گر چه طرح جدا سازي
زبانها به عنوان يک شايعه خيلي
پيشتر ازاين يعني حدود هشت ماه قبل بر سر
زبانها بود ، طي روز هاي گذشته ،
بحث روي اين موضوع جنجالي ترين گفتگو ها
ميان جناح هاي گوناگون را دامن
زده است .
گفتني است که در اين گفتگوها اغلباً
جريانات و گروههاي سياسي موافق يا مخالف که
متأسفانه جز بهره برداري سياسي
وجناحي منظوري ندارند، بيشتر از فرهنگيان
وتحليلگران ومحققين شرکت دارند و
همين مسئله را خطرناکتر مي سازد . زيرا هر
دو جانب قضيه در صدد غلبه بر
رقيب مقابل خويش هستند نه در جستجوي حقيقت
يا نتايج و عواقب وپي آورد هاي
اين طرح
.
دولت
افغانستان که از وحدت ملي و دولت
سازي وملت سازي با طمطراق تمام ياد مي کند
واز آنها گاهي به مثابه نقاب و
زماني به عنوان چماق بهره مي گيرد ، با
نزديک شدن زمان انتخابات به شدت
برطبل تعصبات قومي و گرايشهاي نژادي و لساني
وقومي مي کوبد . زيرا تجربه
انتخابات گذشته به روشني نشان داد که تشديد
تعصبات سمتي ونژادي ، کارآيي
کاملاً مطلوب ، براي بازيگران سياست دارد.
بر همين روال جناح به اصطلاح
اپوزيسيون نيز که برپايي و بر جايي خويش را
در گرو تشديد تمايلات و
گرايشهاي زباني و قومي مي بيند ، مي کوشد از اين
فرصت به نفع خويش بهره
برد . در همين راستاست که هر دو طرف به يک اندازه
در بر افروختن آتشي که
هستي وحيات مردم افغانستان را به نا بودي تهديد مي
نمايد مجدانه کوشش دا
رند. در چنين وضعيتي آنچه کمتر مجال مي يابد ،
توضيح واقعيت مسئله و تحقيق
و کنکاش پيرامون آنست
.
طراحان
معتدل تر ومدافعان ملايمتر مسئله ، ضرورت
تحقق اين طرح را براساس در خواست مردم پشتون
( منظور از مردم در فرهنگ
متنفذين همانهايي هستند که دربالا قرار دارند نه
آناني که در پکتيا يا
لغمان و....... زندگي مي کنند) از يکسو ، تأمبن
عدالت و برابري حقوق
مساوي براي همه اقوام افغانستان از جا نبي
ودرآخرگذشته تاريخي که در آن
آموزش زبان فارسي درمکاتب افغانستان بيشتر
رواج داشته است توجيه مي نمايند
.
درحالي که اگر از آنها
سوال شود چرا فقط در اين
مورد خاص وفقط در اين مورد به فکر عدالت
افتيده ايد و نه در هيج مورد
ديگري به اين فکر نيستيد وعملآ غارتگران و
جنايتکاران و غاصبان را معافيت
بخشيده ايد ، قتل عام ها و گورستان هاي دسته
جمعي را مسکوت گذاشته ايد
وعاملان آنها اعتبار و وجاهت بخشيده وبر صدر نشان
داده ايد ، جوابي ندارند
.
قانون اساسي افغانستان حق
آموزش به زبان مادري را
حق هر شهروند افغانستا ن مي شناسد ، اما آيا
اين اولين و يا تنها حقي است
که با يد مورد توجه قرار گيرد ؟ يا اين که
را طرح کردن اين حق مسلم و قابل
دفاع در شرايط کنوني بخاطر انحراف اذهان
مردم از ساير حقوق اساسي شان است.
نظام سلطنتي با استفاده از
چنين شگردهاي توانسته
بود مردم پشتون را براي ساليان دراز بفريبد
و با راه اندازي چند کورس پشتو
ويک رياست قبايل ، خودرا مدافع آنان نشان
دهد . در حالي که سران حکومت ،
خود نه پشتو مي فهميدند و نه با آن مي
نوشتند. عين اين مسئله در جناح
مقابل نيز صادق است و از همينرودامن زدن به
اين بحث از هر موضعي که صورت
گيرد نتيجه اي جز به نفع دو جريان حاکم
ومسلط که همديگر را خوب مي شنا سند
و با هم زد وبند و رفاقت داشتند و دارند ،
در بر ندارد.
بر
اساس طرح جدا سازي زبانها قرار است در هر مکتبي
کلاسهاي تدريسي جدا گانه ايجاد گردد . اين
اقدام نسنجيده بويژه در وضعيت
موجود زمينه هاي دو دستگي و نفاق رابه حوزه
آموزش خواهد برد وآنچه در حوزه
سياست و حکومت و تنظيم ها ي سياسي جاري ست
وارد نصاب تعليمي خواهد کرد ،
تا با زيگران اصلي صحنه زحمت القا و آموزش
آن را نداشته باشند.
تلقي
جزم گرايانه از قانون و عدالت بدون در نظر
داشت جغرافياي سياسي و اجتماعي آن مي تواند
فاجعه ي از هم گسستگي ملي را
عمق ووسعت بيشتر ببخشد و امکان تجزيه کشور
را مساعد تر گرداند . از همين
است که در بحث از عدالت مي گويند " عدالت
انتقام گيري نيست ونگاه آن هميشه
با يد متوجه آينده باشد وبه گونه اي تطبيق
شود که پياورد ها و پيامد ها ي
منفي وحتي ضد خود را در بر نداشته باشد . "
طراحان مسئله فوق با اين عنوان
که ساليان دراز ، زبا ن فارسي زبا ن عمومي
بوده است و در مکاتب و مدارس و
نيز ادارات مورد استفاده قرارداشته است ، مي
خواهند فقط گذشته را جبران
کنند.
پس
آنان به آينده نمي انديشند و اين را هر گز از
خود نمي پرسند که تسلط زبان فارسي ، امري
طبيعي و بدون اجبار و داوطلبانه
بوده است وهر تصميمي درمورد آن بايد از
مجراي طبيعي آن صورت بگيرد نه توسط
برنامه هاي تحميلي وسياسي . اين مسئله،
مسئله فرهنگي است وتحولات فرهنگي
نيز ماحصل تعاملات و روابط و داد وستد هاي
ميان مردم . از همين سبب کوشش
هاي دولتي در ايجاد و سا ختن واژه ها و
تحميل آنا ن به امري مسخره بدل شده
است.
اين کوشش جاهلانه مي تواند
، براي جناح مقابل امکان
مطرح کردن اين ادعا را مي دهد که در ازاي
سلطنت 270 ساله پشتون ، محروميت 270
ساله آنرا از حاکم بودن بر اساس منطق طراحان جدا
سازي ، مشروع و
عادلانه قلمداد نمايد.
يکي از بدعت هاي کنفرانس
بن که عواقب و نتايح آن
همچنان باقي ست اين بود که زير عنوان شرکت
تمام اقوام وسهم ويژه براي هريک
قايل شدن ، ارزش هاي انساني و مطالبات
عادلانه وترقي خواهانه را کم رنگ و
بي رنگ ساخت ومنطق قوم پرستي و نژاد گرايي
را توجيه بين المللي عطا کرد
.
همان
زمان بود که جنرال پرويز مشرف دلسوز تر از همه به صدا در آمد که "رييس
جمهور حتماً با يد پشتون باشد."
|