کابل ناتهـ،
|
خون را به سنگفرش ببینید!
وقتي دموكراسي اشتباه مي كند ما بايد گورستان هاي تازه يي داشته باشيم خون هزار داماد خون هزار عروس فداي دوستان ما باد! كه ياد گرفته اند بكش تا كه زنده بماني! پرتو نادري
وقتي خون هاي داغي روي خياباني مي دود. وقتي سينه يي سوراخ بر مي دارد و قامتي چنان سپيداري بر زمين فرو مي افتد و سايهء مهربان پدري از فراز سر خانواده يي نا پديد مي شود. بيدرنگ اين پرسش در ذهن ها بيدار مي شود كه چه رنگي مي تواند در ميان آن كمونيزم از پاي افتاده و اين دموكراسي خونين خط فاصلي ايجاد كند.
تجربه نشان مي دهد كه اين هر دو با خون ما پيوند خورده و همرنگ شده اند.
امروزه فشار انگشت هر مدافع دموكراسي! مي تواند در چند لحظهء كوتاه خياباني را به گذر گاه مرگ بدل كند همانگونه كه مدافعان انتر ناسيوناليزم پرولتري عاشق رنگ سرخ بودند و باور داشتند كه درخت انقلاب را بايد با خون آبياري كرد، اما مدافعان دموكراسي از رنگ سرخ سخني به ميان نمي آورند، ولي خيابان ها را با خون داغ من و تو مي آلايند. هر چندنمي گويند كه درخت شور بيخ دموكراسي اهدايي به خون نياز دارد، ولي همه روزه دههاتن در پاي آن سر به نيست مي شوند. روز يك شنبه سيزدهم حوت 1385 برابر با چهارم مارچ دو هزار و شش يكي از سياه ترين روز هاي حاكميت دموكراسي درافغانستان است. يك وسيله نقليه انتحاري خود را به كاروان نيروهاي ناتو مي زند، بعد شليك دوامدار گلوله هاست كه خيابان تورخم جلال آباد را به كشتار گاهي بدل مي كند.
خبرنگاران داخلي و خارجي به كشتار گاه مي رسند تا تصاوير و گزارش داغي از اين رخداد ناميمون داشته باشند: شيشه هاي مامره ها پر از اجساد و خون مي شوند، اما سربازان امريكايي، پيشوايان دموكراسي خونين! يك يك تصاوير را نابود مي كنند و بدينگونه مي خواهند نقش پاي خود را در اين خيابان خون آلود ناپديد كنند.
اين امر اعتراض شديد سازمانهاي خبر رساني جهان و نهاد هاي آزادي بيان را بر انگيخت. چه معلوم شايد شماري ازاين سازمان هاي خبر رساني از آن جهت عصباني بودند كه يك چنين اسناد گران قيمت گزارشي را از دست داده اند.
در اين جا كودكي چشم به راه پدر مي ماند كه ديگر هيچگاهي قامت او در چار چوب دروازهء خانه سبز نخواهد شد، اما شايد آن ساز مان خبر رساني در آن سوي آبها متاسف از اين است كه يك چنين تصاوير پر ارزشي را از دست داده است.
حوادث اندك اندك نشان مي دهد كه در ميان گلولهء كمونيزم و دموكراسي تفاوتي نيست. ما بسيار به خاك و خون افتاديم، اما شانه هاي مدافعان حقوق بشر و دموكراسي تنها بالا تكان داده شد و بعد يك واژه بدون احساس از ميان لب ها و دندان هاي بيرون پريد كه ساري!
سال پار در خير خانه ده ها تن از شهريان كابل در زير عرابه هاي وسايل نظامي امريكاييان نابود شدند. هربار رييس جمهور چنين رويداد هايي را تقبيح مي كند و كميسيون تحقيق مؤظف مي كند، بعد خاموشي و هيچ. اين بار نيز چنين شده است.
نهاد هاي مدني خاموش اند، سازمانهاي كه گويا جهت آزادي بيان كمر بسته اند، خاموش اند. رسانه ها نمي توانند اين حادثه را پيگري كنند! اما جاغور تفنگ ها هم چنان پر از گلوله هاي سپيد دموكراسي است. هيچ گونه قانوني در كشور وجود ندارد كه به بنياد آن بتوان عاملان چنين رويداد هاي را مورد پيگرد قانوني قرار داد! شوراي متحد ملي افغانستان با انتشار اعلاميه اين رويداد را محكوم كرد اما چنين صدا هاي هر گز به گوش عوج بن عنق دموكراسي نخواهد رسيد.
چقدر بدبختيم كه مرگ دهها تن افغان تنها با يك (شاري) امريكايي معاوضه مي شود!
مقابلهء لوی سارنوال افغانستان با طلوع
صدها تن از نماینده گان سازمانهای خبرنگاران، نهادهای مدنی، احزاب سیاسی، زنان و شخصیت های مستقل فرهنگی و اجتماعی با انتشار قطعنامه یی خواهان برکناری لوی سارنوال یا سارنوال بزرگ افغانستان از مقامش گردیدند.
این صدها تن که در مخالفت به اقدام عبدالجبار ثابت سارنوال بزرگ افغانستان در برابر تلویزیون طلوع در مقابل پارلمان گرد هم آمده بودند، دولت را متهم کردند که با اقدامات که اخیراً انجام داده است، آزادی بیان را با خطر رو به رو ساخته است. اعتراض کننده گان گفتند که پارلمان باید عبدالجبار ثابت را استیفاح نموده و سلب اعتماد کند.
تلویزیون طلوع شامگاه سه شنبه 28 حمل 1386 خورشیدی بنا به دستور جبار ثابت مورد حمله پولیس ناحیه دهم قرار گرفت و در نتیجه پولیس سه تن از ژورنالیستان را با خود بردند که آنها پس از ساعاتی دوباره رها گردیدند.
تلویزیون طلوع ادعا می کند که پولیس با روزنامه نگاران برخورد خشونت باری انجام داده و بر خلاف تمام معیارهای دموکراتیک آنها را مورد لت و کوب قرار داده است. همچنان گفته می شود که آمر حوزه دهم پولیس خواهر زادهء جبار ثابت است و هنگام گرفتاری آن ها هیچگونه نامهء رسمی با خود نداشتند.
از استاد گرامی ام پرتو نادری این مطلب را The Politic Poetry in Afghanistan نیز مطالعه فرمایید.
************ |
بالا
شمارهء مسلسل ٤٨ سال سوم مي ۲۰۰۷