کابل ناتهـ، Kabulnath
|
صادق دهقان
سایه خیال من
آفتاب سرزده به کلبهام آمد و به هم ریخت موسیقی فقر مرا تا دیگر پارههای نان با پینهی دستان قافیهی شعرها نباشند، ولی چه خیالِ کودکانهای؛ خلوتِ مرگِ من عمری به درازای آفتاب داشت.
خوابِ اهريمني
خواب ديدم نگاهِ خستهام به دشنهی ستيزِ اهرمن ز قصههاي كور و كژ نهادِ مردگانِ بيحيا خلاص گشته است ولي خداي لحظهها به رسمِ دور و پيرِ خويش مرا از اين فسانهی سپيد رهاند و باز « روز از نو روزي از نو».
*********** |
بالا
سال اول شمارهً بيست و يکم جنوری/ فبروری 2006