به جايی ميروم اما نميدانم کجا،
اينگونه آواره؟
نميدانم، ولی شايد برای من به اين
زودی شقايقها نميخندند
و هد هد برنميگردد
پرستوها شما بيهوده ميخوانيد
تلاش و جستجو تان را رواق خانه
پاسخ نيست
خدا را دست برداريد ازين ديوار و
سقف و پشت و پهلوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
نميدارم، به تو باور نميدارم
به تو ای فصل بيفرجام يلداها به
نام مستعار موسم سرما
که در نقش دگرگونه، زمستان در
زمستان، چهره ات تکرار ميگردد
ترا چون عکسی اندر آب
-
وارونه -
زمينت باژگونه، سقفها پايين،
تو گويی
خواب ميبينم
چی مانده استت دگر برجا ز نسل
کبکها و اسپها وز تخم گلهای لب دريا؟
هلا آتش گرفته سرو آزاد و چنار و
بيد و ناژوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
تو ميدانی
چرا ای خاک آزادی
ترا در خلوت و در جرأت آيينه ها
ديدم
سرايت خندق خون است و خندق ناکران
پيدا
به جای عشقه پيچان، پيچ افيون رفته
و تابيده تا بالا
چی فرقي هست
ميان شهريان کوچ بر دوش عرق آلود
سرگردان
و خيز ماهی بريان - ز متن تابه -
سوی کورهء آتش؟
مسافر تا کجاها ميرسد با قايق
اسفنجی و بشکسته پاروها؟
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
ترا ای ايستگاه تيشه و گردن!
ترا ای شاهراه چکمه و گرده!
به هر کنجی تبر بهر چنار و ماشه ها
در حسرت انگشت
تمام شهر گورستان، تمام خشمها
در مشت
سراپا سنگ قبر و توغ و شمع و پنجه
و شيون
دگر ماتم
پی ماتم
کرانه تا کرانه خون، و اندوه و
شقاوت تا فراسوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
ترا ای لوح ناپيدا!
ترا ای هفتهء هفتاد شب،
تاريک، بيفردا
ترا ای هر کنون و لحظه و امروز چون
ديروز
ترا، ميپرسم اي تقويم:
کدامين دست، دست ناپديدار جذام
آلود، بنوشته است؟
تو پنداری چنين تقدير رسوا هيچ
اندر ناکجايی هست؟
نه نيلوفر پگاهی ميشگوفد، نه به
شام تار، شب بوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
نيايش را کسی جدی نميگيرد
تو گويی آيت الکرسی بيرون گرديده
از قرآن
شنيدستم کسی گفته که رستم رفته از
شهنامه ها بيرون
نه مژده ميکند مان خوش، نه ماتم
ميفزايد غم
زمين سخت، آسمان دور و هوا تا عرش
باروتی
نه زمزم بهر ما پاک است و نه گنگا
به هندوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
به جايی خوانده ام، اما دگر باور
ندارم
دگر باور نميدارم که حجم قلب
پرخونم، به قدر مشت من باشد
دلم تنگی گرفت از اينهمه جغرافيای
قطعه قطعه در تاريخ
دلم تنگی گرفت از قطره ها وز جويه
های خون روی دشت،
روی سنگ
تو ميدانی
تو ميدانی، ترا ميپرسم، ای مادر:
گروپ خون من آيا نخواهد بود همگون
بهر زخم سينه های بره آهوها؟
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
به سويی ميروم فرسنگها، اما خلاف
چرخهء ساعت
به راهی ميروم در امتداد کوچه های
کاغذين بر صفحهء تاريخ سوی شرق
تو ميپرسی درين پشتارهء
سنگين من آيا چه خواهد بود؟
سپيدی ميبرم با خود، براي چهرهء
چنگيز
و سيمای جهانسوز و هلاکوها
خدا حافظ گل لاله - خدا حافظ
پرستوها!
وزان پس باز ميگردم،
به آهنگ دگر رفتار خواهم کرد
به جايی ميروم کانجا نباشد آدمی
معتاد آهنها
نميخواهم دگر بينم ز قلب خاکها و
سنگها دزديدن الماس،
لعل و لاژورد
و يادگار
رفتگانم را
به جايی ميروم کانجا نباشد
نابرابر، کج، ترازوها
خدا حافظ گل لاله!
خدا حافظ گل لاله!
خدا حافظ پرستوها!
خدا
حافظ پرستوها!