کابل ناتهـ kabulnath
|
خاتول مومند مرا میشناسی؟
مرا میشناسی؟ از شنهای ساحل از مزرعه های دور از جلگه های نمناک و سبز گذشتیم... همه فواصل را پیموده به هم رسیدیم
آیا مرا بیاد داری آنگاه که انگشتانت...انگشتانم را لمس کرد دانستم که زنده هستم دانستم که...زندگی زیباست باور به وجود عشق کردم
آری تو مرا میشناسی! لبخندها حرفها نگاهای ما با هم آشناست
تو دور هستی مهتاب من ناهیدم کهکشانم ولی آواز طپیدن قلبت را در قلبم میشنوم تو دور از دیده و نزدیک به قلبم
آیا تو مرا میشناسی با نگاه های مشکوک مرا منگر من در تو غرقم زندگیم آگنده از توست
مرا بشناس من... من از تو هم برای همیشه
15. Aug.2007
********** |
---|
سال سوم شمارهً ۵٦ سپتمبر 2007