|
کرهٴ زمين سروده ای از هژبر شینواری
هی! تو کی هستی؟ از کجا می آيی؟ من؟! من از ديار مزدک می آيم زخمی با پرچم شکستهٴ بابک می آيم از آنجا که نوشيروانش عادل نيست
نوبهاری در آتشکدهٴ دلم، خون زردشت در رگانم جاريست در پژواک لحظه ها طنين اناالحق ام تا هنوز باقيست ديروز رستم و سياووش کاوه و آرش در کنارم بودند رحمان و ختک حمزه و مومند همره و يارم بودند. ديار من ديار احمد و محمود در غربت و در سردی ياس مرا معبود. از سنگ سنگ و دره هايش از دشت و داغ لاله هايش از خواب سبز دريا و از شکوه سرد يک رويا قصهٴ مرا بپرس
من مسلمانم يهود، هندو زردشتی، بودايی از کيش مسيحا مرا آيين است پدرم مهر مادرم پروين است آن سرخپوست عقابين چشم چشم ديگرم آن دخت سياه تر از زلف شب قلبش درون سينهٴ من ميتپد و آن فرزانه مرد که از آنسوی ديوار چين می آيد برادرم نه اشرف مخلوقاتم نه اين جهان صرف جولانگهٴ سمند من بايد اين کرمک شبتاب و آن هژبر تيز دندان هم آشيانهً من شايد و تو ای دو چشمانت آبی آسمان خونت به رنگ خون من درد اندوه و ياس مان يکسان نام من همنام تو همنام او واژهً انسان ديگر مرا مپرس از کجا می آيم ميهن من کشور توست ديار اوست کرهٴ زمين.
هژبر شينواری ٣ اپريل ٢٠٠٣ ، کانادا
|
---|
سال اول شماره پنجم نیمه دوم ماه ثور نیمه دوم ماه می 2005