیوستن دیروز به امروز نیست بلکه در عین حال اگر بنا به اقتضای زمان، حلاجی و اصلاح و تعدیل لازم باشد نیز باید بکنیم. زیرا هر منطق و عقلیت دیروز، امروز هم قابل قبول نیست.

گفته بودیم که قصه، در هر دور تاریخ، قالب ریخش اخلاقیات و منطق های عقلی بوده است. باید افزود که امروز هم رکن بزرگ ادبیات و تعالیم مردم ما "قصه" است. فرزند امروزی دهقان ما، میراث خلقی یا تعلیمات ذهنی که از پدر می گیرد عبارت از چند قصه است. این قصه ها منزلت تاپهء اخلاق و عقلیت دارد...

شاید کوتاه ترین تعبیری که اهمیت قصه را در ادبیات امروز نشان بدهد، این باشد که بگوئیم: "به همان اندازه که علم بی پایان نفسیات یا علم النفس، ما را از کوائف روحی انسان آگاه کرد به همان اندازهء "قصه" ما را از روحیات افراد و جامعه ها مطلع می گرداند." تا نویسندهء قصه، دریائی از علم النفس نداشته باشد. قطره ئی از قصه ریخته نمی تواند. قصه امروز مانند دیروز تنها پند و عبرت نیست. رسامی حیات است. یک قصهء امروز نمایش یک زنده گیست. در یک دفتر زنده گی، مفاهیم شعری و فلسفه و حکمت و تلخی و شیرینی ـ و شادی و غم و پیروزی و شکست ـ و معانی دیگر چه اندازه گنجائی دارد؟ همه ان مفاهیم و معانی در یک قصه می تواند موجود باشد. باز چون یک قصهء خوب باید به حقیقت نزدیک و از تخیل تا حدی دور باشد به این سبب می بینیم که قصه نویسان بیش از دیگر اهل هنر و فنان ها با طبقات مختلف خلق آمیزش و اختلاط دارند. در اثر همین ارتباط ها، حاصل فکر و خیال نویسندگان قصه نقل مطابق اصل می شود. خواننده در وقت خواندن کی قصه نباید خود را در میدان خیال بیند و آنچه رامی خواند خیالی پندارد اما در عین حال باید خواننده در قصه ئی که می خواند چیزهایی را ببیند از پشت شیشهء خیال و چشم تیز نویسنده قصه باشد. در قصه همان اندازه از خیال می توان استفاده کرد که در شعر.

قصه های دیگران را که در عرف و عادات با ما شریک نیستند و از ما دور اند نیز باید خواند زیرا اثر یک سفر را دارد ئ تماشایی است و بر شناخت و فهم و اطلاع ما می افزاید. اما باید ادعا کرد که رومان نویس ما هم پیدا شود تا روحیات و حیانیات ما را رسم کند و در پیش نظر ما بگذارد. مبادا به سبب نداشتن چنین رسامی حیات را به تماشای دیگران بگذرانیم و خود را هیچ نبینیم. پایان

 

                                                      ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً هژده              دسمبر  2005