افغانستان
را حل عبور و مرور جهان گشایان، مهاجرت هاى بزرگ و تلاقى فرهنگ ها
دانسته اند . این امر در مورد تمام آسیای مركزى تا ايران و بخش هایی ار
نيم قاره هند مصداق دارد .اما اگر تهاجمات و مهاجرت های گسترده در
هند، چين و غرب آسیا به مصب انجامیده و در نهایت تحلیل رفته اند، در
كشور هاى اسياى مركزى ايران و افغانستان تأثيرات پايدار باقى گذاشته و
هويت انرها را تنوع و گستردگی بخشيده است. در مورد سر زمين كنونى
افغانستان اين تنوع فرهنگی بسيار مشهود است و حدتا نا حدى جلوه های
نژادی نيز دارد . اگرتاجک ها، ششتون ها، بلوچ ها و اقوام دامنه هاى
پامير خصوصيت بارز نژادی، فرهنگی و زبانى اندو اروهایی را نشان میدهند،
قوم هزاره طوايف كوچک مغلى در گوشه وكنار كشور تا حد زیاد خصوصيات
فيزيكی نژاد زرد را حفظ كرده اند، تركمن ها، قرغز ها، قزاق ها و بخش
عمده از ازبك ها مظهر اميزش و اختلاط اين دو نژاد بزرگ اند . از لحاظ
فرهنگی ما در محل تلاقی، تصادم و آمیزش سه حوزه بزرگ فرهنگى ايرانى،
هندى و تركستان بزرگ بوده ايم. نرك ها ،بحيث التقاط گران بزرگ كه موجب
تسلط ، پيشرفت و گسترش شان را فراهم مى ساخته ، از فرهنگ های چينى،
هندى.، ایرانی و سامی تاثير زیاد پذیرفته و انها را عجين ساخته اند .
اعتدال دنيا گرایانه چين توام با تجارت گسترده چنگ ها ، امپراطوری سازى
ها و نهاجمات روحيات خاصى در ميان مردمان اسياى مركزی پديد اورده و
عصرها محرك انان در تهاجمات بوده است .در عصر كوشانيان، دين بودايى در
افغانستان كنونى اشاعه یافته و حتى مكتب راه بزرگ كه باعث گسترش اين
دين در چين، چاپان و جنوب شرق آسيا گرديد، در كشور ما تكوين ياقته است
. قبل از آن، زبان و خط آرامى كه يك قوم سامى خاور ميانه بودند، توسط
هخامنثسی هاى ايران در اكثر نقاط كشور ما مروج شده بود .
از فرهنگ يونانى نيز اثر
عميق پذيرفته ايم و دوره از فرهنگ ما به نام یونان باخترى و بعدا در
آميزش با آيين بودايى به گويكو بوديك شهرت ياقته است .آيين ها و فرهنگ
هاى محلى، طبيعت گرأيانه از جمله تقدس آب و آنش ، ستارگاان، نبانات و
پرندگان نيز با اين آيين ها مى آميخته اند .در دوره اسلامى مردمان
افغانستان و آسياى مركزى، در ميان امواج اقيانوس های فرهنگى به تكاپو
در آمده و براى آميزش و عجين كردن آنها، مكانب فقهى، حقوقى ، اخلاقیه
كلامى، تصوفى و فلسفى را پديد آورده و پرورده اند، نشه عرفانى فلسفه
هاى فارابى و ابن سينا، دنش گرايى بيرونى، مكانب اعتدالى تصوف متشرع
كبرويه ونقشبنديه كه تلاش در آشتى دادن دين و دنيا، ظاهر و باطن، فرد و
جمع، و مشغوليت بخلق در عين پردا ختن به حق را تجربه كردند اوج آميزش
معرفت و سلوك بوده و آثار پايدارى در شكل گيرى روان اجتماعى ما بر جاى
گذا شته است . مذاهب مختلف اسلامى، سنى، شيعه و اسماعيله هر يك حاصل
باورهاى دينى، اخلاقى، كلامى و فلسفى متنوع بوده و رورنه هایی ازارتباط
و داد و گرفت ما با كشور ها و ملل گوناگون بوده و است.
قابل انذكر است كه ميان اين
ها الزاما دشمنى وجود ندارد و در صورت شكل گيرى يك سياست واقعا ملى و
انسانى اين تنوع به نفع ما است .ما همان طوريكه در موسيقى از هند اثر
پذيرفته و آنرا انكشاف داده ايم .مى توانيم، موسيقى كلاسيك شش مقام را
كه در آسياى ميانه مروج است و نمايندگان خود را در هر مرحله در شمال
كشور ما داشته، بحيث يك مكتب زنده هنر و ادب از خود بسازيم .هم چنين
ذايقه پيرش موسيقى ايران، خاور ميانه و تركيه در جامعه ما بارز است
.ما مى توانيم يه همه اينها رسميت ببخشيم و مراكزى ايجاد نما.يم و در
پى تركيب آنها و تکامل هنر موسيقى برآييم .البته اين يك نمونه است ،
تركمن هاى ما استعداد استثنايى در تجارت و اقتصاد نشان مى دهند، هم
چنان آنان پاسدار و تكامل دهنده همه صنايع و حرفه هاى باستانى شرق از
زرگرى تا سفال سازى و قالين بافى اند و موسيقى و فولكلور مختص بخود
دارند . استعداد اقتصادى هزاره ها، غناى فرهنگى كاملا بين المللى و
بشرى زبان دری، نشاط اجتماعى و سياسى زنده و گسترده در ادب و فرهنگ
پشتو، همه و همه سرمايه هاى ما اند .ما بايد همه اينها را در كنأر هم
رشد دهيم، بر وجوه اشتراك شان كه محصول تأريخ طولانى و سرنوشت مشترك
سياسى ماست تكيه نماییم. در عين حال تنوع شان را حفظ كنيم .
بيشتر از دو هزار سال است كه
ما از مرحله بينش هاى متعصبانه نژادی ، قومى و زبانى فراتر رفته ايم،
از زمان ظهور زردشت ، سرز مين ما مركز جلوه تلاش هاى معنوى انسان براى
نجات بشريت بود . دين بودايى آنرا عميق تر ساخته و دين اسلام به اعتدال
بازگردانده و كمال بخشيدست .ما اگر پيشنها دی براى بشريت داشته باشيم ،
همين تسامح، تساهل و تحمل تنوع و گوناگونی فرهنگ و بينش بشرى است كه
چنانكه ذكر کرديم، هم در فرهنگ عامه ما ، هم ادب فخيم، دينی، اخلاقی،
تصوفى و كلامى ما در همه زبان هاى ادبى كشور از قرن ها قبل مسلط گرديده
و اشاعه ياقته است ، روحيه برترى جويی، امتياز طلبى، تعصب و تفاخر،
ناشى از ترويج فرهنگ استعمارى است كه در فضاى انحاط و ركود و انجماد
فرهنگى ذهن عده از متجددين ما را مسموم ساخته و موجب تيرگى فضاى سياسى
و فرهنگى مى گردد .اين امر بحال هيچ قومى مفيد نیست . ما نه تنها در
كشور خود به درستى يكديگرنيازمنديم كه بايد در مراتب مختلف، هم سرنوشتى
خود را با همه مسلمانان همه ملل شرق، و تمام جهان عقت نگهداشته
شده در نظر داشنه
باشيم و البته اجازه ندهيم اين گرایش به طرف ارتجاع و انجماد سوق داده
شود و آنرا با پيشرفته ترین، آزادی خواهانه ترین و عادلانه ترين جنبش
ها در سطح جامعه بشری و با سير تکابمل عمومی تاریخی كه صورت بارز
غالب و پيشرونده ناریخ است هماهنگ سازیم.
من اطمينان دارم، اين مايه و
زمينه در فرهنگ و روحيات تاريخى ما وجود دارد . پشتقون هاى نيم قاره در
زمان مبارزات اسشلال طلبانه نهضت عدم خشونت را موقفانه تجربه كرده اند
كه ميتواند نرسب عقايد بسيار قدیمی تلقی گردد. آنها بار دیگر نیز
میتوانند اين عنعنه پسنديده و بسيار نزديك را احيا نمايند. نهضت هایی
بزرگ عیاری بعدا فتوت كه از آميزه سلحشوری پهلوانان و عیاران واخلاق و
معرفت صوفيان پدید امده بود، و روحيه سرشار، زنده و پرطرفدار در جامعه
ما است و بايد يكی ار اساسات نربیت، و سلوک اخلاقی وسياسی ما باشد.
.ظرفیت هاى صوفيه كه پرورندگان معرفت، اخلاق و شایقان سوخته دل حقيقت
بوده اند، هنوز در کشورما نحله های زنده نيرومند اند، حاکمیت عارفانه
رندی که مظهر نسیبی نگری امور دنیوی و محکم ترین پایگاه مبارزه ضد
تعصبات ایدیولوژیک است نه تنها در فرهنگ مکتوب و شفاهی ما، بلکه بحیث
سلوک اخلاقی زنده و پویا چون دریایی زلال در زندگی تاریخی ما جاری است
و نه تنها کهنه نشده بلکه مجددأ بحیث نیازی در سطح بشری مطرح است. این
بینیش، عشق به زندگی و زیبایی های آن و نفرت از جنگ، تعصب و خشونت،
غنیمت شمردن وقت، گذشت و مدارا را در زندگی اجتماعی ما از سده ها قبل
جایگزین ساخته است.
فرهنگ عامه ما يا آنچه فرهنگ
شفاهى توده ها مى گویند، چون چشمه های جوشان در اعماق اقيانوس فرهنگ
تاریخی،.دینی، و مكتوب ما جریان دارد. افسانه ها، امثال و حكم، سروده
ها، قصص و ترانه ها ، نایاب نرين و عالی ترين عواطف بشرى را ذخيره دارد
و وجوه مشرك بارز ان با فرهنگ های بومی هند، چين ، تركستان و عرب و
نمام اقوام سامى مشهود است ، ما با مطالعه همه آنها، ذخاير عظيم تجارب
معنوى باستانى بشرى ملل داراى تاريخ و فرهنگ عظيم انسانى آشنا مى گرديم
و موقعيت ممتاز خود را در منطقه و جهان در مى یابیم.
امروز موقعيت جغرافیایی ما
چندان درخشان و دلحسپ نیست. ما سرزمينى از چهار طرف قيچى شده را صاحب
شده و ارتباطات ما با دنيا محصور و محدود گرديده است .اقليم ما برى و
خشك است و حيات در سرز مين ما، به بركت كوه هاى بلند برف گير و چشمه ها
و دريا هاى دامنه آنها امتداد ياقته است، داشت هاى سهمگین بى آب و علف،
كوه هاى هيبت ناك با دره هاى تنك ، بادهاى تند خشك و خشك كننده بر شكل
گِری فرهنگ ما كه بصورت متناوب در حوصله و تحمل طولانى و خشم و خروش
هاى تند و بی ملاحظه ظاهر مى گردد . شايد ناشى از همين جفا هاى طبيعت
باشد .اگر اين كوه ها و دشت ها و آب و هوای خشك و توفان های باد و ريگ
براى ما رمينه هاى مقاوهت و دفاع را در برابر تهاجمات فراهم آورده باعث
دشوارى ارتباطات و حفظ كهن نرين اشكال و شيوه هاى معيشت و زندگی نيز
شده است كه پرا گندگى ناشى ار آن هنوز سياست هاى نادرست را تغذيه مى
كند .آن اهميت ژنوپولتیک را كه افغانستان در زمان رقابت استعمارى قرن
هاى هژده و نزده ميان روس و انگليس كسب كرده و تا ختم جنگ سرد حفظ كرده
بود دیگر از دست داده است و البته كه آن موقعيت حايل بودن نيز بيشتر
موجب انزوا و عقب ماندگى ما بود تا باعث پيشرفت.
اما امروز با كشف منابع عظيم
انرژى در آسياى ميانه وضعف روس ها دلحسپى هاى جديد پديد آمده است كه
افغانستان مى تواند در استفاده ار آنها يارى رسانده و امتيازاتى كسب
نمايد .اما اگر رقابت بر سر اين منابع ، ار طرق منفى، خشونت ها ،
تحريكات پشت پرده و توطئه ها پيش برود ما باز عرصه سياست گذاری هاى
منفى خواهيم بود. ما بايد اجازه ندهيم كشور ما محل صدور سياست هاى
افراطى، خشونت برانگيز، جنگ افروزانه و نا سالم باشد .
افغانستان بايد با ارايه مدل
سياسى و ا قتصادى توسعه بعد از جنگ سرد، به شكل گيرى سياست سالم و
انسانى در آسياى مركزى يارى رساند و از همين حالا طرح اتحاديه هاى
منطقه اى، و تقويه مفكوره هاى امثال پيمان ايكورا روى ذست گيرد، ما
بايد حلقه وصل اقتصادى، تجاراتى ، فرهنگى و علمى ميان خاور ميانه ، نيم
قاره هند و آسياى مركزی قرار گيريم و در اين راه مشاركت چين، تركيه و
روسيه را نيز تشويق نماييم و همچنان با استفاده از موقعيت خویش در جلب
كمك از همه كشور هاى پيشرفته جهان توجه جدی كنيم.
یادداشتی کابل ناتهـ را نیز
ملاحظه فرمایید.
|