من خود را
تنها ترا از تنهایی
ترا دور تر از
دوری
و فراق را تاریکتر
از تاریکی ها
یافتم
گوشه کلبه تاریک
که گاهی از نور تو منور بود
حال سرد و تهی است
در پس دربند چشمانم
تو و یاد هایت زنده اند
گاهی در آن چاشتی
آسمان تموز
نسیم گرم
تو...و من
چشم براه بودن ها
سوالهای درد انگیز
نگاه های ناموزن
انگشتان
پر ابهام
قاصدکهای شریر
آخر کار
فواصل
دوری
هجران
شکست
فرسنگها
تنهایی
و صرف تنهایی
آری...من
خود را در جاده پر ازدحام زندگی
تنها تر از تنهایی
یافتم
27.08.07
Khatol.Momand
|