به دست تکه ی ابری ستاره دل
نگرانست
شب است کوچه وسیع سکوت سرد
خزانست
شبیه غربت آیینه های عاطفه
پرداز
غبار و خاک نفس های آخرین
بیانست
سلام کردن دریاچه را و گل
بوته ها را
جواب طعنه و تکفیر و زهر
تلخ دهانست
به عاشقانه ترین شاخه های
سبز صداقت
به نبض نور که در پنجه های
ماهِ نهانست!
زلال حرف ، سپید ترانه ،
شعر شگفتن
تمام شکوه ی تنهایی و سیاه
زمانست
شگوفه بار شمیم نسیم صبح
بهاران
در امتداد سیاهی و گرد و
خاک روانست
و آفتاب بلندای سبز جاده ی
مشرق
به سوگواری دریا، شکست روشن
جانست
|