کابل ناتهـ، Kabulnath
|
میرزا محمد اکبر صابر
غزل
نالان و گریان
آمدم تا از عدم نالان و گریـــــــــــانم چرا بار بر آیینهء خود محو و حــــــــــیرانم چرا ساکن بیت الحزن گر نیستم بینش چه شد داغ حسرت برجگر زانماه کفـــــــــــــانم چرا عندلیب و فاخته یا سرو گل پیوست و من خارغم بشکسته بادل در گلســـــــــــــتانم چرا در خرابات عالم رفته نام خبـــــــــــــری پس به عکس خلق عبرت خورده خندانم چرا تنگدل تاکی درین ویرانهء اســــــکندری نیست یارب راه بر ملک سیلمانــــــــــم چرا دستگاه عشرتم را همچو کاهــــی باد برد کشتی سامان شد و در بحر طوفــــــــانم چرا
خوب میدانم که از بارش جدا افتاده کیست صابر اخر اینقدر مفتون جانــــــــــانم چرا
************** |
سال اول شمارهً هژده دسمبر 2005