١
پیمانه ها را چگونه پیمانه کردند
سهم نه
کفهء پیمانه میزان نیست
٢
حقایق مانند شقایق
پر
پر
پر
سوخته
٣
در انگشتان پنجره ام
عنکبوت دلتنگی رج میزند
مانده
در
منجی من
٤
چقدر فرو رفتم
هیهات که پشت خانهء خیال
ویرانه است
۵
به یاد دارم چشمهایت را
که با پیراهن آبیت میخواند
نگاهت را
که در دست پاچه گی من گم
میشد
آه
میان دو کوچه چقدر فاصله
است
٦
چقدر دور رفت
گذشته
گذشت
گذشت
گذشت
مرا
گذشت
۷
از این منظر نگریستن گناه
است
آرزو ها
تضمین نمیشود
٨
تو یک رهه رفتی
ای پرستار خوبم
و پس از تو هیچکسی به خاطر
صحت من دعا نکرد
٩
جویای احوال تو شدم
اما مسافران
از تو سراغی نداشتند
١٠
طناب را محکم ببند
دلم میخواهد انتحار کنم
زنده گی........
۲ جنوری 2008
کابل
|