کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

بصيراحمد حسين‌زاده

    

 
دو انقلاب در یک ثور

 

 

اشاره:
دو حادثه تاریخی، یکی کودتایی هفت ثور که سران حزب دموکراتیک خلق، آن را «انقلاب دوران ساز هفت ثور»یاد می کردند، و پیروزی حکومت مجاهدین در ۸ ثور که از آن با نام «انقلاب اسلامی» یاد می شود؛ از مهم ترین حادثه های تاریخی در یک قرن اخیر در افغانستان محسوب می شود.
هر چند که حادثه هفت و هشت ثور اینک به تاريخ پيوسته و تا به امروز، افغانستان با تاثیر از این دو حادثه فراز و فرود هاي بي شماري را پشت سر گذاشته است.
اینک اما روزگار دیگری است و آنان که به خاطر آرمان ها و ایدولوژی های که به آن باورمند بودند و سال های متمادی، خون های زیادی را بر زمین ریختند؛ حالا در يك جبهه واحد، در کنار هم فعاليت سياسي مي كنند و از دموكراسي و جامعه چند صدايي صحبت مي كنند. و همه در كنار يكديگر از قربانيان سه دهه جنگ و خون هاي ريخته شده، تجليل مي كنند.
تجاوز ارتش سرخ به افغانستان، جنگ هاي داخلي، ظهور گروه طالبان، گشته و آواره شدن چند میلیون نفر از مردم، ويراني و فروپاشي ساختارهاي اجتماعي و مديريتي و تحولات بعد از ۱۱ سپتامبر از جمله رويداد هايی هستند كه از دل آن دو حادثه تاریخی بيرون آمدند.
نوشته حاضر روایت کننده آن سالهای پر آشوب است.

آغاز انقلاب
براي اولين بار کلمه «انقلاب» توسط، سران حزب دموكراتيك خلق افغانستان بر سر زبانها افتاد، در طول تاريخ افغانستان، حزب دموکراتیک خلق منسجم ترين حزبي بود، كه موفق شد قدرت را به وسيله كودتا و بقول خود آنها «انقلاب دوران سازهفت ثور» در اين كشور در دست بگيرد. اين حزب درسراسر دوره مشروطیت ظاهر شاه، برای نفوذ در میان دانشجویان، و نیروهای مسلح می کوشید.
حزب دموكراتيك خلق، با سرعت شگفت انگیزی در ارتش و پلیس افغانستان رخنه کرد و توانست در کودتای نظامی ۲۶ سرطان (تیر) سال ۱۳۵۲ خورشیدی، که سردار داوود خان را به قدرت رساند، نقش ایفا کند.
بعد از روی کار آمدن نظام جمهوری در افغانستان، فعالیت حزب دموکراتیک خلق دامنه بیشتری یافت و بعضی از رهبران این حزب در کابینه داوود خان پست های کلیدی گرفتند.
اما بعد از سفر داوود به شوروی و بر خورد تندی که به خاطر دخالت آن کشور در امور افغانستان میان او و برژنف در هنگام مذاکرات رخ داد، داوود، موضع خود را تغییر داد. او سفر به کشورهای مصر، ایران، پاکستان و عربستان را که همه از هم پیمانان آمریکا بودند آغاز کرد و سیاست های خود را در قبال حزب دموکراتیک خلق و کشور شوروی تغییر داد.
داوود خان در راه بازگشت از ایران در یک سخنرانی در شهر هرات »ایدئولوژی های وارداتی» را که اشاره مستقیمی به حزب خلق داشت، محکوم کرد و به دنبال آن اعضای حزب دموکراتیک خلق را از کابینه خود بیرون کرد. او ارتش را از وجود بیش از دوصد نفر از افسرانی که در شوروی تحصیل کرده بودند، پاکسازی کرد.
دولت شوروی وقتی متوجه این کار شد، تلاش کرد که جناح خلق و پرچم را بر علیه داوود بشوراند و نخست از آنها خواست که دست به اتحاد بزنند.
گروه خلق و پرچم با هم به گفتگو پرداختند و دو باره در کنار هم در حزب دموکراتیک خلق به فعالیت پرداختند. یک بار دیگر نورمحمد تره کی را به عنوان منشی حزب انتخاب كردند.
با وجود اتحاد دو جناح خلق و پرچم، این دو گروه هنوزهم دسته بندی های خود را داشتند و تره کی و امین رهبران جناح خلق، و کارمل رهبر جناح پرچم به حساب می آمد.
ترور خیبر
در آخرین روزهای حکومت داوود خان، میراکبر خیبر یکی از سران حزب دموکراتیک خلق وابسته به جناح پرچم در کابل به قتل رسید. حزب دموکراتیک خلق، مراسم خاکسپاری او را به تظاهرات سیاسی بر علیه دولت مبدل کرد و داوود خان را مسئول مرگ خیبر معرفی کرد.
به دنبال این حادثه، داوود خان دستور داد تا هفت تن از سران حزب دموکراتیک خلق (نور محمد تره کی، ببرک کارمل، دکتر شاه ولی، دستگیر پنجشیری، عبدالحکیم شرعی و دکتر ضمیر صافی ) را بازداشت کنند.
حفیظ الله امین نیز باید بازداشت می شد ولی برای چند ساعت بازداشت خود را با نفوذی که در دستگاه پلیس داشت به تاخیر انداخت تا زمینه کودتا را فراهم کند.
کودتای خونین
سرانجام در۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی، حزب دموکراتیک خلق با یک کودتای نظامی و خونین، داوود خان و اعضای خانواده او را به قتل رساند و قدرت را به دست گرفت.
این حزب قانون اساسی داوود خان را لغو کرد و نظام جمهوری او را به جمهوری دموکراتیک خلق تغییر نام داد.
اولین اعلامیه حزب دمکراتیک خلق بعد از رسیدن به قدرت، از رادیو کابل پخش شد: «سردار داوود خان آخرین فرد خاندان مستبد سلطنتی نادرخان، این عوام فریب بی نظیر تاریخ و خائن به اراده خلق افغانستان از میان رفت. حاکمیت ملی بعد از این به شما خلق نجیب افغانستان تعلق دارد. دفاع از دستاوردهای انقلاب، از بین بردن هواخواهان این سردار مستبد و ستمگر، وظیفه فرد فرد مردمان شرافتمند افغانستان است.»
حزب دموکراتیک خلق تنها حزب سیاسی افغانستان معرفی شد و تره کی رئیس جمهور، نخست وزیر و رئیس شورای انقلابی شد. مقامات دولتی نیز بین دو جناح خلق و پرچم تقسیم شد.
بعد از کودتای ۷ ثور، حزب دموکراتیک خلق به قدرت رسید و شورای انقلابی توسط حزب تشکیل شد و این شورا در اولین فرمان، اینگونه اعلام کرد: «شورای انقلابی ج. د. ا. در اولین جلسه خود نورمحمد تره کی، شخصیت بزرگ ملی و انقلابی افغانستان را به حیث رئیس شورای انقلابی ج. د. ا. که در عین حال، رئیس حکومت نیز می باشد، انتخاب کرد.»
اصلاحات انقلابی
اصلاحات انقلابی درعرصه های اقتصادی و اجتماعی از مواردی بود که حكومت كودتا، سخت بر آن پافشاری می کرد.
تقسیم زمین بین دهقانان، لغو یا تخفیف طلب زمین داران بزرگ و سودخواران از دهقانان، برابری زن و مرد، آموزش اجباری سواد برای زنان، لغو شیربها و کاهش مصارف عروسی از مواردی بود که توسط فرمان های پی درپی حکومت تره کی صادر می شد.
برخی از این فرمان ها می توانست در صورت توجه به شرایط واقعی محیط، جامعه و وضع قانون از مجرای حقیقی آن، سودمند باشد.
ولی از آنجایی که طبقه کارگر صنعتی در افغانستان وجود نداشت و جامعه مسلمان و قبیله ای افغانستان با جامعه صنعتی شوروی و اروپا، تفاوت بسیار داشت تره کی هر چند که دست به اقدامات خونینی زد ولی نتوانست که در پیشبرد اصلاحات خود موفق شود.
اگر چه تا هنوز برخي از سران حزب دموكراتيك خلق باور دارند كه، در تدوین برنامه های این حزب «ویژگی های جامعه افغانستان در نظرگرفته شده بود» و این برنامه ها، «کاملاً رنگ ملی داشت» اما بسیاری از پژوهشگران، این برنامه ها را «امتداد طرح ها و شعارهای اردوگاه شرق در دوران جنگ سرد و فعالیت جنبش های سوسیالستی در قرن گذشته می دانند، که در ظاهر ملی می نمود، اما در ماهیت و جزئیات، هیچ نوع سازگاری با ویژگی های دینی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و قبیله ای جامعه افغانستان نداشت، زیرا محصول و زاده اندیشه و فرهنگ جوامع دیگر و با اوضاع و ویژگی های کاملاً متفاوت بود.»
فرمان«انقلابي» به سرعت از سوي حكومت كودتا منتشر مي شد، و آنها مي خواستند از اين طريق ايدولوژي ماركسيزم را در جامعه منتشر كنند، اما از آنجايي كه اين فرمان ها با واقعیت های جامعه افغانستان، بيگانه بود، نتیجه کاملاً معکوس داد، و فاصله میان مردم و حزب دمکراتیک خلق را وسیع تر کرد و در نهایت باعث شد که مردم علیه آن دست به شورش بزنند.
حذف پرچم
سران حزب دموكراتيك، (جناح خلق و پرچم) كه قبلا بر اثر فشارهاي موجود از سوي شوروي و به خاطر كسب قدرت دست به اتحاد زده بودند. بعد از رسيدن به قدرت دوباره اختلافات آنها نمايان شد.
سران حزب خلق كه «انقلاب هفت ثور» را نتيجه زحمات خود مي دانستند و هميشه سران پرچم را به محافظه كاري متهم مي كردند، بعد از حدود دو ماه سران پرچم را به خارج از افغانستان تبعيد كردند و حتي به اين تبعيد هم بسنده نكرده و آنها را به اتهام كودتا دستگير و زنداني ساختند و از ساختار قدرت حذف و عناصر خلقي را جايگزين آنها نمودند.
نورمحمد تره کی در سنبله ۱۳۵۸ جهت شرکت در کنفرانس غیر متعهدها به هاوانا رفت و در راه بازگشت، در شوروی با برژنف و سایر مقامات آن کشور دیدار کرد.
گویا مقامات شوروی نارضایتی خود را از گسترش مقاومت و سخت گیری های حفیظ الله امین به تره کی اطلاع می دهند و از او می خواهند که از امین دوری گزیند.
حفیظ الله امین که از موضوع مطلع شده بود، بعد از بازگشت تره کی از شوروی، ابتدا او را از قدرت خلع کرد و سپس در قصر ریاست جمهوری به وسیله افراد امین به قتل رسید.
«عبدالودود» رئیس مخابرات گارد جمهوری که بعدها اعترافاتش در روزنامه انیس کابل و روزنامه اطلاعات تهران منتشر شد، به همراه «روزی» رئیس ارکان سیاسی گارد و محمد اقبال رئیس اطلاعات گارد، سه نفری بودند که به طور مستقیم در قتل تره کی دست داشتند.
این جملات، بخشی از اعترافات منتشر شده محمد اقبال است: «در این وقت تره کی که دهنش خشک شده بود آب خواست، اما روزی اجازه نداد که به او آب داده شود. روزی و اقبال دستان تره کی را بسته و او را در همان تخت بی پایه خواباندند. روزی ناگهان با هر دو دست گلوی تره کی را محکم گرفت و اقبال نیز به کمک او شتافت. آنها بالش کوچکی را که بر روی تخت بود، روی دهن و بینی تره کی گذاشتند و لحظه به لحظه به آن فشار می افزودند. به من دستور دادند تا پای تره کی را محکم بگیرم. بلاخره پس از ده پانزده دقیقه تره کی آرام گرفت. آنگاه جسد او را در پارچه ای پیچانده با موتر به قول چکان بردیم و در قبری که قبلا تهیه شده بود دفن کردیم.»
در تاریخ ۱۸ میزان (مهر) ۱۳۵۸رادیو کابل، خبر مرگ تره کی را اینگونه اعلام کرد: «نورمحمد تره کی رئیس شورای انقلابی، در اثر مریضی شدیدی که از چندی به این طرف عاید حالش بود، صبح دیروز وفات یافت و جنازه مرحوم دیروز در مقبره فامیلی اش به خاک سپرده شد.»
به سرعت تمام عكسها و مجسمه هاي «رفيق» تره كي، از تمام ادارت و خيابان جمع آوري شد و حفيظ الله امين قدرت را در دست گرفت و با خشونت تمام با مخالفانش رفتار كرد، و حتي به توصيه هاي رهبران شوروي كه از او مي خواستند كه از اعمال حركتهاي خود سرانه خود داري كند توجه اي نكرد و با اين توجيه كه «ما ده هزار ف‍‍یودال داريم، همه را نابود مي كنيم، آنگاه ديگر مسله حل خواهد شد. افغان ها تنها زور را به رسميت مي شناسند.» همچنان به خشنونت هاي خود ادامه داد.
به هر اندازه كه خشنونت امين بيشتر مي شد، خيزش و مقاومت در برابر او هم افزايش پيدا مي كرد و سر انجام حكومت شوروي به اين نتيجه رسيد كه امين نمي تواند با اين روش در قدرت باقي بماند از طرفي گزارشاتي منتشرشده بود كه امين در صدد سازش با امريكا است و حتي اين شايعه قوت گرفت كه وي مامور سازمان سياه است.
تجاوز ارتش سرخ
سرانجام حكومت شوروي به اين نتيجه رسيد كه بايد به طور مستقيم در امور افغانستان دخالت كند و ابتدا شخص ديگري را جايگزين حفيظ الله امين نمايد.
در روز پنجشبه ۶ جدي سال ۱۳۵۸ در طي يك عمليات نظامي به سرگردگي ستوان «سيميونف» كه به كاخ، محل زندگي امين، يورش برده بودند در پيش چشم اعضاي خانواده خود به قتل رسيد و دو فرزند او نيز در اين حمله کشته شدند و اين گونه پرونده زندگي امين بر چيده شد.
در شب همان روز قرار بود كه بيانيه «قوماندان اعلاي انقلاب ثور و ريس شوراي انقلابي رفيق حفيظ الله امين» از راديو كابل پخش شود، كه ناگهان برنامه هاي عادي راديو با مارش نظامي قطع گرديد و صداي غرور آميز ببرك كارمل با طنين خاصي به گوش شنوندگان رسيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين جانب ببرك كارمل، از جانب كميته مركزي حزب واحد دموكراتيك خلق افغانستان، و به مناسبت سقوط مرگبار و واژگون شدن رژيم فاشيستي امين، اين جاسوس سفاك امپرياليزم و ديكتاتور جبار و عوام فريب به شما هموطنان عذاب ديده مسلمان و مستضعف افغانستان، اعم از اهل تسنن، و تشيع، علما و روحانيون پاك نهاد و با تقواي كشور، سربازان و افسران اردوي قهرمان افغانستان، تاجران، و سرمايه داران ملي، زمين داران وطن دوست و ... كه تا كنون در زير يوغ جلادان آدمكش و شيادان تاريخ، حفيظ الله امين و اميني ها قرار داشته ايد درود مي فرستم...»
صداي كارمل، مردم را در حيرت عجيبي فرو برد و باور نمي كردند كه شخصي چون حفيظ الله امين به اين سادگي از بين رفته باشد، اما آنچه كه به حيرت مردم افزود غرش طياره ها و صداي تانك هاي شوروي بود كه همه جا را به لرزه در آورده بود.
و اين گونه بود كه «رفيق» ببرك كارمل سوار بر تانك هاي كشور «دوست و برادر اتحاد جماهير شوروي» وارد خاك افغانستان شد و تمام خاك افغانستان به تصرف نيروهاي شوروي در آمد.
ببرك در فرداي روزي كه به كابل رسيد در بيانيه اي خط مش سياسي خود را بيان نمود و به مردم اعلام كرد كه افغانستان بر اساس اراده اكثريت مردم، افغانستان وارد مرحله نويني شده است و بر هيمن اساس جبهه ملي پدر وطن به رهبري حزب دموكراتيك خلق افغانستان قدرت را در دست گرفته است.
شوروي بعد از تجاوز به افغانستان، متوجه شد كه بايد سياست آرام تري را نسبت به مردم اين كشور به كار گيرد و اندك اندك شعارهاي و اصطلاحات ماركسيستي، را كم رنگ ساخت.
جهاد و مقاومت
با تجاوز ارتش سرخ به خاك افغانستان، مقاومت رفته رفته حالت جدي به خود گرفت، مردم كه تجاوز يك ارتش بيگانه را به خاك خود مخالف ايمان و اعتقادات خويش مي دانستند و از طرفي از زمان كودتاي هفت ثور مي ديدند كه هر روز به اعتقادات و باورهاي آنان توهين مي شود، جهاد بر عليه چنين ارتشي را بر خود واجب دانستند.
از طرفي در همان زمان در كشور همسايه افغانستان، رژيم شاهي توسط مردم سقوط كرده بود و انقلاب ايران به رهبري آيت الله خميني به پيروزي رسيده بود. و اين حادثه مردم افغانستان را بيشتر تشجيع كرد.
برهان الدين رباني رهبر جمعيت اسلامي افغانستان، در سخنراني كه در سال ۱۳۵۸ در جمع برخي از روحانيون علوم ديني و دانشجويان پاكستاني ايراد كرد، «پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ارمغاني دانست كه پرده هاي ياس و نا اميدي را پاره كرد و ثابت ساخت كه توپ و تانك نمي تواند جلو ايمان و عقيده را بگيرد.»
با توجه به اينكه در ايران حكومت اسلامي به پيروزي رسيده بود، و جنبش اخوان المسلمين هم از مدتها قبل شكل گرفته بود، مجاهدين و روحانيون افغانستان، تحت تاثير اين فضا قرار گرفتند و اين گونه شد كه اين ها هم، به تدريج داعيه دار حكومت اسلامي در افغانستان شدند.
جهاد مردم افغانستان به زودي چنان فراگير شد كه ماشين ارتش سرخ را در افغانستان زمين گير كرد و حكومت شوروي با فرستادن زبده ترين نيرو هاي نظامي و اطلاعاتي خود هم نتوانست از مقاومت مردمي جلو گيري نمايد.
سرانجام حكومت شوروي به اين نتيجه رسيد كه بايد ببرك كارمل را از صحنه قدرت حذف كند تا بلكه بتواند نيرو هاي خود را از باتلاقي كه در آن فرو رفته است نجات دهد، البته اين نكته را نبايد از ياد برد كه تغيرات و دگرگوني هاي كه در سطح بين المللي براي شوروي اتفاق افتاد دراين تصميمات، بسيار موثر بود.
اولين زمينه خروج شوروي از افغانستان در بر كناري ببرك كارمل از قدرت بود، كه در ۸ حمل ۱۳۶۵ از كارمل خواستند كه به بهانه بيماري كابل را ترك كند و به مسكو برود و جاي خود را به دوستان جوان خود بسپارد. اگر چه اين امر بر كارمل بسيار ناگوار آمد اما ناچار بود و بايد اين دستور را مي پذيرفت.

ببرك كارمل به قصد معالجه به مسكو رفت، و در غياب او دكتر نجيب الله قواي مسلح را رهبري مي كرد و زمام امور در دستان او قرار گرفت. و در اندك زماني شرايط بركناري كارمل را مساعد ساخت و وقتي كه كارمل در ۱۱ ثور ۱۳۵۶ به كابل بازگشت فقط از سوي سازمان زنان و دوستان نزديك خويش به صورت غير رسمي استقبال شد.
نجيب الله
و سرانجام، شوراي انقلابي، حزب دموكراتيك خلق افغانستان، با مشوره مقامات شوروي، بركناري كارمل را از رهبري اين شورا بررسي كرد و در نتيجه تصميم گرفته شد كه دكتر نجيب الله به جانشيني او بر گزيده شود. و اين گونه بود كه نظر محمد، گلابزوي و يعقوبي تحت رهبري داكتر صالح محمد وزيري، نزد ببرك كارمل رفته و از او خواستند كه بدون چون و چرا از مقام شوراي انقلابي كناره بگيرد و رفته رفته مقام كارمل تا سطح عضو كميته مركزي حزب تنزيل داده شد و در نهايت در ۹ قوس سال ۱۳۶۶ دكتر نجيب لويه جرگه اي را در كابل داير كرد و اين لويه جرگه او را به مدت ۷ سال به عنوان ر‍يس جمهور افغانستان بر گزيد.
مهمترين كاري كه دكتر نجيب بعد از رسيدن به قدرت دنبال كرد، فراهم ساختن زمينه خروج نيروهاي شوروي از افغانستان بود كه در كنار اين هدف مهم، مي خواست با شركت دادن برخي از گروه ها و افراد در ساختار قدرت، به جنگ پايان دهد و يا دست كم از توان نيروهاي مجاهدين بكاهد.
آخرين سربازان شوروي در ۲۶ دلو سال ۱۳۶۷ خورشيدي از افغانستان خارج شدند، و تحليل همه اين بود كه دولت نجيب الله بدون پشتيباني سربازان ارتش سرخ سقوط خواهد نمود. ولي بر خلاف همه تصورات و علی رغم كمك هاي گسترده ايالات متحده آمريكا و دولت پاكستان كه به طور مستقيم در خوست و جلال آباد، نيروهاي اطلاعاتي ارتش پاكستان، مجاهدين را ياري مي كردند باز هم دكتر نجيب بر قدرت باقي ماند.
نجيب، برنامه هاي خود را در قالب «مصالحه ملي» پياده كرد و تا حدودي در برنامه خود موفق هم شد، با خروج ارتش سرخ از افغانستان تا چند سال ديگر هم نجيب به حكومت خود ادامه داد. و حتي در چند جنگ كه مهمترين آنها جنگ جلال آباد بود بر مجاهدين پيروز شد و بعد از آن حالت تهاجمي نسبت به مجاهدين را به خود گرفت.
دكتر نجيب هر چند توانست براي مدتي در مقابل مجاهدين ايستادگي كند ولي هيچ وقت موفق نشد كه مجاهدين را با خود در آشتي ملي همراه كند و گروه هاي جهادي همچنان او را دست نشانده دولت شوروي مي خواندند وفقط با رفتن او از قدرت راضي مي شدند.
سر انجام مجاهدين با كمك هاي سر شاري كه از جانب دولت پاكستان دريافت مي كردند و حتي در چند جنگ مهم نيروهاي اطلاعاتي ارتش پاكستان دخالت مستقيم داشتند. دولت نجيب الله در ۷ ثور سال ۱۳۷۱ از پاي در آمد.
در روز هشتم ثور مجاهدين وارد كابل شدند و پيروزي انقلاب اسلامي افغانستان را اعلام كردند. با ورورد مجاهدين به كابل، خيلي زود جنگ هاي داخلي آغاز شد، و مجاهدين كه نه تجربه حكومت داري داشتند و نه هم طرح و برنامه اي مشخص براي حكومت، درگير جنگ هاي داخلي شدند و افغانستان را وارد مرحله ديگري از بحران سياسي نمودند.

منابع و ماخذ اين نوشته:
افغانستان در مسير تاريخ، مير غلام محمد غبار،جلد دوم، چاپ ورجينيا، ۱۹۹۹ميلادي
افغانستان در پنج قرن اخير، مير محمد صديق فرهنگ، چاپ نوزدهم، ايران، ۱۳۸۵ خورشيدي
آغاز و فرجام جنبشهاي سياسي در افغانستان، سيد محمد باقر مصباح زاده، كابل ۱۳۸۴خورشيدي
افغانستان در سه دهه اخير، گروه پژوهشي سينا، موسسه فرهنگي سقلين، ايران۱۳۸۱ خورشيدي
سراج، مركز فرهنگي نويسندگان افغانستان، سال ششم، شماره ۱۷و ۱۸ ايران سال ۱۳۸۷
پيشينه حزب دموكراتيك خلق، بصيراحمد حسين زاده، سايت فارسي بي بي سي، سال ۱۳۸۷

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۹                     سال  یــــــــــــازدهم                      ثـــــور         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         اول  مَی     ۲۰۱۵