انتظار
تلخ
تا دست های سبز
خدا می دمد مرا
آیینه ي امید
فرا می دمد مرا
هر بار گر تلاوت
باران شنیده ام
موسیقی حضور به
پا می دمد مرا
حس می كنم هنوز
شتاب شكوه تان
شاید دعای گرم
شما می دمد مرا
تنهاییم، غرور
من و من شكسته باد
روزی اگر اجابت
ما می دمد مرا
گر در كنار
مشرقی آب خفته اید
این انتظار تلخ
چرا می دمد مرا
انتظار
بی آنكه سنگ فرش
خاطرم
صدای گام كسی را
به خلسه برگیرد
بی آنكه آب ها
بویی نجابت ترا
با قیمت غرور
در پای سنگ های
صبور
هدیه ای كنند
دریچه های تمنا
دریچه های
شكسته
با حضور گرم
شاید ...
لبخند می كارند
فقط به پیشواز
تو
و كوچه ها همه
چشمند
گلایه ها همه
چشم
كه دست های
كدامین بهانه ترا
در انكسار نام
كوچك من
باز می خواند.
رهایی
من آنگه از حصار
یاوه رستم
كه پیمان محبت
با تو بستم
تو معنی بخش
دنیای وجودی
تو زیبایی و من
زیبا پرستم
امید
تركیب بلندی از
غروری برگرد
هنگامه ي شوكت
سروری برگرد
ای آن كه تلاوت
زمان دستانت
امید همین دل صبوری برگرد
|