کابل ناتهـ، Kabulnath
همدلان کابل ناتهـ |
تاكستان آفتابسوخته
صبورالله سياه سنگ
و من از ارتفاع قامت بيباك هر ساقه كه چون فرياد سوي آسمانها ميرود بالا به ياد ريشهء اندوهگين خفته اندر خاك چنين با خويشتن تكرار ميگفتم: "سپيداران همقامت و ناژوهاي همسايه سيه پوشان همدردند"
ولي با ديدن هر انحنا در چوبه هاي تاك ميپرسم: "مگر در ريشه هايت هيچ ماتم نيست كه فريادت گهي قامت نيفرازد؟ بگو با پنجه هاي باز هر برگت كدامين قصهء شادي خود را ميكني آغاز؟ و يا فريادهاي جاري تو رو به سوي چارسو دارد؟"
و تاكم ميدهد پاسخ كه من با شيون پنهانيم با گريه هاي شيرهء انگور در ميناي آدمها همه ميخوارگان شهر را يك جنگل فرياد ميسازم و با مرگ جوان_ ساقي به پاي خم تمام منحنيهاي غمم را قامت شمشاد ميسازم
[][] بهار 1988
************** |
سال اول شمارهً هژده دسمبر 2005