کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

مهتاب ساحل

    

 
سروده‌ی تازه

 

 

همسرم نام کوچکش سرباز،
من که سیمرغ بال و پر کنده‌ام
جای خورشید قاب عکسش را
به در و بام خانه می‌بندم

دخترم را که خون‌بها برده،
کس نمی‌فهمدش کجا برده...
شال سبز عروسکم در باد...
پرچمی روی گور فرزندم

سینه‌ی روزگار ما خون و
برگ‌ و بار بهار ما خون و
زنده‌گی کوره‌ی پر از قوغ و
وسطش دانه‌دانه اسپندم

قهرمانان ما خدایانند،
یا رسولان جنگ و توفان‌اند
مادرم خواب دیده بود و دلش
نگران منی که آینده‌ام...

همسرم پهره‌دار در سنگر،
خواب می‌بینمش نمی‌آید
می‌پرم دست‌و‌پاچه از کابوس،
حلقه‌ماری شده گلوبندم

دست‌هایم از آسمان کوتاه
شده و پایم از زمین کنده
از همه دل بریده‌ام دیگر،
از شما، از خود و خداوندم...

مردم از من چه ساختند آخر،
سرشکسته، سیاه‌سر، ... اما
من ملالی درفش‌ها در دست،
فاتح کارزار میوندم

دشمن خنده‌های آزادم،
داده‌ای سال‌هاست بربادم
گر ببرّی دوباره لب‌هایم،
با لبان بریده می‌خندم

من صدای بلند وجدانم،
بشنویدم بلند آدم‌ها
مادری از دل هریرودم،
دختری در تموز هلمندم

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۴۹     سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           قوس   ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی     اول دسمبر  ۲۰۱۹