کابل ناتهـ،
|
بلقیس مل
دیدار وطن
طعم عجیب دیدار میهن شیرینی دیدار دیار ویران شده و سوخته قامت بلند سر به فلك كشیده و تما شای چهره های خسته و سوخته آنهمه با تلخی جدای و د ست نیافتن به آن كه مكرر در مكرر ا ست در جان من غوطه ور اند واز اعماق دلم چنان احساس بمن د ست میدهد كه در چشمانم چشمانی نشسته در حال انتظار همان چشمان قد میكشد شاخه گلی برنگ سرخ و قرمز در د ست دارد و با كرانه های آتش بازی میكند گویی در حال شعله ور شدن ا ست اما شعله اش نمی سوزاند بلكه قد میكشد تا جانهای خسته و انتظار كشیده را جهان بخشد بر همه سردی های دنیا غالب شود و فضای گرم و آفتابی و نور را دهد و به همه از دور تا دورترین كرانه های جهان مژده رسا شود كه ما انسانان بدین معنی زنده ا ستیم جدای ودوری را از ما میزداید در حالی كه از هم جدا ا ستیم وخویشتن را با هم یكجا و نزدیك می پنداریم در برابر این هم فاصله ها قد خم میكنم و سلام احترام آمیز به جایگاهی كه از آن درویم میفر ستم
عقاب
منم عقاب پر و بال شكسته دور از آشیانم به پایین غلتیده ام یارای پریدن ندارم پای را ست و بال چپم از كار افتیده دور و برم پرنده گان در پرواز اند از طایفه های بو قلمون ناگهان نگاهم به پایین افتید دیدم لاش خورك ها را كه به دور هم جمع اند در كنار جویبار در جنگ و جدال یافته اند كرمكی را برای بلعیدن در تلاش اند یك بر دگری حمله ور میشوند ضربه میزند با نول پر شان بسان خنجر كندی نمی برد اما ، اما خون از كله و گردن شان بسان الوان سرخ جار یست اما در تلاش بلعیدن پا می فشارند اما من در تلاشم كه روم كرمكی را قسمت نمایم ا ما ، اما افسوس كه بال و پرم شكسته یارای پرواز ندارم بر ایشان افسوس میخورم كه چرا نمیتوانم كمكی نمایم آن لاشخورك ها را از عذاب جدال ها رهایی بخشم تماشای من و جدال ادامه دارد
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ۵١ سال سوم جون ۲۰۰۷