کابل ناتهـ، Kabulnath
|
نوروز توامسال چه آوردی باز؟ گم شد از میهن من رنج والم؟ اشک رخسار یتیمان خشکید؟ زخم چرکین بدن های نحیف یافت شفا؟ آن شکم گرسنه ها سیر شدند؟ نقش جان سوز جفا پاک بشد؟ خنده باز آمده؟ بر لبان ترکیده؟ خاطر کودک افسرده شاد گردید آیا؟ قصه آورده ای از خانۀ ما ؟ از خانۀ همسایه؟ از کوچۀ ما؟ بود دیواری آباد؟ در ها بر جا؟ ما شنیدیم که مشتی رهزن, جمعی مزدور؟ بربودند همه دار وندار مردم ! کوچ بردند همه قافله ها ! ز آشنایان قدیم نیست دیگر اثری ! فلک از جور زمین گریه نمود زجفای فلکش کوه بلرزید ! اما ! اما! سبزه ها باز بروید به چمن شاخه ها مرگ زمستانی را به فرا موشی خواهد داد زندگی باز بگیرد از سر! لاله روید به بیابان مزار ارغوان رنگ کند کهساران رمز دیرینۀ هستی گوید با زبان نوروز: بگذرد سردی دی بشکند یخبندان صبح روشن ز پس شب آید شب پرستان بروند
دوستان جشن بگیرید شما روز نوروز
آلمان پنجم مارچ ١۹۹۸
*********** |
بالا
سال اول شمارهً بيستم جنوری 2006