کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

دکتر نصیر آرین

    

 
دکمه‌ی آغازین و گامِ نهایی عشق،
معلق در میان سوژه/آبژه و زیبایی‌/ مَیل(طعم)؟

 

 


گیزو(Guizzo)، اصطلاحی است ترجمه‌ناپذیر و گریماس آن را به‌لحظه‌ای اطلاق می‌کند که ماهی‌ِ کوچکی، لرزان از آب بیرون می‌پرد و درخشش نقره‌ای را می‌آفریند که در آن برق نور و رطوبتِ آب در هم می‌آمیزند.
آن‌چه در گیزو مهم است، ناگهانی و غیرمنتظره‌بودنِ آن است که مولد یک واقعه‌ی زیبایی‌شناختی می‌گردد. گاه، منشأ گیزو سوژه است از همین‌رو چشم‌های عاشق، تابِ تحملِ شدّتِ درخشندگیِ زیباییِ معشوق را ندارد، و گاه منشأ گیزو آبژه است که خیرگی‌ِ چشم‌های عاشق جای خود را به‌افسونگری آبژه یا زیبایی معشوق می‌دهد و افسونگری و حضور او منشأ جریان زیبایی در چشم سوژه می‌گردد.


خوب، حالا که با این توضیح به‌یکی از پرسش‌ها پاسخ دادیم که برای به‌جرقه درآوردن عشق، کلید یا دکمه‌ی دوسویه وجود دارد که گاه به‌گونه‌ی منحنی یا موازی، سوژه یا آبژه و گاه هم به‌گونه‌ی توأمان هردو، کلیدِ سَیَلان عشق می‌شوند. حالا عشق، واقعاً وارث زیبایی‌ست یا خادم میل؟ محضِ حضور و خطورِ زیبایی در بافتِ جهانِ عاشقانه، عشق را به‌آرامش می‌رساند؟ یا توسل به‌میل و طعم؟ این پرسش را با پیش‌فرضِ خودتان داشته باشید.


و حالا در هر عشقی چه عارفانه و لاهوتی و چه انسان‌گونه و ناسوتی، نوعی تعاملِ تراحسی وجود دارد، تعاملِ تراحسی، امکانِ انتقال از یک حس به‌حسِ دیگر است. نگاه، اولین تیری‌ست که از سوی سوژه(عاشق) به‌سوی آبژه(معشوق) رها می‌شود و می‌رود تا بی‌نهایتِ آبژه. نگاه، کنشِ سوبژکتیو است، یعنی عاملِ نگاه، سوژه است. در آن سوی ماجرا آبژه و در معرض حس بینایی سوژه قرار دارد، پس تجلیِ صوری واقع می‌شود و به‌قول پالومار، پیشِ روی هر تجلی صوری، میل قرار دارد و تجلی به‌پیش‌رفتن خویش ادامه می‌دهد تا جایی که آبژه را لمس کند و دقیقاً این‌جاست که واقعه‌ی تراحسی به‌فعلیت در می‌آید، زیرا نگاه و حسِ دیدن با لمس یا حس لامسه در می‌آمیزد. حس لامسه به‌قول گریماس، «تجلی صوری وصال» است، زیرا تضادِ تخیل و واقعیت به‌یگانگی می‌رسند و از درهم‌آمیزی این دوحس ما به‌چیزی به‌نام وصال وصل می‌شویم. پس تا این‌جا نتیجه این‌که نگاهِ سوژه منتهی به‌تعامل و انتقال حواس می‌شود و تضادها را به‌یگانگی می‌رساند و وصال را ممکن می‌سازد.


حالا اگر زیبایی را از لاک سنتی آن درآوریم و آن را به‌مثابه‌ی «نظام زیبایی‌شناختی تلطیف» و پساکلاسیک پیش چشم قرار بدهیم، «زیبا، در تعامل با سوژه و آبژه و در رابطه‌ی حسّی شکل می‌گیرد و سپس محو می‌گردد، زیبا، نتیجه‌ی دریافت زیبا یا زیبادیدن است و به‌گونه‌ی کلاسیک منجمد و سنگی نیست. یعنی زیبایی خصیصه‌ی سرشتین آبژه نیست، بلکه به‌گونه‌ی سیّال در میان سوژه و آبژه معلق است. در «نظام زیبایی‌شناختی تلطیف»، زیبا به‌همان سرعتی که شکل می‌گیرد به‌همان سرعت نیز ناپدید می‌گردد»، زیرا رسیدن به‌وصال کنش سلبی دارد و چیزهایی را از ما می‌گیرد. وصال، ساده‌ترین کاری که می‌تواند انجام بدهد، محو و ناپدیدارکردن زیبایی‌ست، زیرا زیبایی، امر مریی و دیداری‌ست، اما برای وصال، سوژه از حس دیداری به‌حس لامسه؛ که تجلی صوری وصال است منتقل می‌شود، بنابراین حس بینایی‌ای وجود ندارد که زیبایی در برابر آن به‌منصه‌ی حضور درآید، پس آن‌چه در این میان به‌جا می‌ماند میل و طعم است که فرزند خلفِ همان نگاهِ نخستین است و گام نهایی پدیده‌ای به‌نام عشق و این نگاهِ نخستین، در واقع «عبور از پادشاهی زیبایی به‌جمهوری طعم و میل» است.


 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۵۱      سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           جدی   ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی    اول جنــــــــــــــوری  ۲۰۲۰