کابل ناتهـ، Kabulnath
همدلان کابل ناتهـ |
پارچه شعر زیبای از شهید علامه سید اسمئعیل بلخی
آزادی
در دشت عراق آمد، چون رهبر آزادی آزاد و دلیر رزم، آن سرور آزادی بارمیز تبسم فاش، می گفت، به این معنا امضای من از خونست، در دفتر آزادی آری، چه عجب رمزی؟ خواهد که توان افگند در کاخ فلک نقش، سرو سر آزادی تا رفت گلوی من، بر خنجرت ای گردون! بر مادهء استبداد، با خنجر آزادی عباس و نشاط شب ، بر نافهء طوفانها در نشط فرات آمد، آن لنگر آزادی از زیر بم اسپان، قاسم به عروسش گفت با یاد تو خوابیدم، در بستر آزادی اکبر دم جان دادن گفتا که پدر خونتن باش سیرآب بگریدم، از ساغر آزادی از جوشش خون روست، در آب و گل بلخی شور شر آزادی، تا محشر آزادی
مخمس بر غزل
بزرگمرد شمس الدین محمد حافظ شیرازی
خدنگ مژگان
ایندم که یار قاتل جان فگار ماست مژگان خدنگ کرده و در فکر کار ماست شیع کند به کشتن ما، هرکه یار ماست «ماعاشقیم در کشته شدن افتخار ماست» «شمشیر تیز عشق نشان مزار ماست»
امروز گر به دیده مردم ملامتـیم فردای حشر ما شفاعای قیامتیــــــم مردانه وار عازم رزم شهادتیم «ما با وجود سنگ ملامت سلامتیم «گویا که سنگ های ملامت حصار ماست»
بهر طمع به خلد، چو آدم نمی روم بر چرخ، همچو عیسی مریم نمی روم بر سیر جام حادثه، چون خم نمی روم «بی زخم تیغ عشق، ز عالم نمی روم» «بیرون شدن معرکه، بی زخم، عار ماست»
زاهد به مسجدم، پی آزار می برد مطرب، مرا به خانهء خمار می برد عشق آخرم، به حلقهء ابرار می برد «مار کشید یار، سوی دار می برد» «ساقی! بیار باده، دم گیرو دارماست»
ایدل! بیاو عزم سفر، سوی یارکن جان در رهش نثار کن و افتخار کن بلخی! زر وجود توکامل عـیارکن «حافظ! حجاب این تن خاکی نثار کن» «جانان بغل کشوده و در انتظار ماست»
************** |
سال اول شمارهً هژده دسمبر 2005