بحث روزي روي عمروکيف اين
دنيا شدي
خبرگان را ازوراي گـفت
و گوغــوغا شدي
تا بداند زندگـي وفاش سازد راز عمــــــــــر
از تلا ميذ ش يکي زي ا بوسيــــــــــنا شدي
تـن فـرو آورد وتـکــريم مـولا را نمـود
با سؤ ا لي رازطول عمر را جويا شدي
بوعلي گفتش که احترازا زعيش ونوش کن
نزوي ازعشق وسازوســــــاغـرومـينا شدي
چشم از دنياوهستي ،وزنشاط وغم بپوش
اين تواني تو، گر ازجمعـيتت تنـها شدي
از کتاب وعلم ودانـش همـچنان پرهـيز کن
ديرزي شدآنکسي ازعـلم کـش حاشــا شدي
درعجب افتاد شاگرد زيـن نقيـض اوستاد
از تخلف گوئي او درفکرودرسودا شد ي
باز پرسيد کاي مربي ام فدايــــت جـان مـن
چون بود چون درعمل برضداين معنا شدي
بوعلي گفتش کاين يک جواب بر حرف تست
چـون تو رازطول عمروزندگي جويــــا شـدي
حرف من اينست گرمرادت کمــــــيت است
حرف ديگرهست ارپي کيفـــــيت دنيا شدي
کميت در زندگي از درازا حرف گفـت
پس سراغ کيفيت درعمق ودرپهناشدي
گرنسوزي آهـن زنگاروبــــــس ريمـينه اي
کوره وسندان وپتک آموزو روهيــــــناشدي
ازکتاب وعلم ودانش خون دل خواهي مکيد
ليک تنها زين رهي روشـندل وبــيـنا شدي
گرتوطول عمرخواهي چون بهـــائم زيستي
وربجستي کيفيت ، بو عـلي سيــــنا
شــدي
|