کابل ناتهـ kabulnath
|
زبیر هجران قاسمزاده
"منتظر"
یک چای تلخ، خانه و دیوار منتظر یک استکان قهوه و سیگار منتظر یک کهکشان ترنم و یک آسمان غزل با آمد آمد قدم یار منتظر .... یک مرد خسته جان که دوقرنست بیصداست چون سنگ های -قبر- نمودار - منتظر یک مرد میشود که بگویم عجیب نیست با یک نگاه گشته گرفتار منتظر آری عجیب نیست نگاهش عجیب بود هی..! کور گشته دیده ی بیدار منتظر یک واژه سر کشیده ز سر تا به پای او حرف به او نگفته ی تکرار منتظر
کابل افغانستان
*************** |
---|
سال سوم شمارهً ۵٣ جولای 2007