دلم هر لحظه می بافد
خیال نازنین تو
نفس در سینه میدوزد
نمای دلنیشین تو
نمیدانم کدامین شعله در
چشم تو پیچیده
شرر می ریزد هر دم از
نگاه آتشین تو
تویی فرهاد شبهای
خیالاتم که میخواهم
شوم شیرین تو، شیرین
یار همنیشین تو
به گوش دل صدای تو، به
هر فصلم هوای تو
کدامین قصه را خوانم که
تا گردد یقین تو
غبار غصه پیچیده به کلک
دل عزیز من
سلیمان شو که میخواهم
شوم نقش نگین تو