کابل ناتهـ، داکتر اکرم عثمان جرگه امین منطقه یی

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

افغانستان و جرگهء امن منطقه یی

 

 

در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند    هرچه استاد ازل گفت بگو میگویم

 

 

داغ ترین رویداد سیاسی چند روز اخیر برگزاری « جرگهء امن منطقه یی» در کابل بود. در آن جرگه هفتصد نفر از سرکرده های اقوام دو طرف مرز تحمیلی « دیورند» و تعدادی از رجال سیاسی و اجتماعی دو کشور شرکت کرده بودند.


این گردهمآیی با توجه به پس منظر روابط تنش آلود افغانستان و پاکستان از اهمیت خاصی برخوردار می باشد.

از ظاهر قضیه برمی آید که ایجاد صلح در نواحی یادشده ضرورت اجتناب ناپذیر زندگی مردم دو طرف مرز می باشد و به رغم تمایل شدید طرفین منازعه به آرامش، بازهم خواسته وناخواسته درگیری بین آنها ادامه میابد و صدها نفر چه در نبردهای منطقه یی داخلی و چه در پیکارهای نفوذی بنیادگراهای مذهبی از داخل پاکستان و چه در بمباران های نیرو های ناتو تلف میشوند.

 

به پنداشت نگارنده ریشه های این جنگ غیرانسانی به گذشته های دور برمیگردد.

از بدو تولد پاکستان، کشورهای عمدهء غربی از جمله انگلستان و امریکا جانب پاکستان را می گیرند چه آن دولت مخلوق یک برنامهء پیچیدهء ستراتیژیک بود. بربنیاد آن برنامه منافع دراز مدت غرب در مقابله با اتحاد شوروی طراحی شده بود. در گام نخست هدف تضعیف هندوستان و تنگتر کردن حلقهء محاصرهء افغانستان بود.

 

از آنجا که در آنروزگار نفوذ کمونیسم تهدیدی بالقوه برای آسیای غربی، خاورمیانهء عربی و ممالک حوزهء خلیج فارس به شمار میرفت، ابر قدرت وقت ایالات متحده امریکا، بلاک های نظامی سنتو و سیتو را به منظور مهارکردن کمونیسم و محاصرهء نظامی اتحاد شوروی بنیاد می نهد و پاکستان را به مثابهء مهمترین حلقهء آن زنجیره در نظر می گیرد و تقویت می کند.

در موازات آن اقدام، زعامت واشنگتن اسلام ایدیولوژیک! را به منزلهء نیرومند ترین سلاح عقیدتی علم می کند و افراطی ترین عناصر بنیادگرا را از گوشه و کنار کشور های اسلامی در پاکستان گرد می آورد.

 

متعاقب تهاجم اتحادشوروی برافغانستان، دو وسیلهء کار آمد و هدفمند ایالات متحده امریکا که مقدمات آنرا از قبل فراهم کرده بود وارد میدان میشوند. فاندامانتالیسم اسلامی به حیث مؤثرترین مانع، جلو اشاعهء کمونیسم را در مناطق روستایی افغانستان میگیرد و ارتش سرخ که با مخالفت عمومی مقابل شده بود در برابر نیروهای مقاومت کاری از پیش نمی برد و بعد از سالها جنگ فرساینده ناگزیر به ترک افغانستان می شود.

 

ایالات متحده امریکا که در جریان جنگ آزادی بخش مردم افغانستان، ملیارد ها دالر مصرف کرده بود پس از هزیمت رقیب بزرگش، افغانستان را به حال خود رها میکند و زمینه را برای مشتعل شدن جنگ های تنظیمی، فرقه ای و قومی آماده می کند.

 

از سال ١٩٩۲ تا ١٩٩٦ جنگ های خونین و ویرانگری دامن شهرها و ولایات افغانستان را میگیرد. از پشت هر پشته، امیری سربالا میکند و در هر دهکده، سلطانی کوس فرمانروایی می کوبد.

فقط در کابل پایتخت کشور، شش خرده حکومت! تشکیل میشود و چنان بیدادی براه می افتد که خلق الله بیداد هلاکو و چنگیز و انگریز و روس را از یاد میبرند.

کوی و برزن کابل که تا آنوقت بالنسبه آباد مانده بود چنان تخریب و پارچه پارچه میشود که در هیچ دوره ای اتفاق نیفتاده بود.

 

اسفبارتر اینکه در آن قیامت صغرا! تمام سلول های جوانب متحارب مبدل به مواد منفجره میشوند و اصطلاحات ننگینی چون « جنگ سالار!» و « توپک سالار!» جای مجاهد و پیکارگر ضد استعمار و استبداد را میگیرد.

این تحول ارزشی و معنایی به حدی اسباب سرخوردگی و یأس آدمهای عادی و متعارف را فراهم میکند که قاطبهء هموطنان ما باور شانرا به اعتقادات ریشه داری چون برادری، همزبانی و هموطنی از دست میدهند و یک خلای روحی و سیاسی گریبان سرزمین ما را می گیرد.

 

مدعیان تصاحب قدرت سیاسی که طالب استقرار حکومتهای مطلقه و انحصاری بودندچندین بار باهم حلف و پیمان می بندند که حکومتی فراگیر و فراخ دامن و فارغ از تعصبات قومی، قبیله ای، مذهبی و تباری تشکیل بدهند ولی موفق نمی شوند.

پادرمیانی هیچ میانجی و مصلحی، آن کج اندیشان را براه راست هدایت نمیکند، حتی قول و قرار آنها در خانهء کعبه نیز کارگر نمی افتد و کماکان برادرکشی و مظلوم کشی دوام میکند. در خلال این گیرودار، آن عناصر متعصب و آتش افروز که با مساعدت پولی و مالی امریکا از کشورهای عربی به پاکستان سرازیر شده بودند بیشترین بهره را از نبود قدرت مرکزی در افغانستان میبرند و رهبری گروه های جنگ افروز را به کف می گیرند.

البته شایان تذکر است که سازمان استخبارات پاکستان موسوم به ISI، نه تنها سکان سوق و ادارهء آن گروه های جنگ طلب را بدست میگیرند بلکه پا فراتر میگذارند و برنامهء حمله بر برجهای تجارت جهانی در نیویارک و پنتاگون (وزارت دفاع امریکا) را طرح میکنند و تازه ایالات متحده را ملتفت غلطی میکنند که به دنبال هزیمت نیرو های اتحاد شوروی مرتکب شده شده بود.

حکومت طالبها که خلف الصدق ISI، و ایالات متحده امریکا بود به دامن خالقش سازمان استخبارات پاکستان پناه میبرد و در هیأت طالبها جنگ های گوریلایی را براه می اندازد.

رویداد ١١ سپتامبر ٢٠٠١ منجر به تحول عمیق در سیاست ایالات متحده میشود و لبهء تیز تیغی که خود آب داده بود بسوی آن ابرقدرت برمیگردد.

معنای دقیق این سخن آن است که کارندهء باد، الزاماً توفان خرمن می کند و خودش متحمل بیشترین زیان میشود.

 

باری « بی نظیر بوتو» صدراعظم سابق پاکستان اعتراف کرده بود که پروژهء طالب سازی ! یک برنامهء انگلیسی بود. آنرا سیاستگزارهای انگلیسی طرح کردند و به امریکایی ها سپردند. امریکایی ها آنرا پسندیدند و به ISI سپردند تا به منصهء اجرا بگذارد. همان بود که قیام طالبها اوج میگرد و سرانجام فاجعهء ١١ سپتامبر از بطن آن میروید.

 

جرگهء امن منطقه یی مولود همین فعل و انفعال بود.

اکنون ایالات متحده امریکا از طریق اعمال فشار بر جوانب نزاع، طرفین را مجبور کرده است که پشت یک میز بنشینند و حرفهای همدیگر را بشنونند.

شبهه یی نیست که این آغاز یک بازی بزرگ دیگر است!

 

امیداواریم که این بازی به فرجام نیک منتهی شود و جرگهء امن منطقه ای نتایج سودمندی به دنبال داشته باشد.

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵۵        اکست       2007