کابل ناتهـ، شام شعر با ستاره های شعر نسیم فکرت

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شام شعر با ستاره ‌هاي شعر فارسي دري در گويته

 

 

گزارشگر: نسيم فکرت


مجامع فرهنگي و ادبي افغانستان شاهد حضور ستاره‌ هاي شعر فارسي دري در اين چند روز است؛
سيد ضيا قاسمي و خانمش محبوبه ابراهيمي که اخيرا از کشور ايران برگشته ‌اند و مهمتر از همه شريف سعيدي است، شاعري که من سخت علاقمند شعرهايش هستم.


شب گذشته، برنامه شامي شعر توسط
انستيتيوت گويته در باغ گويته برگزار شد. با حضور شاعران چون، شريف سعيدي، سيد ضيا قاسمي، پرويز کاوه، عزيزالله نهفته و چند شاعر ديگر از زبان پشتو مانند عبدالغفور ليوال، کاروان و بعضي‌ هاي ديگر. البته ناگفته نماند که شرکت‌ کنندگان در اين مجلس هم اکثراً شاعران و نويسندگان جوان بودند. مانند خالد خسرو، سيد عاصف حسيني‌، آصف آشنا، نگاه و بعضي دوستان ديگر که متاسفانه ذکر نام شان در ذهنم نيست و از قيد قلمم افتاده ‌اند.

برنامه توسط سميع حامد شروع شد. در ابتدا خلاصه از زندگي نامه هر شاعر خوانده مي‌شد و بعد شاعر به جايگاه دعوت مي ‌شد تا شعرهاي شان را بخوانند. متاسفانه بعضي از شاعران بسيار طولاني مي ‌خواندند اما بعضي‌هاي ديگر مانند شريف سعيدي فقط يک شعر سفيدِ کوتاه خواند. البته گله در کار نبود چون شريف سعيدي از سفر آمده بود، کتاب و يادداشتي با خودش نداشت.


انجمن قلم افغانستان هميشه برگزارکننده چنين مجالسِ مانند شب موسيقي، شب شعر، بزرگداشت از شاعران و حتي چاپ آثار شان فعلانانه در عرصه ادبيات و شعر افغانستان کمک کرده و يک قدم هم عقب نمانده است. در انجمن قلم هر هفته روزهاي پنجشنبه جلسه شعر برگزار است و شاعران زيادي از دانشگاه و از مجامع مختلف شرکت ميورزند. در قسمت ارتباطات و برگزاري چنين مجالس البته ژکفر حسيني زحمات زيادي مي ‌کشد که واقعا قابل قدر است. گرچه قدرداني من جايي را نمي‌ گيرد اما من حيث يک کسي که هميشه در اين عرصه غوطه مي‌خورد شخصا از انجمن قلم، سميع حامد و ژکفر حسيني قدرداني مي‌کنم.


خوب، اکنون خبر از نشست جلسه فرهنگي روز پنج شنبه هفته گذشته در انجمن قلم. جلسه گذشته تجليلي از ذوج مطرح شاعر افغانستان بود: سيد ضيا قاسمي و فاطمه ابراهمي. دو شاعر نامدارِ که هميشه در عرصه ادبيات فارسي دري فعاليت داشته ‌اند و دارند. در ابتدا، خلاصه از زندگي نامه سيد ضيا توسط اعلانسر خوانده شد و بعد هم سيد ضيا قاسمي شعرهايش را خواند. بگذريم از اينکه شعرهاي آقاي قاسمي چقدر  غم غربت، درد و اندوه را با خود مي‌کشيد اما عاشقانه‌هاي ذيبايي هم داشت. حاضرين که مشتاق شنيدن شعرهاي عاشقانه‌هاي سيد ضيا بودند اصرار مي‌ ورزيدند که بيشتر عاشقانه ‌ها خوانده شود. از جمله آن آدم‌ ها خودم بود.


در اخير نميدانم
رفيع جنيد چه مي‌خواست بگويد در پشت تريبون قرار گرفت. شخصا من چيزي دستگيرم نشد از سخنان جنيد که چه مي‌ خواست بگويد. من سرانجام همينقدر فهميدم که او از کلمه تعريف مي ‌کند و ژانرها و مينيمال‌ها و هزار ها ها هاي ديگر را در کلمه مي‌بيند. اينطوري است آدم بزرگ‌ ها. کافي است اندکِ بزرگ انديشي را به خودت راه دهي و بعد هم کلماتي از اين نوع کم نيستند که به طور اتومات در ذهن شما سرازير نشود. کلمه‌ ها پيش از شما حاضرند، کافي است شما آمادگي از خود نشان دهيد و بعد پيش تان دم نمي زند. آنوقت ها هايش را بکشيد، که بعضي‌ها اين کار را مي‌ کند. آن زمان، ديگر کلمه‌ ها ابزار نيستند، کلمه ‌ها خود تبديل به ايده‌ ها و اذهان افيوني مي‌شوند.

 

بعد از رفيع جنيد، نوبت داده شد به مژگان ساغر شفا دوشيزه‌ ي که تازه از مغرب زمين از آلمان آمده بود. راستي گاهي شده است که نتوانيد چيزي را تعريف کنيد. من نيز در برابر اين خانم اينطور شده ‌ام. خدا يار جانش، من شخصا لذت بردم از شعر خواني‌اش. مژگان ساغر شفا اگر هيچ شعري هم نمي ‌خواند باز هم چندين شعر توسط او خوانده شده بود. من متوجه نبودم او چه مي ‌خواند، من سراپا محو در ناز و کرشمه‌ هاي بودم که او در حين تلاوت چندي از شعرهايش بود. با چنان صداي که نميدانم چگونه تعريف کنم – کش و بگيرهاي راه انداخت و زل و بم‌ هاي کرد که ما پاک مانده بوديم چه کنيم. با خود گفتم، خداي من اين شاعره تا هنوز در کدام دنجي بوده که ما ناخبر افتاده‌ مانديم. بهرحال، ميدانيد دنيا سر کج دارد با آدم‌ ها. استعدادها هميشه خاموش مي ‌ماند و بعضي شاعره‌ هاي زورآور حتي حاضر نيستند کسي ديگري مانندش حضور بيابد. شما ابعاد اين مسله را بکاويد تا به کجاها که نمي ‌رسد.


خلاصه کلام اينکه مژگان ساغر شفا، يکي از آن شاعراني است با استعداد تشويش‌ کننده و خيره ‌کننده در عرصه شعر. من همينجا اعلام مي ‌کنم که اين استعدا شگرفت، مي ‌تواند تهديدي باشد در برابر بعضي شاعران زن مانند
زينت نور، راحله يار، ساغر يار و بعضي يارهاي ديگر. اگر آنها نتواند در ظرف يک دو سال آينده به افغانستان آمده خود شان را به جامعه اهل فرهنگ و ادب افغانستان معرفي نکنند و جايگايش را مانند يک شاعر خوب زن در شعر فارسي دري پيدا نکنند بي‌ هيچ شک و شبهه‌ اي فرصت را از دست داده‌اند. چه اينکه عرصه باز است و اين فرصت به زودي از دست رفتني است. 

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٤        اکست       2007