کابل ناتهـ kabulnath
|
نادیه فضل اعجاز تا بهـــــــار آرزوهـــای مرا گلـــباررویا میکنــــی زندگانی می نگــــاری مهربانا! شـــــورِ دریا میکنی میشوم همبال سار ، همرنگ مه ، دیبای دل، سوز غزل تا وسیع لاله ها پهنای باغ از عشق غوغا میکنی میشوی آیینه میبینم حضور روشنی را در دلت میبری با خود مرا عاشق ترین ناز تمنا میکنی بوی گندم ، لهجه ی پروانه ها گلواژه ی پرواز را دلفریب جاریی بال پرستو های آواء میکنی در طنین پرده ی ساز در لطیف شعر و آهنگ عشق را می نوازی جلوه ی پاک خداوند و مسیحا میکنی از سکوت در بی بهار دور ، یاس عاشق دریاچه را تازه از عطر نسیم دل گوارای هریوا میکنی میگشایی از تنش صد ها گره تلخ و اندوهبار درد در نگاهش وسعت زیبای خورشید سحر وا میکنی گریه هایش را به موج دلربای نغمه میخوانی به مهر دامنش را گلشن رنگین یک صبح فریبا میکنی
*************** |
---|
سال سوم شمارهً ۵٢ جولای 2007