جامعهء ما به نعش پاره پاره ای شباهت دارد که دست
تقدیر هر پاره را بسویی پرتاب کرده است. پاره ای در « جابلسا » قرار
دارد و پاره ای در «جابلقا» !
برای تدفین و تکفین این نعش در میدان مانده، احدی پا
پیش نمیکند. فقط کرگسها در چند قدمی، جست و خیز میزنند تا میدان شغالی
شود و نوبت آنها برای دریدن و پاره کردن فراهم شود.
یکطرف سلطنت طلبها قابو میدهند تا با تبرچه و ساطور
سهمیه ای از بز میدان بزکشی! برای شان جدا کنند، یکطرف مجاهدنما ها دست
و آستین برزده اند تا داوری بازی را به کف با کفایت شان بگیرند و آخر
امر به تاج و تخت برسند.
از طرفی در طیف چپ کوشش بی امانی شروع شده تا اجزای
متلاشی شدهء شانرا در حزب واحدی گرد آورند و بازی هایی را که نیمه
تمام مانده است از سر بگیرنند.
در وضع حاضر از بیم حضور امریکا و نیروهای ناتو تمام
آن کرگسها مدعیان قدرت، خود را آرام گرفته اند تا دایه های مهربانتر از
مادر به خانه های شان برگردند و افغانستان را بار دیگر سلاخی نمایند.
شاید در جهان کمتر دولتی به سیاه بختی افغانستان موجود
بوده باشد. تاریخ ما زیر مشت ولگدِ اقوام خودی و بیگانه شکل گرفته است.
اگر از ظواهر قضیه بگذریم، هر قومی در حوزهء بود و باش اش بفکر تاسیس
حکومت علیحده ای می باشد. در گذشته هر آنکه دستش رسیده است دیگران را
سربریده و پوست کنده است. دور تسلسل خشونت هنوز هم ادامه دارد، هنوزهم
هیزم کشانی هر قوم و قبیل در تنور مناقشات قومی و طایفه ای هیزم خشک
میریزند تا از هست و بود ما خاکستری بیش نماند.
در کنار سرکرده های اقوام، اکنون مدعیان جدیدی برای
تصاحب قدرت سیاسی سر بالا کرده اند که به جنگ سالار و تفنگ سالار معروف
شده اند. اینها در مقام آشوب طلب و ماجراجو، از چند سال به اینطرف
بیشترینه کوشش های جمعی را بخاطر تامین ثبات و استقرار امنیت برهم
میزنند و به مشکلی از اشکال اختلافات زبانی، مذهبی و نژادی را دامن
میزنند.
از همه دردناکتر شیوه های برخورد به اصطلاح روشنفکران
ما به مسایل اجتماعیست، آنها به جای اینکه به راه حل منطقی و عقلانی
بیندیشند به پسمانده ترین لایه های اجتماعی اقتدا می نمایند.
چنین طرز نگرشی شایسته روشنفکران درس خوانده های
مانیست. اگر ما راه های تالیف و همدلی اقوام باهم برادر را فراهم نکنیم
کار ما زارتر میشود و هیچ بعید نیست که روزی روزگاری دشمنان تاریخی ما
- ما را بلع کنند و از « که » تا « مه » را نابود نمایند.
باید به وفاق و همدلی فکر کنیم و از راه تقسیم فرصتها
و امکانات بین تمام عناصر ساختاری جامعهء ما، زمینهء استقرار دموکراسی
واقعی را فراهم کنیم.
|