کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

حمزه واعظی

    

 
درنگی بر الگوهای مرد سالارانه وارزشهای زن ستیزانه در افغانستان
مرد سالاری وپندارهای رمزواره

 

 

تاریخ اجتماعی افغانستان تاریخ مردانه است و مرد ـ محوری مهمترین مشخصه ی بینش عامه در این کشور می باشد که عمومیت ومقبولیت اجتماعی وتقدیر تاریخی یافته است. ارزش وامتیاز مردانگی در تمام سطوح ولایه های پیدا وپنهان ذهن جمعی نفوذ و بلکه قدسیت پیدا کرده است و منشاء یک سلسله ازقدرتهای نا محدود وافتخارات لا یزال بشمار می رود که به آسانی خدشه برنمی دارد وتغییر نمی پذیرد.
افتخار وامتیاز "مرد بودن" محدود ومنسوب به یک گروه قو می خاص نیست بلکه این بینش، مهمترین وجه اشتراکی است که تمام ساکنان متفرُق این کشور را نسبت به گرایش وستایش اسطوره ی «مرد» پیوند می دهد. اعتقاد واعتماد به نیروی تغییر دهنده وجهنده ی مرد، اختیارات، امکانات ومسئولیت هایی را برعهده ی این جنس می گذارد که اورا در مقام الوهیت زمینی می نشاند. این مقام، به مرد حق می دهد که اراده ی جمعی خانواده درتصمیم گیری مطلق او تبلور پیدا کند، ریاست وصاحب اختیاری در تولیت امور زندگی از آن او باشد، مالکیت در شخصیت حقیقی واراده ی حقوقی او تمرکز یابد وارزشها وپایگاهای اجتماعی هم معطوف به شهامت و شوکت مردانگی او گردد.
مرد بودن در فرهنگ عامه، تنها یک نشانه ی جنسیتی وتفاوت بیولوژیکی نیست بلکه علامت یک شایستگی طبیعی و علو درجه ی انسانی در فطرت وماهیت تکوینی تلقی می گردد وبه همین دلیل است که منشأ بسیاری از مثال ها و نمادهای ارزشی ـ انسانی در زندگی روزمره و آیین های اجتماعی قرار می گیرد. ادبیات فلکلوریکِ دری زبان ها وپشتو زبانها وسایر اقوام، مملو از مثلها و متلهای اجتماعی است که بر محور مرد وارزشها، صفتها و خلاقیتهای مردانگی استوار گردیده است. نمونه ای از این مثلها ومتلها را می توان در صفات واصطلاحات فراگیر ورایج ذیل باز یافت:
جوانمردی: سخاوت، مروت، مهربانی، وفاداری و...
مردانه: شهامتمندانه، غیورانه، قدرتمندانه، شجاعانه و...
نرانه ـ نرانه گی: با شهامت، بی پروا، شایسته، با همت و...
نرواری: با غرور، با قدرت ، با جسارت، با سربلندی و... در اصطلاح عامه " لفظیست که از روی جسارت وبی ادبی در مقابل بزرگان گوید."
نامرد: بی وفا، بی معرفت، فراموشکار، نمک نشناس، بی همت و...
زنِ ریشدار: مردترسو، بی کفایت، ضعیف، گوشه گیر، مظلوم و...
مردانگی: فداکاری، گذشت، صبوری، دست ودل گشادی، وفا داری، غیرتمندی
نرکلُه: آدم مردانه صفت
نرغازی: شخص شجاع وبا همت
نردبنگ: کنایه از آدم پوک وبی معنی
نرکبل: کنایه از آدم سست وبی همت
نر ِماده سینه: خنثی، آدم زنانه خو و بی همت
این مثلها که ثمره ی حیات اجتماعی و باور های هنجار شده ی زندگی تاریخی این اقوام می باشد، دایما به باز تولید مفاهیم معطوف به راز وارگی نرینه و تعمیق باورهای اسطوره ای منوط به شکوه حماسی مردانه پرداخته وسامان جامعه ی مردسالار را قوام تاریخی وقداست اجتماعی بخشیده است.
بنا براین، تاریخ سیاسی و تحولات اجتماعی ـ فرهنگی این سرزمین، تاریخ مذُکر است که تمامی امکانات در حوزه های سیاسی، مذهبی واقتصادی حامی و روا دار جنس مرد بوده اند.
سیاست: همواره بعنوان یک عنصر مردانه، حوزه ی اختصاصی عمل وتوانایی فردی مردها در این کشور بوده است که قدرت و مشروعیت خلیفگی اورا در سرنوشت اجتماعی تثبیت نموده است.
مذهب: مهمترین وکارآ ترین ابزار معنوی وروانی است که با آموزه های انشایی وتعبدی خود، فرصتهای طویلی از اختیارات و درجات معنوی، اخلاقی و فرهنگی را برای جنسیت برتر مرد، زمینه ی تفسیری و بهانه ی تأویلی فراهم کرده است.
مالکیت اقتصادی: مدیریت، قدرت وبلند مرتبگی تقریبا بی چون وچرای مرد را برکلیه ی شئون زندگی اجتماعی، خانوادگی وفردی سزاواری واستواری بخشیده است.
زن ستیزی: ارزشهای مفقود
خفُت اجتماعی ای که نسبت به جایگاه انسانی وشأن فرهنگی زن درباور عمومی جامعه ی افغانستان جلوه ی عملی و روز ـ مرگی عینی پیدا کرده است، ریشه در ساخت اجتماعی وبافت ذهنی یک جامعه ی کاملا مردسالار دارد. هنجار ها و سنتهایی که سازمان اجتماعی و روش زندگانی جمعی را سامان می بخشند، و عمدتا بر خاسته از ایده و اراده ی " نرینگی" است، آکنده از آموزه ها ودریافتهایی اند که داده های بد آموزانه را نسبت به مقام انسانی و شخصیت اجتماعی زن القا می کنند. بنا براین، موقعیت زن در فرهنگ وباورهای اجتماعی چنین جامعه ای، نمی تواند موقعیت مکمل برای جامعه و فرایند مشارکت اجتماعی بشمار آید بلکه این موقعیت اصولا، موقعیت طفیلی و زیر ـ مجموعه ای است که نقشهای محدود وقابل شمارشی در حوزه ی عمومی وخصوصی به او داده می شود.
بدینرو، نقش فردی، ارزش اجتماعی وتاثیر فرهنگی زن در زندگی اجتماعی وخانوادگی در سه مورد کلی واساسی محدود وخلاصه می گردد:
ـ تولید مثل
ـ خانه داری
ـ همبستری
انتظار جامعه ی مرد محور از زنان این است که بعنوان موجودات تحت قیمومت، تعهدات اجتماعی ومسئولیت خانوادگی خودرا در نمودارهای ذیل به شایستگی بیاموزند:
ـ فراوانی تولید فرزندان پسر
ـ کم توقعی وقناعت
ـ هنر آشپزی ومهمانداری
ـ اطاعت پذیری مطلق از شوهر
ـ خانه نشینی وانزوا گری
ـ کار بیشتر و مداوم
ـ صبر وانتظار وسکوت
اعتقاد به ناتوانی، نقصان ودرجه دوم بودن زن، مهمترین معیار درنگرش اجتماعی وروش تربیتی جامعه ی قبیله ای افغانستان است که به مثابه یک فرایند طبیعی و زیستی پنداشته شده وبصورت موروثی به نسلهای جدید منتقل می گردد. این نوع نگرش عموما درنوع برخورد، قضاوت و روابط اجتماعی تبلور عینی پیدا نموده ودر سرنوشت زنان، الگوهای رفتاری، هنجارهای اخلاقی، مولدات ذهنی وبینش عمومی جامعه تاثیر ی ماندگار برجای می گذارد. تجلی اینگونه اعتقادات وباورها درنوع گفتار و شیوه ی پندار عمومی، رسته ای از آموزه های فلکلوریک را صورت بندی نموده و مقوم ارزشهای اخلاقی و مغذی هنجارهای قبیلوی قرار گرفته اند؛ نمونه ای از اینگونه آموزه ها را می توان در تعبیرهای رایج نسبت به زنان، بازسنجی نمود که در محاوره های عمومی کاربرد روزمره داشته وبار معنایی نمادین را القا می کنند. رایج ترین این تعبیر ها عبارتند از :
سیا سر : استحقاق طبیعی تیره بختی، بد بیاری، ونگون ساری در زنگی اجتماعی
ضعیفه: نشانه ی نقصان، نا توانی، مظلومیت، نا شایستگی وبی استعدادی در شئون انسانی
کوچ: نماد سرگشتگی، نا پایداری، بی ثباتی، تغییر وتلون، بی اعتمادی وتزلزل درخصوصیات فردی
حیوانانه ( اصطلاحی که درمیان پشتونها رایج است): علامت ملکیت، شیئی وارگی، ظرفیت محدود عقلانی، بلوغ نیافتگی فکری، تحقیر، بهره کشی جنسی، رواداری خشونت، شیردهی وکار، موم شدگی درتعامل ونسبتهای اجتماعی.
خانه : کنایه از دارایی غیر منقول وغیر قابل انتقال ( هرچند در مناطق شرقی افغانستان رسم فروش زنان رایج است که بر مبنای آن برخی از مردان، بنا بر دلایل مادی و یا مشکلات خانوادگی، همسران خود را حتا اگر دارای فرزندانی هم باشد، به مرد دیگری، به ازای مبالغ نقدی ویاجنسی، مثلا حیوانات بارکش، به فروش می رسانند.)
به همین دلیل است که درعرف برخی از این قبایل، اصطلاح "زن دخترزا" نوعی تحقیر اجتماعی تلقی می گردد، و این تعبیر می تواند بهانه ی موجهی گردد برای ازدواج مجدد مرد خانواده بمنظور تولید فرزند پسر بدون آنکه شک، استدلال وآگاهیی وجود داشته باشد مبنی بر نقص وضعف ژنتیکی مردان.

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۳۱         سال  پـــــــــــــــــــــــــــــــانزدهم             حوت     ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی        اول مارچ   ۲۰۱۹