کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

محمود فارانی

    

 
رؤیا

 

 

خاموش در کنار بخاری نشسته ام
در انتظار او
رقصد به پیش دیدهء بی نور من همی
اندام شعله های طلایی و بیقرار


بر شیشه‌های پنجره باران نیمه شب
انگشت می‌زند
از دور در میان ساهی و تیرگی
یک جغد بینوا
فریاد می‌کند


ناگاه در سکوت غم‌انگیز و مرگبار
از بین راهرو

آمد صدای خش خش پیراهنی به گوش
آهسته باز شد


آن سیمتن فرشتهء من گشت آشکار
پایش برهنه بود
دو کفش هم به دست
لبخند بر لبش
چشمان سحر کار و سیاهش پر ازخمار


در پرتو چراغ تن مرمرین او
در زیر پیرهن
آن تکهء شفاف
چون پیکر مجسمه های الهه ها


می‌کرد جلوه در نگه برق خیزمن
بیدار می‌نمود هوس‌های خفته را
برخاستم ز جای
تا گیرمش ببر


لیکن ز بخت بد
یک قطرهء چگک
بر چهره‌ام افتاد و بجستم ز رختخواب
دیدم که نیست جز خودم و سایه‌ام کسی


 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۴۳     سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم           سنبله    ۱۳۹۸       هجری  خورشیدی        اول سپتمبر  ۲۰۱۹