کابل ناتهـ،
|
خاتول مومند عطر یاد ها
همان جای که بسترهای اقیانوس با آفتاب سرخ همآغوش میگردد
همان دقایق که خبرک بر گوشه بام کلبهء خاشاکگونم
احوال ترا میاورد
همان دم که کائنات در گوش ابرها آیات وفا را میسرآید
مرا در نظرات ترسیم کن
در میان آواز نی آن چوپان بچه آواز مرا بجو
در بادهء پر می شبها و در سرخی طلوع صبحگاهان رنگ چشمانم را بیاب
در تار های چنگ آن پیر چنگزن تار های زلفم را لمس کن
در عطر افشانی گلهای چمن بوی عطر مرا استشمام کن
در رنگ زعفرانی آفتاب رنگ دستانم را بیبین من در هرکجا هستم همانطور که تو در هرکجا هستی
در سکوت شبها ترا میشنوم در روشنائی سحر لبخند ترا میبینم در همه چیز تو هستی گویا تو هی که همه چیز است ورنه دنیا یکسر خالیست
سالهاست که میرود روز ها بشام میرسد عمر ما به انجام نزدیک میگردد ولی جدائی همانا در میان است مگر عطر یاد ها
هنوز جوان و جاویدان است *********** |
بالا
شمارهء مسلسل ۵٠ سال سوم جون ۲۰۰۷