کابل ناتهـ، زبیر هجران سروده تازه سیب

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زبیر هجران  (کابل)

 

 "سیب"

 

             

 

خدا يک سيب را ديشب براي من تعارف کرد

 غم يک آرزوی  تازه در قلبم تصادف کرد

 

خدا یک کهکشان امید را بخشید برقلبم

خدا از گونه هایش چون خودش تابید بر قلبم

 

خدا خود عاشق عاشقترين چشمهايش شد

 خدا يک کوچه زيبايي ميان رد پايش شد

 

خدا هم عاشق سیبست عاشق تر ز آدم ها

خدا هم میشود آهسته از معنای او معنا

 

خدا خود را ميان چشمهاي او تماشاه کرد

 عجيب يک لذت ميبرد تا او ديده را وا کرد

 

خدا ترياک لبهاي دو دنيا را به لبهايش

 تعارف کرد و محموم ساخت از يک جام پهنايش

 

 خدا هم از نگاهش چوب و خار و گل بيرون آورد

 خدا از تاک لبهايش عجب الکل بيرون آورد

 

خدا با نغمه ی روح خودش در  قالب او ریخت

و اورا همچو سیبی سرخ در شاخ دلش آویخت

 

خدا از چهره ی مهتابیش باغ و بهار آورد

خدا در روسری او انـــــــــــــار قندهار آورد

 

 خدا از يک نگاه نازنينش بي سرو پا شد

 که تا او  پيش چشمانش مثال غنچه ی واشد

 

خدا او را براي خود بيرون آورد دانستم

 مرا بدنامیی بدنام ها کرد و ندانستم................. 

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٦       سپتمبر       2007