کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

- باب  اول

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انجنیر  داوری

 

 

 از لابلای حرفها

اندر باب شیوکی که بعدها شیوه کی شد!

  

 

شیوه کی محلی است بس سر سبز وخرم در ده کیلو متری جنوب شهر کابل ، وبنا به  گفته ریش سپیدان وافراد اهل خبره محل و آنچه از هزاران سال قبل سینه به سینه ودهان به دهان به همدیگر نقل شده و تا امروز شفاهأ بما رسیده است سر زمینی که  آنراشیوه کی خوانند .
در هزاران سال قبل شیوا بزرگترین نیاشگاه  پیروان دین هندوان درهمین محل قرار داشت ،و پیروان دین مذکور از گوشه وکنا ر کشور جهت عبادت به همین محل می شتافتند.که این مرسوم با وجود گذشت هزاران سال کماکان ازطرف هموطنان هندوان و سکهــــــ  شهرکابل  تا چند دهه قبل به گونه ای تعقیب میگردید.
چنانچه تا قبل از کودتای ثور  درهنگام جشن باستانی ویساک  پیروان هندوان  و سکهـــــــ ساکن درشهر کابل جهت تجلیل عید ویساک وبر پایی  جشن وسرور به منطقه شیوه کی میشتافتند . و درست به خاطر دارم که درآن ایام که هنوز از کلمات  مبارزه ، فیودال ، طبقه کارگر، انقلاب ،،روس ، اشغال  و بعد هم جهاد ، مجاهد و غیره و غیره خبری نبود، مردم وکشورما در آرامی  وامنیت کامل به سر میبردند باشنده گان مسلمان  سرزمین شیوه کی ورود هموطنان هندوان وسکهـــــــ شانرا درروز های جشن ویساک به محل شیوه کی گرامی میداشتند.
چنانچه بافرارسیدن جشن ویساک  دکان های بازار شیوه کی پر از خوردنی ها وشرینی باب مختلف النوع   میگردید  و دکانداران در این وقت درصورت نباریدن باران راهرو های  مقابل  دکان شانرا  که محل عبور ومرورمردم بود   جاروب و آبپاشی میکردند.در این ایام در مجموع تمامی مردم محل به خصوص دهقانان  و مالداران خوشی خاص خود شانرا میداشتند چه دراین هنگام  بازار فروش مرغ ، تخم مرغ و شیر، گرم وگرمتر میشد.مردم  با ورود هموطنان هندوان وسکهـــــــ نسبت به ایشان سلام و ادای احترام میکردند و بعضی ها هم باالاثر شناخت قبلی با همدیگر  مصافحه ،احوالپرسی، روبوسی وبغل کشی  میکردند(1).

ولی با تأسف و اندوه فراوان که بعد از کودتای ثور و پدید شدن بی امنیتی فراگیر درکشور مناطق مربوط به قریه بزرگ شیوه کی هم از این بی امنیتی بی نصیب نماند و هموطنان هندو و سکهـــــــ هم به سبب  بی امنیتی دیگر نمی نتوانستند جهت برگزاری جشن ویساک به شیوه کی بروند.

در جنوب غرب قریه شیوه کی در پائین دامنه های کوه  شاخ برنتی  قریه کهن دیگری وجود دارد بنام سهاک و بازهم بنا به روایات  اهل خبره محل، در آن سالهای دوری  درو که میشود آنرا بالا تر از هزارو چهارصد سال قبل برآورد کرد پیروان آیین هندو ازگوشه وکنار کابل  مجالس عروسی  جوانان شانرا در همین محل بر پا میکردند.وآثار تاریخی ایکه در گذشته های نه چندان دور وطی یک دهه اخیر ازمحلات مذکور بدست آمده است بازگو کننده ثبوت روایت های مردم و تاریخ پر افتخار و غنی محلات مذکورمیباشد.(1)

 

آنچه دراین جا قابل ذکر است که با درنظر داشت قدامت کهن نام وسرزمین شیوه کی باشنده گان قرأ دور ونزدیک آن هم در بیرون از محلات مربوط به قریه بزر گ  شیوه کی خود شانرا اهل شیوه کی میخوانند چه در گذشته های دور وقتی درهمین محل فقط یکی دو  قریه محدود وجود داشت  وبعدأ بنا به افزایش نفوس بخصوص طی چند صد ویا هزار سال اخیر  اهسته ، اهسته درنزدیکی های دور ونزدیک قریه مادر محلات نشینمن دیگری تهداب گذاری گردید 
باشنده گان  محلات جدید الی زمانیکه قریه یا ده  جدید التاسیس دارای نام وهویتی مشخصی  میشد جهت معرفی محل سکونت شان از نام  قریه مادر استفاده  میبردند . که این معمول به گونه ای تاهنوز ادامه دارد و باشنده گان قرا همجوار در بیرون از ساحه شیوه کی خودشان را ساکن شیوه کی معرفی میکنند. تا سوال کننده را از جستجو بیرون کنند زیرا نام شیوه کی یک نام آشنا برای تمام مردم افغانستان است. ولی در داخل قریه جات نسبت آشنایی تمامی مردم محل باقرأ موجود هرکسی از محل سکونت خودش  وقریه مشخص مربوط نام میبرد.

 

روی همین قدامت و تاریخ سرزمین شیوه کی وقتی درعصر رژیم امانی و در سال    1304 خورشیدی دریک تعمیر دولتی  واقع در قریه قلعه حسن خان علیا واقع در دو کیلومتری شمال غرب شیوه کی مکتب ابتدائیه ای افتتاح شد . مقامات  مربوط دولت وقت مکتب مذکور را بنام ابتدائیه شیو ه گی یاد کرد . همچنان در اواخر دهه سی خورشیدی مرکز صحی را که درهمجواری قلعه غلام حسن خان تعمیر وافتتاح گردیدبازهم به اسم  مرکز مذکور را بنام مرکز صحی شیوه کی مسمی شد.

 

مردم شیوه کی بیشتر زراعت پیشه و مالدار هستند.وجود زمین های زراعتی وباغ های سبزوپر از میوه، جوی ها آب ودریای خروشان یکی از صفات برتر سرزمین شیوه کی میباشد. که بادرنظر داشت آن درفصل تابستان بیشتر اهالی شهر کابل جهت تفریح و  هواخوری به آن محل میشتابند. سیستم آبیاری  وزراعت  در این سر زمین همان سیستم  آبیاری معمول و کلاسیک   هزاران سال قبل میباشد. یعنی ایجاد بند های خاکی جهت ذخیره آب بالای دریای لوگر  که ظرفیت ذخیره آب ناچیز واندک را دارد واستفاده ازگاوآهن جهت قلبه زمین . نبود سیتم مدرن آبیاری و بندآبگردان مدرن و بزرگ بالای دریای لوگر با عث آن میگرددتا درفصول زمستان وبهاران مقادیر عظیم آب بدون استفاده وذخیره دردریای لوگر به هدر رود واین کمبود در هنگام خشکسالی ها در فصل تابستان سخت محسوس وقابل افسوس است.

 

درشروع دهه چهل خورشیدی انرژی برق به قریه شیوه کی تمدید گردید. ولی قرأ اطراف ونزدیک به شیوه کی از نعمت برق محروم ماندند. به گونه مثال قریه ( ده یعقوب) که فقط در فاصله دوصد متری شمال شیوه کی درجناح دیگر دریای لوگر واقع شده است تا مدت های مدیدی  برق نداشت . موضوع تمدید برق به قرأ اطراف قریه شیوه کی همیشه  وعده سرخط انتخاباتی  وکلای شوری در زمان پادشاهی ظاهر شاه بود، ولی با وجود تلاش های بی حد وحصر ، سپردن ده ها عریضه بمقامات صدارت ، وزارت ، شوری و ریاست و بالا وپائین تپیدن های  فراوان ریش سپیدان و بزرگان قرأ مذکور در امر تمدید انرژی برق به محل سکونت شان  تا سقوط حکومت ظاهر شاه قریه های اطراف قریه شیوه کی  برق نداشتند.

 

موجودیت لیسه شیوه کی در بالا بردن سطح دانش علمی وفرهنگی فرزندان سرزمین شیوه کی وحتی محلات دورتر از آن نقش بارز وبسزایی داشته است. طوریکه قبلأ یاد آور شدیم این لیسه درسطح یک مرکز تعلیمی ابتدائیه درهنگام پادشاهی شاه امان الله افتتاح وبعدأ در هنگام صدارت مرحوم سردارمحمد دأود درسال 1340خورشیدی شاگردان مکتب مذکور به تعمیر جدیدی که به شکل پخته وفوق العلاده  اساسی و مدرن درمسیر سرک  شیوه کی به طرف شهرکابل درنقطه سرحد میان دو قلعه حسن خان (علیا وسفلی) بناشده بود منتقل وهمزمان سویه تعلیمی مکتب مذکوراز ابتدائیه به متوسط ارتقا داده شد. و متعاقبأ بعد از تاسیس رژیم جمهوریت درکشور بلا فاصله درسال 1352  سویه تعلمی آن به لیسه ارتقا داده شد و درهمین مرحله مطابق به ریفورم بنیادی معارف که رژیم جمهوریت  روی دست داشت جهت تکمیل کادرعلمی مکتب مذکور "که مدت ها با کمبود کادرعلمی  دست وگریبان بود" فارغ التحصیلان پوهنځی های ساینس و ادبیات به حیث استاد به لیسه مذکور گسیل داشته شد . که این تغیر درامربالا بردن سویه تحصیلی شاگردان تاثیر بس فراوانی داشت چنانچه درسال 1356 خورشیدی اول نمره عمومی شمول به پوهنتون ها در امتحان کانکور یکی از فارغ التحصیلان صنف دوازدهم  لیسه شیوه کی بود.  تعمیر لیسه شیوه کی در ماه سنبله 1359 خورشیدی  توسط  گماشتگان تاریک اندیش  دستگاه استخبارات نظامی پاکستان  آی . اس .آی  دریک عمل خائینانه وضد ملی به آتش کشیده شد.

 

معلمین واستادان لیسه شیوه کی که بیشتر شا ن شهر نشین بودند موجودیت زمین ها و باغ های سبز را درمحل موهبت الهی تلقی میکردند و به شاگردان چنین تلقین میکردند که رفتن به یک باغ سبز ونشستن درزیر یک درخت صبروتنفس از  هوای پاک ومملو از آکسیجن که  ازخصوصیا ت باغ های سبز میباشد توانایی حافظه را چند برابرساخته  وآسانتر میتوان درس را فراگرفت.

 

درست بخاطر دارم  ماه حمل سال 1355خورشیدی ، وایام جشن ویساک بود . و ورود هموطنان هندو  و سکهــــــــ  ما که تیز رفتارهای شخصی وتاکسی های عامل شان  از مقابل  لیسه شیوه کی عبور میکرد به قریه شیوه کی ادامه داشت .و من درآنوقت متعلم صنف دهم لیسه شیوه کی بودم ، در همین هنگام دریک روز آقتابی بعد از ظهر جهت مطالعه و رسیده گی به دروس  مکتب و کارخانگی  ( که به اساس پالیسی جدید وزارت تعلیم وتربیه وقت جهت ارتقا سویه تعلیمی شاگردان مکاتب  امتحان ماهوار وکارخانگی را جاگزین امتحانات چهارونیم ماهه وسالانه نموده بودند.)  به باغ سر سبزی بنام  باغ مدیر یاسیین ( 2 ) روانه شدم و...

عصر آفتاب نزدیک به غروب ، و درحا ل بر گشت  بودم . درجریان برگشت  به طرف  خانه  با تعدادی از هم مکتبی ها ی درحدود سن وسال خودم ازقریه ها ی مختلف ، که آنها هم کتابی درزیربغل داشتند و جهت مطالعه به باغ مذکور آمده بودند  همراه شدم . وآرام  آرام روانه خانه بودیم  در مسیر راه کابل – لوگر  درست درقسمتی که یک راه  خامه ونسبتأ باریک از قلعه حسن خان علیا  به سرک کابل – لوگر وصل میشود یکی از بچه ها سنگی را بلند کرد ودرجهت انحرافی به طرف مقابل اش پرتاب کرد ، سنگ تصادفأ به پایه برق فلزی  در کرد (قطعه زمین ) شبدری اصابت کرد وصدای  ( ترنگ) ونسبتأ گوش خراشی به هوا بلند شد.در این جا همه بچه تصمیم گرفتیم که نشان بزنیم و نشان ما هم همان پایه برق درکرد شبدر بود(.وسنگ پارچه ها درمحل به وفور یافت میشد زیرا درآن محل جهت استحصال سنگ ساختمانی تقریبأ همه روزه سرنگ پرانی صورت میگرفت ). بچه ها سنگ را میگرفتند وبه طرف پایه برق نشانه میرفتند وسنگی هرکسی  که به پایه مذکوراصابت میکرد دیگران برایش بیشک و مرهبا میگفتند. درست به خاطرم نیست چه مدتی  مصروف این بازی  بودیم ، شاید - ده ، پانزده ویاهم بیست دقیقه . دراین  هنگام موتر تیز رقتار نسبتأ بزرگ وسیاه رنگ که ازطرف لوگر روانه شهر کابل بود درست در رأس محل تجمع ما درجناح راست ترین قسمت وخامه سرک توقف کرد ومرد نسبتأ مسن و ملبس با دریشی سیاه رنگ از آن پائین شد و خطاب به ما گفت :

نزنین ، نزنین بچه هایم ، نزنین جان پدر

در اینجا مرد به ما نزدیک ترشد  و باز هم ادامه داد

- چرا میزنین جان پدر ای خو پایه برق اس با زدن شما زخمی میشه ، داغ برمیداره ، وزنگ میزن ایش  و باز در اندک باد و باران می افته و برق ها قطع میشه  ، آنوخت شما هم بی برق میشین.

یکی از بچه ها درجواب به مرد موصوف که او را نمی شناختیم  گفت:

- کاکا جان ! ماخو برق نداریم .

 

 دراین جا مرد متعجبانه به طر ف ما نگاه کرد  وگفت :

- ای هیچ امکان نداره که پایای های برق از اینجه عبور کده باشه   و شما برق نداشته باشین.

ما همه یکصدا گفتیم

نی کاکا جان برق نداریم .

- پس شما شب بر روشنی از چی  استفاده میکنین ؟

ما باز هم همه یکصدا گفتیم :

- از الکین کاکا جان.

در این هنگام که وقت بر گشت مامورین به طرف خانه بود ، اتفاقأ ماموری سوار بربایسکل در حال عبور بود که توجه مردهمصحبت با ما را جلب نمود ، مرد همصحبت ما دست اش به طرف مامور بایسکل سوار بلند نموده وخطاب به او گفت!

- بیا اینجه بچیم .

ماموربایسکل سوار که از اهالی قلعه حسن خان علیا بود  به اسم عطا محمد  دروزارت صحت عامه ماموریت داشت به عجله از بایسکل پائین شد ، بایسکل اش را  در گوشه ای توقف داد وبه طرف مرد آمد با هر دو دست ، دستان وی را گرفته وبوسید، مرد بالمقابل سرمامور موصوف را بوسیده واحوالپرسی کوتاهی نمودند و بعدأ مرد از مامور پرسید

- ای پایا ی برق به کجا رفته ؟

عطا محمد در حالیکه زیاد کوشش میکرد موء دبانه صحبت کند  گفت

- ای پایای برق به طرف چهارآسیا(چهار آسیاب) تمدید شده سردار صایب .

- کجا ها ره برق میته؟

- به شمول قریه چهارآسیا  به قطعات عسکری برق داده شده

-  منطقه شما ره  چطو؟

-  صایب  ما برق نداریم .

- چرامگه ای منطقه شیوه کی نیس ؟ مه یادم اس ک  پانزده ، شانزده  سال پیش امرکدم که قریه شیوه کی ره برق بتن .

- صایب ! خود قریه شیوه کی برق داره ،  ولی ده  بیرو  ای مناطقه هم  بنام  شیوه کی یاد میکنن ومیشناسن ، مگه ای دهات کوچک اطراف شیوه کی  اس(دراین وقت مامور موصوف دست اش را جهت اشاره با لا برده  ودر حالیکه جهات مختلف را نشان میداد  ادامه داد)اینجه که ما هستیم بنام قلای خلف یاد میشود، اون جا کمی دورتر قلای حسن خان علیاس ، آنطرف قریه سیاه بینی اس، به او طرف دیگه قریه قلای بغلک اس  آنجا را قریه ولایتی یا د میکنن و...که هیچ کدام ای مناطق برق نداره .

در این وقت مرد روی اش به طرف موتر تیز رفتار عامل اش دور داده وبا صدای نسبتأ بلندی گفت :

بچیم چند ورق کاغذ سفید کتی یک قلم بیار .

من و شاید هم همراهانم که تا آنوقت متوجه همراه مرد موصوف نشده بودیم ، دیدیم که یک دختر در سنین نوجوانی ملبس  به پتلون  کوبای و پیراهن آبی  رنگ  ازموتر پائین شده  ویک دوسیه نازک راکه دربین آن تعداد کاغذ سفید بود به مرد نزدیک ساخت،مرد در حالیکه دوسیه را میگرفت به دختر( که شاید  دخترش بود ویاهم نواسه اش ویاهم کدام خویش دیگرش )گفت :

- بچییم به کاکایت سلام بده.

دختر رویش را به طرف  عطا   دور داده وسلام  گفت و متقابلأ هم سلام علیکم شنید.

بعدأ مرد کا غذ های سفید همراه با دوسیه وقلم را به مامور داد وگفت :

- تمامأ قریه جاتی  که برق ندارن  بنویس. و مامور عطا محمد مصروف نوشتن شد.

دراین هنگام درفاصله چندصدمتری دور تر ازما، دهقانی که مصروف بیل زدن مزرع اش بود و ازقرارمعلوم جریاناتی  راکه درمحل ما میگذشت ازشروع  زیرنظر داشت ، بیل اش را گذاشته و آهسته ، آهسته خودش را به محل تجمع ما نزدیک ساخته و به مرد مذکور سلام علیکم گفت و خودش را معرفی نمود،دهقان مذکور به اسم حاجی عثمان که باشنده قلعه خلف بود وبین شصت الی هفتاد سال عمر داشت خواست که دستان مرد مصاحب اش راببوسد ولی مرد نگذاشت که دهقان هم سن وسال خودش دستان اش را ببوسد. بعد از احوالپرسی حاجی عثمان به مردمصاحب اش که تاآنوقت برای ما ثابت شده بودکه باید مرد مهمی باشد صحبت از مشکلات کمبود آب درفصل تابستان را نمود. دراین جا بین دو نفر مذکور صحبت جامعی به ارتباط استفاده از آب های افغانستان به میان آمد. حاجی عثمان که ففط چند صنف ابتدایی را در زمان امانی درس خوانده وسواد کافی داشت وباوجود شغل دهقانی که روی زمین های خودش کارمیکرد مردجهان دیده ، خود ساخت ، پرمعلومات ، دارای افاده قوی و با احساسی بود در مورد سیتم آبیاری محل وحتی ولایات همجوار و راه های استفاده اعظمی  از آب دریای لوگردرامر زراعت درمسیر دریای مذکور، در حالیکه  مصاحب اش  سخت به او گوش داده بود معلومات میداد و در بسیاری موارد مرد مصاحب به حاجی میگفت ( خیر ببینی حاجی صاحب اینجه ره نمی فامیدم)

 

من و همراهانم  به این حرکات کاملأ حیران بودیم وبدرستی نمیدانستم که مرد موصوف درحا لیکه دو نفر از بزرگتر های حاضر او را می شناسند وبرای او نهایت احترام را قایل اند، کی است؟ ولی فقط این موضوع به مغزمن خطور کرده بودکه مرد مذکور باید یکی از رجال مهم دولتی باشد. رئیسی باشد ویاهم وزیری . ولی به صورت مشخص چه کسی ؟ زیرا درآنوقت تلویزیون نبود، واگرهم میبود مابرق نداشتیم ،با روزنامه ها وجراید در حالیکه دریکی ازمکاتب اطراف شهر کابل درس میخواندیم آشنایی نداشتیم تا عکس های رجال مهم دولتی را در آنهامیدیدیم

 

ولی من فکر میکردم که چهره مرد برای من آشنا است ، گاهی تصورمیکردم که همان عکس بزرگ  با قاب رنگ طلایی  که در اتاق مدیریت مکتب  بالای سرمدیر بدیوار نصب است شاید عکس همین  نفر باشد. ولی باز به خود میگفتم ، نه آن عکس  متعلق به داود خان است ، چطور امکان دارد  که داود خان بدون نگهبان وهمراه ازشهر بیرون شود. به خاطر داشتم وقتی ظاهر شاه جهت شکار مرغابی به چمن آب ایستاده قلعچه میآمد  تعدادی نگهبانان و عساکر وی را همراهی میکردند. حالاهم  داود خان که   اتوریته وپرستیژ بمراتب بالاترا ز ظاهر شاه را داراست غیر ممکن است که  بدون عساکر ونگهبانان   وحتی بدون  درایور  به تفریح و هواخوری برود. با  این تصور ، فکر میکردم  اشتباه میکنم . نه ، نه  این مرد داود  خان نیست.

 

صحبت میان حاجی عثمان و طرف مقابل روی مسایل جلوگیری از به هدر رفتن آبهای افغانستان به درازا کشید مرد ناشناس  سخن از ساختمان بند های آبگردان بزرگ درنقاط محتلف کشور و استفاده ازملیون ها هکتار دشت درامر زراعت  وجلوگیری از جریان آب به کشورهای بیگانه واستفاده کامل آن در داخل کشورمیزد وهمزمان به حرف های حاجی  که معلوم میشد برایش   جالب است  دقیقأ گوش میداد.وبلاخره روی مشکل  کم آبی محل  هر دو به این نقطه  توافق داشتند که اعمار بند آبگردان بالای دریای لوگر دردشت خروار ولایت  لوگر میتواند زمین های مسیر دریای مذکور را از کم آبی درفصل  تابستان نجات دهد. ما چهارنفر هم مکتبی ها در حالیکه معنی بسیاری سخنان آنها را در آنوقت نمیدانستیم آرام  متوجه  سخنان    آنها بودیم و مامور عطا در حالیکه نوشته مورد نظر را تمام کرده بود با احترام کامل  آنطرف  انتظار میکشید ، هوا کم کم داشت تاریک میشد در این وقت دخترهمراه مرد موصوف برای باردوم از موتر خارج شده  و به وی چنین گفت :

بابه جان هوا تاریک میشه ، توگفتی که ده(در) برگشت از لوگر  به شیوه کی به میله ویساک  سردار ها هم میریم ، چه وخت دیگه  ؟ ( 4 ).

مرد رویش را به طرف دختر بر گشتانده وگفت:

- جان پدر  ، حا لی دیگه نا وخت شده  ، باز سال دیگه  بخیر ، حالی باید خانه بریم

مداخله دختر مثل اینکه رشته سخنان آندورا برید و مرد در حالیکه دستان حاجی را با هردو دست گرفته بود این سخنان آخروی کاملأ بخاطر دارم که گفت :

- حاجی صایب خیر باشه  ، اگر خداوند( ج ) بما توفیق وقدرت بته یک قطره او ( آب) خوده نه خات ماندیم که به بیرو(بیرون) بره.و از همه اش ان شاء الله در داخل کشوراستفاده خات کدیم .

مرد در حالیکه میخواست با حاجی خداحافظی کند  حاجی وی را به نان شب دعوت کرد ومرد در جواب گفت :

- حاجی صایب حا لی که تره شناختم ماندن والایت نیستم  شب نی که شب ها مهمان ات خات شدم .

مرد موصوف که درشروع یک سلام علیکی مختصر با حاجی نموده بود ، درختم چنان خدا حافظی با حاجی نمود مثل اینکه وی را از سالها قبل میشناسد وبا هم دوست وآشنا هستند.  بعدازخدا حافظی با حاجی مرد کاغذ ها را از دست مامور عطاگرقته واز وی پرسید

جان پدر کل قریای بی برقه نوشته کدی  ؟

و مامورعطا درجواب گفت

- بلی صایب

و با مامور عطا دست خدا حا فظی داد ، مامورعطا خم شده دست مرد موصوف را برای بار دوم بوسید ومردهم سر مامور  را بوسید ، بعدأ ما هریک جداگانه با پیروی از مامورعطا دست مرد موصوف را بوسیدیم  و وی سر ما را بوسید از وی خدا حافظی نمودیم ، بعدأ مرد مستقیمأ به طرف موترش رفت وقتی دروازه موترش  را بازمیکرد دست راست اش را  به طرف ما بلند نموده وبه عنوان خدا حافظی شور داد وبعد داخل موتر شده  ودر عقب اشترنگ قرار گرفت وموتر را به حرکت در آورده و آنجا را ترک نمود.

با رفتن مرد موصوف مامور عطا رویش را به طرف حاجی عثمان دور داده او از او پرسید:

- حاجی صایب  ای اینجه چی میکد؟

حاجی در حالیکه رویش به طرف مامور عطا بود با دست راست اش به طرف ما بچه ها اشاره نموده و گفت :

- این همی بچا شوخی میکدن و پایه برقه به سنگ میزدن ، او موترشه  ایستاده کد که بچا ره نصیحت کنه.

مامورعطا که مرد شوخ طبی بود رویش را به طرف ما نموده و گفت:

او بچا شما چرا ایطو کاره میکدین؟، چرا پایه برقه به سنگ میزدین ؟، ای نفره  شناختین؟ ، ای  داود خان بود.، حالی پدرای کل تانه بندی میکنه .

در این هنگام حاجی عثمان با خنده به مامور عطا گفت :

- عطا جان بچا ره  آزار نتی  ، پدرای بچا بندی نخات شد ، ولی ما صایب برق خات شدیم .

- حاجی صایب مشکل است آدم باور کنه ، نشه که لست دست خط مه هم مثل وعده های وکلای شوری دوره ظاهرشاه به تاق نسیان سپرد شوه .

- عطا جان یاد ظاهر شاه به خیر،  ولی  ای آدمه  نمیشه  به  ظاهرشاه  مقایسه کرد ای آدم جدی و کارکن اس .

ما از آنچه که اتقاق اقتاده بود گیچ وحیران بودیم  من تصورمیکردم آنچه اتفاق افتاده شاید خواب می بینم ، ولی آن اتفاق کاملأ یک واقیعت بود.

هوا دیگر کاملأ شام ونسبتأ  تاریک شده بود از آنجا همه با هم خدا حافظی نموده و به خانه های خود روان شدیم .

بلی هموطن عزیز!

هنوز یک هفته ای از آن ماجرانگذشته بود که هیئتی متشکل از انجنیران وزارت آب وبرق جهت سروی تمدید وتأمین برق به قرأ اطراف قریه شیوه کی آمد .

کار سروی ، دیزاین ، ومنتاژ تمدید برق قریه های اطراف قریه شیوه کی نزدیک به دو سال به طول انجامید دربهاران سال 1357 هجری شمسی این کار نزدیک به پایان بود که سر انجنیر منتاژ شبکه برق مذکورگفته بود که قراراست جریان برق در قرأ مربوط درجشن پنجمین سالروز تاسیس جمهوریت  بدست رئیس جمهور افتتاح شود. ولی ...

 تاریخ کشورهای جهان نشان داده است که رهبران آگاه ،وطنپرست و کارکن میتوانند مردم و کشورشانرا به سوی استقلال ملی  شگوفای اقتصادی و رفاه همه گانی سوق دهند . مطالعه و چشمدید از سوابق کارکردگی مرحوم محمد داود به حیث صدراعظم دردهه پنجاه میلادی و مدت کوتاهی هم به حیث رئیس دولت ورئیس جمهور افغانستان دردهه هفتاد میلادی  نشان داد که محمد دأود از تبار آن مردانی بوده است که جدأ مصمم به دستیابی کامل کشور ومردم اش به  استقلال ملی و رفاه همه گانی بود . ولی قبل از رسیدن به این آرزوی مقدس ودیرین اش  درسحرگاه  هشتم ثور  سال 57  عصیانگران کودتای 7 ثور بداخل ارگ ریاست جمهوری   ریختند و در صورتیکه صد درصد میتوانستند ازقتل داودخان وهمراهان اش پرهیز نمایند، وی را همراه با تمام اعضای خانواده اش نامردانه و خائینانه به قتل رسانیدند. وتراژدی تاریخ یکباردیگرو بگونه دیگر تکرار شد . داغ سقوط رژیم امانی هنوز از سینه ها و جگر های مردم ما رفع نشده بود و گذشت زمان ثابت ساخت که درسحرگاه خونین هشت ثور 57 ملت افغان یک دیگر از خدمتگاران صادق و وطنپرست اش را از دست داد. محمد دأود  به جرم خدمت به وطن و نپذیرفتن طوق غلامی سوسیال امپریالیزم روس  ازطرف گماشتگان روس  تیرباران گردید و درگورنامعلوم و درنقطه نا معلومی از کشورعزیزش همراه باخانواده اش  درزیرهزاران تن خاک معصومانه خفت.    روح شان شادباد.

 

توضحیات

 

1- مردم شیوه کی ازسابق با برادران هندوان وسکهــــــــ آشنایی  ورفاقت داشته اند، علت  این آشنایی را بر علاوه در ریشه های هموطن بودن ، میتوان در حضور یافتن گاه گاهی  هموطنان هندوان وسکهــــــــ در شیوه کی دربسررسانیدن مناسک مذهبی شان جستجو کرد. علت  دیگر این آشنایی در این است که تعدادی از دهقانان قریه شیوه کی وقریه های مجاور آن بالای زمین های برادران هندو وسکهــــــــ کار میکنند. هندو ها وسکهــــــــ های کابل جایداد های زیادی در ساحه شیوه کی داشته اند که تعدادی از آنها جایداد های شانرا به خصوص در سی سال اخیر به فروش رسانیده اند. ولی هنوز هم  دراین ساحه فامیل های بنام ( رام  چند) و (دونی چند کپور ) در ساحه غرب شیوه کی (که امور زراعت آنرا باشنده گان قریه سهاک به عهده دارند ) مالک ساحه ای به اندازه  چهل جریب " معادل هشت هکتار" زمین زراعتی میباشند.

 

2-به ارتباط آثار تاریخی بدست آمده از سرزمین شیوه کی دردهه هفتادمیلادی و قبل از آن که  رسمأ به اجازه دولت افغانستان صورت  گرفته است در صفحات شماره های مختلف سایت وزین کابل ناته معلومات ارائه شده است.

ولی کاوش ها ی دزدانه که توسط دزدان خارجی  و چاکران خائین محلی شان درجریان سالهای دهه نود میلادی در گوشه و کنار کشور ما از جمله در ساحات مختلف شیوه کی  صور ت گرفته تاکنون قسمأ  مردم وملت ما از این کاوشها  وبغارت رفتن آثارتاریخی بدست آمده ازمحلات مربوط به شیوه کی  آگاهی ندارند. محترم شاه زمان وریځ استانیزی درکتاب اش( از پاتک شاهی  تا کیبل شاهی ) از کشف یک  پطنوس طلای قدیمی در منطقه سهاک شیوه کی درنیمه  دوم دهه نود میلادی  یا د آوری نموده است. ولی بنا به گفته شاهدان عینی کشفیات ودزدی های که در این منطقه در جریان دهه نود میلادی صورت گرفته است بسیار بسیار بالا تر با ارزش تر وبیشتر از کشف یک پطنوس طلایی بوده است

همچنان بنا بر چشمدید  اهالی  درمحل دیگری از ساحه شیوه کی درده ای بنام قلعه محسن واقع دردامنه های جناح شمالی مینار چکری ودرست در دو کیلو متری جناح جنوب غرب قریه کمری نزدیک به  زیارت شیخ عادل بابا درنیمه دوم دهه نود میلادی کاوش های دزدانه درسطح گسترده ای صورت گرفته  ومقدار زیادی از آثار تاریخی فوق العلاده با  ارزش ازمحل مذکور کشف وبه سرقت رفته است.

 

3- درمسیر شاهراه کابل لوگر گذشته از منطقه بینی حصار و ولایتی به طرف جنوب  ودر رأس پوزه کوه سیاه بینی باغ فوق العاده سر سبز، قشنگ و افسانوی وجود داشت بنام باغ  مدیر یاسین که هزاران درخت میوه ، زینتی و بته های مختلف گل درآن موجود، وسه جوی آب روان درآن جاری بود و  دراخیر هفته ها و روز های جمعه ده فامیل شهر نشین برای تفریح  ومیله به آن محل میشتافتند. که بعد از کودتای خونین ونامیمون هفت ثور پنجاه وهفت  این باغ با حفظ سرسبزی وخرمی خویش به باغ متروکی تبدیل شد. ولی درجریان سالهای دهه نود میلادی و آغاز جنگ میان تنظیم ها و تنظیم  ها وطالبان این باغ محل تقاطع خط اول گروه  های متخاصم بود که دراثر اصابت هزاران بم ، راکت  ومرمی سرسبزی باغ  همراه با درختان چند صد ساله اش به خاک وخاکستر مبدل گردید و حالا از باغ مذکورفقط نامی بجا مانده است و از زمین  آن در کشت زراعت کارگرفته میشود.

4- مردم کابل گاهی به برادران سکهــــــــ سردارخطاب میکنند.

 

 

 

 

از همین اقلیم:  باغ هنــــــــــدو

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ٤٩             سال سوم                     مي ۲۰۰۷