کابل ناتهـ، Kabulnath
|
سروده ی از کاوه شفق آهنگ
قصـــــــــــه مکرر
دلم گرفت ازین قصـــــــــــه مکرر شب هزار لحظه گذشت و دوباره شد سرشب
نگاه پنجره فریاد بی صداییــــــــــهاست نکرد شکوه کسی از زبان خنـــــجرشب
الا قلم زن تاریخ شهر بی فـــــــــــــــردا سیاهنامهء تو کی رســــــــد به آخر شب
خیال بیشه ز غوغای نور گشـــــته تهی بروی باغ چه سنگین فتاده پیــــکر شب
چه وحشتی که سحر راه خــانه گم کرده چراغ میکدهء عشق مرده در بر شــــب
هزار رخنه به دیوار این قفـــــس جوشد بهار باره نسيمی زنــــــــــد اگر در شب
فرانکفورت 20.01.1998
*********** |
بالا
سال اول شمارهً بيست و دوم فبروری 2006