کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

مهتاب ساحل

    

 
نقطه

 

 

مچاله‌ام در خود به کنج دنج این زندان
غمگين و خاموشم شبيه «نقطه»‌ی‌ پایان

در من زنان بی‌شماری خودکشی کردند
گشته‌ست گورستانِ در آرایشم پنهان

میخ است چشمانم، مرا کوبیده بر دیوار
تیغ است خونم می‌دود سرتاسرم، برّان...

مثل جنينی می‌خورد جان مرا عمريست -
بغضی كه مانده يادگارِ حضرت جانان

در كهكشان‌ها لاكت مرغوب الماس و
مهتاب مانده بين آن از دار آويزان

برگی كه بيدش می‌دهد برباد می‌رقصد
با بی‌خيالی در ميان آتش و توفان

آیینه می‌گرید، گمانم باز تب دارد
لب می‌گشاید روبه‌رویم باز از هذیان:

«ای روح سرگردان، سرگردان، سرگردان»
خود را بغل كن، جمع کن چون «نقطه‌»ی پایان.

مهتاب ساحل

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۵۳      سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           دلو   ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی    اول فبوری  ۲۰۲۰